روز نوشت
حمید الدین ملازهی

خاطرات ، دلنوشته ها ، تحلیل ها و …. به قلم حمید الدین ملازهی

با تقدیم گرمترین سلام‌ها و آرزوی عزت و سلامت برای خوانندگان عزیز، اجازه می‌خواهم اول خود و عنوان این نوشتار را معرفی کنم. حمیدالدین ملازهی هستم. متولد  10تیر ماه 1330 خورشیدی ،  بلوچ و شهرم ایرانشهر است. از خردادماه سال 1363 خورشیدی بدلایل شغلی وکاری ساکن شهر تهران هستم. 35 سال از عمرم را که دوران مفید زندگی‌ام و جوانی‌ام می‌باشد، در خدمت مردم کشورم در مسئولیت‌های مختلف گذرانده‌ام که از این تعداد، دقیقاً 30 سال در خدمت مردم بزرگوار و خونگرم و ارزشمند بلوچ را بعنوان سند افتخار دارم.

معاون مدیرعامل شرکت سهامی زراعی مکران، معاون و سرپرست شرکتهای سهامی زراعی و تعاونی‌های تولید روستایی بلوچستان، مدیر عامل شرکت تعاونی تولید ناصری خاش، رئیس ادارات کشاورزی شهرستانهای خاش و ایرانشهر، نماینده مردم ایرانشهر در مجلس شورای اسلامی (دوره‌های دوم و سوم به مدت 8 سال)، مشاور وزیر کشاورزی در امور ماشینهای کشاورزی پست سازمانی شماره 9 وزارت کشاورزی و با حفظ سمت فوق، مشاور وزیر در امور توسعه مکانیزاسیون کشاورزی، عضو هیأت مدیره بنگاه توسعه ماشینهای کشاورزی و معاون فنی بنگاه مذکور، مدیرکل ورئیس مرکز توسعه مکانیزاسیون کشاورزی کشور و بازنشستگی بعد از 30 سال خدمت ، در 29 اسفند 1380 خورشیدی، و اما 2 سال خدمت غیرمرتبط، بعنوان مدیرعامل سازمان خدمات موتوری شهرداری تهران ، وپس از گذشت قریب به یکسال باحفظ سمت فوق مدیریت سازمان بازیافت وتبدیل مواد شهرداری تهران حسب حکم جناب آقای مهندس ملک مدنی شهردار وقت تهران  باینجانب محول گردید،( در این مورد در ادامه این نوشتار مفصل خواهم نوشت که شهرداری تهران کجاست و چه جایی است) مقداری از مسئولیت‌هایم بوده است که ضرورتاً در مجموعه نوشته‌هایم علاوه بر طرح مسائل اجتماعی، مواردی از سیاست نیز چاشنی کار خواهد بود. انشاءالله. 

☑ عنوان مجموعه نوشتار

و اما برای انتخاب عنوان این نوشتار،

که چه باشد خیلی فکر کردم، یادم به بی مهری جاهلان بیخردی افتادم که همواره در تلاشند با عناوین تحمیلی و نچسب در بلوچستان اسامی اصیل بلوچی را محو و فرهنگ ارزشمند بلوچ و ایرانی را از یاد و خاطره‌ها بزدایند. با تأسف باید عرض کنم تعداد اندکی از بلوچها نیز تب مدرنیته شان چنان بالاست که سعی در تعویض نام و نام خانوادگی‌شان داشته و یا کمترمعترف به بلوچ بودن خود هستند. بماند.

سراغ نام کهن بلوچستان رفتم و مکران را برگزیدم. این عنوان مرا مکلف می‌کند که در قالب خاص و اصیل خود، نوشته‌هایم را مطرح کنم. مکران، ( البته با تشدید ک) را در مجموعه مرحوم استاد علی اکبر دهخدا اینطور می‌خوانیم. مکران نام شهری است در ایران و نام ولایت آن شهر هم هست نام ایالتی از بلوچستان در کنار دریای عمان و نام شهری نیز در این ایالت، (ناظم الاطباء)، ناحیتی است از حدود سندوشهرکیج که مستقر پادشاه مکران است، کیز و کوشک قند و درک و اسکف از حدود مکران است، (حدودالعالم)، ولایتی وسیع است شهرها و قریه ها دارد و فانیذ در این جا باشد، و به همه جا برند، این ولایت از سوی مغرب به کرمان و از سوی شمال به سیستان و از طرف جنوب به دریا منتهی می‌شود، (معجم البلدان). مکران ولایتی وسیع است و خارج ملک ایران اما چون خراج به ایران می دهد و داخل عمل کرمان است به اینقدر ذکرش در اینجا کردن درخور بود، (نزههُ القلوب ص 141 ).

