خاطرات خدمت در مجلس شورای اسلامی
☑ قصد خدمت در مجلس شورای اسلامی
در يکی از روزهای آذرماه سال 1362 در اداره کشاورزی ايرانشهر در دفتر کارم در بمپور مشغول کار روزانه بودم. توضيحاً بايد عرض کنم که به علت عدم وجود ساختمان اداری در مرکز شهرستان ايرانشهر قبلاً اداره کشاورزی ايرانشهر برای استفاده بهتر از ساختمانها و تأسيسات سرپرستی شرکتهای منحله سهامی زراعی و تعاونيهای توليد روستايي بلوچستان که در بمپور قرار دارند، به این ساختمانها در ریگکپوت بمپور انتقال داده شده است و کلاً فعاليت اداره کشاورزی ايرانشهر در این مجموعه صورت میگرفت. یکی از برادران که به او خيلی ارادت داشته و دارم نزد من آمد و موضوع مجلس را مطرح کرد. پاسخ من اين بود که فعلاً نماينده مورد اعتماد مردم و حاکميت اسلامی را که از روحانيون هم هست و اهل دامن نيز میباشد در مجلس حاضر است و هيچ کس از ما نه تنها نبايد فکر انتخاب نماينده جديدی را به خود راه دهیم، بلکه همه بايد مصمم باشیم و از ايشان پذيرش و تجديد دوره را بخواهیم. روز بعد عدهای ديگر از معتمدين که چند نفر روحاني نيز در ميان آنان بودند نزد من آمده و به صورت جدی موضوع را مطرح کردند و دريافت پاسخ به اين موضوع، که البته بايد مثبت باشد را سريعاً خواستند و اينجانب به منظور بررسی بيشتر موضوع، يک روز فرصت خواستم. دو روز بعد همان عده با چند نفر جوان تحصيلکرده و يکی از معتمدين بزمان که بيشتر در دلگان زندگی میکنند نيز به ديدنم آمده و موضوع دوباره مطرح گرديد و ايشان مصر بر اعلام جواب از سوی من شدند. پاسخی نداشتم فقط عرض کردم که بايد با بزرگترها خصوصاً برادر بزرگوارم جناب حضرت مولانا قمرالدين موضوع را مطرح کنم و نيز اعضاء خانوادهام را در جريان قرار دهم. به هر تقدير با طرح جسته و گريخته اين موضوع و ذکر آن در محافل و مجامع بزرگ و کوچک اصل موضوع افشا و همگان در جريان قرار گرفتند. موضوع طوری انتشار يافت که گويي اينجانب به عنوان کانديداتور قطعی آماده حضور در صحنه هستم.
جناب مولانا قمرالدين به شدت مخالفت نموده و با ذکر دلايل متعدد مرا منع میکرد. والدهام نيز همينطور. عمده دليل آنان نيز اين بود که مدتی نيست از شهرستان خاش به ايرانشهر برای تصدی امور کشاورزی منتقل شدهام و مناسبتر است که اداره کشاورزی با داشتن انبوه مشکلات اجرايي توسط من اصلاح شده و از اين طريق در خدمت مردم باشم و اثر اين کار کمتر از خدمت در مجلس نيست، بلکه فراتر هم هست. پس بهتر است در اداره کشاورزی بمانم و از سويي ديگر شايد فرد لايق و مناسبتری که الحمدلله در ميان مردم و جوانان ايرانشهر فراوان هم هست برای مجلس برگزیده و انتخاب شود. در نهايت به اين نتيجه رسيديم که اگر اين موضوع مورد توافق همه قرا گيرد، آنها نيز تسليم رضای خداوند بزرگ و اراده مردم خواهند شد و قرار بر اين شد که نظرات بيشتری را کسب نموده و آنگاه اقدام به کانديداتوری نمايم. بالاخره هر روز عده ای از دوستان محترم، معتمدين و جوانان تحصيلکرده و آگاه و علاقمند از گوشه و کنار شهرستان و حتی استان به دفترم میآمدند و ضمن راهنمايي و تقويت روحيه، اصرار به شرکت اينجانب در انتخابات آينده را داشتند. در تمام اين مدت کم و بيش با کسب نظر مولانا نظرمحمد ديدهگاه چه مستقيم و چه غير مستقيم امور مرتبط به انتخابات را برنامهريزی و پيش میبردم. در اين ميان، عدهای با ظاهری آراسته ولی با نيات ناپاک که به شدت مخالف آمدنم بودند، از طرق مختلف برايم موانع و مشکلات فراوانی ايجاد مینمودند. ولی صرفاً با حمايت مولوی نظرمحمد ديدهگاه توانستم همه را يکی پس از ديگری از مسير برداشته و موجبات رضايت برادر بزرگوارم که در ابتدا عدم موافقت پدرانه و دلسوزانه خود را اعلام کرده بود را نيز به دست آورم. ناگفته نماند که محبت و حمایت شخص جناب حضرت مولانا عبدالعزيز ملازاده رحمتاللهتعالی عليه نيز در اين ميان بسيار ارزشمند و مفيد و کارساز بود و جالب است در يکی از روزها بعد از نماز عصر فردی که خود را روحاني میدانست و میداند و با حضور جناب مولوی ديدهگاه جرأت اعلام حضور خود را نداشت ولی غياباً همواره باعث تفرقه بود، خود را با حمایت مسئولین شهرستان مخفیانه مهيای کار میکرد، در منزل برادر بزرگوارم مورد خطاب جناب مولوی ديدهگاه قرار گرفت و به شدت تمام مؤاخذه گرديد و از ایشان خواسته شد که اگر از سوی دولتمردان شهرستان و استان مجبور به کاندیداتوری شده است، صريحاً اعلام کند ،تاهمه بدانندکه ايشان با برخورد قوی مولوی نظرمحمد فرار را به قرار ترجيح داده و اعلام کنارهگيری نمود. بالاخره من پذيرفتم و آماده ثبتنام و کاندیداتوری انتخابات در دوره دوم مجلس شدم. شروع به برنامهریزی و کار کرديم. از بين 4 نفر از افرادی که برای انتخابات ثبت نام کرده بودند، با ياری خداوند بزرگ و اراده مردم خوب شهرستان ايرانشهر، قرعه برای خدمت به نام اينجانب اصابت نمود و با 30013 رأی راهی مجلس شدم.