مکران مملکتی بزرگ است از اقلیم دویم وسعتش دوازده مرحله، دارالملکش فنزبور طولش از جزایر خالدات (صبح) و عرض از خط استوا (کد) هوایش گرم است و آبش از رود و دیگر بلاد بزرگش تیز و منصور و فهلفهره و زراعات و عمارات بسیار و قراء بیشمار دارد، (نزههُ القلوب ص262).

مکران از شمال محدود است به سراوان و بمپور و از جنوب به بحر عمان و از مشرق به کلات و از مغرب به بشاگرد، قسمت مهم آن که در ساحل بحر عمان واقع شده است، دشت شن زاری است دارای چندین رود خشک، یعنی آب رود بواسطه شنی بودن زمین از زیر شنها به دریا می‌رود، آبهایی که از دامنه کوهسار بم‌پشت جاری می‌شود به سمت جنوب رفته تشکیل رودهای متعدد مانند دشتیاری، وحیل، رابیج، سادویج و غیره می‌دهد، که در فصل گرما خشک است و در مواقع باران طغیان می‌کنند و مهمتر از همه رابیج است، قراء مهم مکران عبارت است از گه (گ)، که بعدها بدستور پادشاه وقت ایران، رضاشاه کبیر به نیکشهر تغییر نام گرفت، بنت، قصرقند و باهوکلات را اضافه کنید (جغرافیای سیاسی کیهان ص261 و262).

مکران به تنهایی شاید برای این نوشتار زیاد معنادار نباشد، بنابراین (تاک ) را به آن اضافه کردم. تاک در زبان بلوچی به معنای برگ است و معمولاٌ بیشتر برای اوراق نوشته به کار می‌رود، گرچه برگ درختان نیز با تاک معرفی می‌شوند، بنابراین عنوان اصلی نوشتارم مسما به  “مکران تاک ”  (makkorantak) خواهد بود.

انشاءالله تعالی در مراحل بعدی خاطراتم را با توجه به سوابق طولانی خدمتم و نیز خرج بهترین سرمایه زندگیم که عمرم می‌باشد، با نهایت امانتداری و صداقت به نظرتان خواهم رساند.

خدایا چنان کن سرانجام کار          تو خشـنود باشی و ما رستگار

نوشته‌هایی برای مرحومه مادرم

مهر 20, 1400
پس از رحلت مرحوم پدرم در25 دیماه 1345 من هرگز بجز 2سال دوران سربازی از مادرم جدانبوده ام، پس از استخدام در سازمان شرکتهای سهامی زراعی وتعاونیهای تولید روستائی وآمدن واستقراردرمحل شرکت سهامی زراعی بمپور ، همان روزپس از اجاره منزل مرحوم محمد عظیم خدابنده بدنبال مادرم که درشیبان دامن بود رفتم وایشان را بخانه ام دربمپورآوردم، من واقعا" توان وتحمل جدایی ازمادرم را درطول زنذگیم نداشته ام، پس از بمپور ، وتحویل گرفتن خانه سازمانی درمحل شرکت در منطقه ریگ کپوت، مادرم بامن بود، انتقالم به خاش برای مسئولیت مدیریت عامل شرکت تعاونی تولید روستائی ناصری ، واداره کشاورزی

نوشته‌هایی برای برادرم مرحوم مولانا قمرالدین

مهر 20, 1400
☑بیماری و رحلت برادر بزرگوار و عزیزم حضرت مولانا قمرالدین رحمت‌الله تعالی علیه اکنون در ادامه خاطراتم می‌خواهم از روزهاي سخت روحي سال 1382 بنویسم. خاطراتی تلخ و پردرد که کمر زندگيم را شکست و قلب گرفته و پردردم را با حزني وصف ناپذير مواجه ساخت. روزهاي تلخ و سخت زندگیم که از 12 شهريورماه 82 شروع شد. هرگز باورم نبود که اينگونه طي 62 روز، پايان تلخ فراق يار به سراغ مي‌آيد و غم هجران را برايم ماندگار مي‌سازد. در روزهاي اوليه شهريور ماه سال 1382 با التماس فراوان برادر گرانقدر، مهربان و عزيزم حضرت مولانا قمرالدين را جهت

خاطرات خدمت در شهرداری تهران

مهر 20, 1400
☑ حضور برای خدمت در شهرداری تهران ساعت 5 / 10 صبح روز 21/1/81 باتفاق جناب آقای مهندس سامان یاسائی به دفتر جناب مهندس ملک‌مدني رفتم و نمي‌دانستم چه کاري با من دارد. شهردار تهران لطف کردند و ما را با آغوش باز پذيرا شدند. البته اينطور استقبالي را هرگز انتظار نداشتم ولي واقعاً انسان‌ها چقدر با هم فرق دارند. صحبت شروع شد و پس از تشريح وضعيت شهر تهران و موقعيت و جايگاه پايتخت در کشور و نيازهاي فعلي شهرداري تهران و امکانات و توان موجود خدمات شهری و بحث کلان شهري، صحبت‌هاي زيادي شد. در نهايت گفتند :

خاطرات خدمت در وزارت کشاورزی

مهر 20, 1400
بازگشت به وزارت کشاورزی و ادامه خدمت قابل ذکر است من استخدامي وزارت کشاورزي بودم و مي‌بايست براي از بين نرفتن سوابق خدمتي‌ام به کار خود بر می‌گشتم. گرچه آقای دکتر کلانتری لطف کرده و من را دعوت به وزارت کشاورزي کردند، ولی اگر هم اين طور نمي‌شد باز هم مجبور بودم به وزارت کشاورزي مراجعه کنم. اين را هم اضافه کنم که جناب آقاي کمالي وزير محترم کار، تک تک منازل نمايندگان انتخاب نشده را سر مي‌زدند و از آنها براي رفتن به وزارت کار دعوت مي‌کردند. از سوي ديگر، جناب آقاي مهندس غرضی وزير محترم پست و تلگراف

خاطرات خدمت در مجلس شورای اسلامی

مهر 20, 1400
☑ قصد خدمت در مجلس شورای اسلامی در يکی از روزهای آذرماه سال 1362 در اداره کشاورزی ايرانشهر در دفتر کارم در بمپور مشغول کار روزانه بودم. توضيحاً بايد عرض کنم که به علت عدم وجود ساختمان اداری در مرکز شهرستان ايرانشهر قبلاً اداره کشاورزی ايرانشهر برای استفاده بهتر از ساختمانها و تأسيسات سرپرستی شرکتهای منحله سهامی زراعی و تعاوني‌های توليد روستايي بلوچستان که در بمپور قرار دارند، به این ساختمان‌ها در ریگ‌کپوت بمپور انتقال داده شده است و کلاً فعاليت اداره کشاورزی ايرانشهر در این مجموعه صورت می‌گرفت. یکی از برادران که به او خيلی ارادت داشته و دارم

خاطرات دوران سربازی و ورود به جامعه

مهر 20, 1400
☑ رفتن به خدمت سربازی و ورود به جامعه خلاصه پس از پايان سال‌های درس و مشق و کلاس، در20 آبانماه 1350 برای گذراندن دوره آموزشی خدمت سربازی به عنوان سپاهی ترويج وآبادنی راهی تهران شدم. پس از گذراندن دوره شش ماهه آموزشی در پادگان سپاهیان ترویج وآبادانی کرج به اداره کل کشاورزی منطقه گرگان و دشت معرفی و اعزام شدم تا در آنجا بقیه دوران سربازی را خدمت کنم. در گرگان به عنوان سپاهی ترویج وآبادانی مأمور امور حفظ نباتات در مناطق خانببین و علی‌آبادکتول با مسئولیت چند فرودگاه حفظ نباتات، برای انجام مبارزه با آفات پنبه و سمپاشی

خاطرات دوران کودکی و تحصیلی

مهر 20, 1400
☑ پیش نوشته اکنون که در نظر است خاطراتم منتشر شده و در اختیار همگان قرار گیرد، لازم است که این مجموعه را به روح پر فتوح پدر بزرگوارم مرحوم حضرت مولانا شمس‌الدین رحمت‌الله تعالی علیه و نیز با گرامیداشت یاد و خاطرات روحانیون معزز و بزرگواری که به طریقی افتخار داشته ام که در خدمتشان باشم، و از هم مجلسی و محضرشان فیض و بهره برده ام، علی‌الخصوص مرحومان حضرات : مولانا عبدالعزیز ملازاده، شهداد مسکان‌زهی، عبدالمجید ملازاده، محمدیوسف حسین پور، عبدالستار کرد، عبدالله روانبد، غلام‌محمد سربازی (ملازهی)، فداء الله قادری و خصوصاً به روح بلند مرد خستگی‌ناپذیر، روحانی

بلوچستان زیبا

تصاویری از زیباییهای بلوچستان را ببینید