☑ رفتن به مجلس شورای اسلامی ـ دوره دوم
پس از پايان انتخابات، راهی مجلس شدم و پس از تصويب اعتبار نامهام در تاريخ دهم خردادماه يکهزار و سيصد و شصت و سه که سومين جلسه مجلس بود برای زيارت حرمين شريفين عازم عربستان شدم. واقعاً نعمت خداوندی بود. هر وقت به ياد آن روزها میافتم بيشتر خود را به مردم خوب شهرستان مديون میبينم. سفر حج به خوبی انجام و پايان گرفت. کار در مجلس را شروع نمودم. پس از مدتی برای اينکه بهتر بتوانم منطقه را به مسئولين بشناسانم به فکر اين افتادم که هر طور شده عده ای از بزرگان و شخصيتهای اصلی نظام را برای بازديد از حوزه انتخابيهام به ايرانشهر دعوت نمايم. در اين رابطه در ايام هفته وحدت که شور و حال اتحاد و يکپارچگی امت اسلامی را دارد، مناسب ديدم که از جناب حضرت حجت الاسلام و المسلمين حاج آقای کروبی که آنزمان نایب رئیس مجلس بود، دعوت نمايم که پس از طرح دعوت عليرغم مراجعات تعداد کثيری از همکارانم به ايشان برای سفر به حوزه انتخابيه آنان، خوشبختانه ايشان فقط حوزه مرا برای سفر انتخاب نمود. جالب بود روز سفر بدون حتی يک محافظ عازم سفر شد و سفر دو نفره من و ايشان برای خيلیها عجيب بود. ولی واقعيت اين است که مسئولين نظام اسلامی بايد اينطور ساده و به دور از تجملات زندگی کنند که الحمدلله این نمونه خوبی بود،. روز جمعه بود و مردم خوب و خونگرم ايرانشهر به همراه مسئولين لايق و قدرشناس منطقه، استقبال شايستهای را از ايشان به عمل آوردند. لازم است عرض کنم که مسئوليت ايشان علاوه بر نایب رئیس مجلس نمايندگی امام در بنياد شهيد انقلاب اسلامی ونماینده مردم تهران درمجلس هم بود ، و مسئوليت اجرايي دولتی دیگری نداشتند ، ولی سابقه مبارزاتی ايشان بر همگان مخصوصاً مسئولين اجرايي شهرستان روشن بود. با سخنرانی در مسجد آل رسول و سخنرانی در مسجد نور و گفتگو با خانواده شهدا سفرمان طی يکروز به پايان رسيد. اثرات پرخير اين سفر، مساعدتهايي بود که ايشان به خانواده شهدا نمودند، و در رابطه با بافت بلوچ نيز کمکهای قابل توجه و شايستهای را برای پيشبرد و تحقق خواستههايم که خواست مردم و منطقه بود، ارايه نمودند. خداوند به ايشان اجر اين محبت را به طور احسن عنايت فرمايد.
در طی دو دوره خدمتم در مجلس تعدادی از مسئولين را به ايرانشهر دعوت نمودم که اسامی آنها را به شرح ذيل به استحضار می رساند :
الف ـ نمايندگانی که به دعوت اينجانب از ايرانشهر بازديد داشتهاند :
1ـ حجت الاسلام و المسلمين حاج آقای کروبی (نماينده تهران و عضو هيأت رئيسه)
2ـ حجت الاسلام و المسلمين اسداله بيات (نماينده زنجان و رئيس کميسيون قضايي و نايب رئيس مجلس)
3ـ حجت الاسلام و المسلمين رضوی (نماينده يزد، عضو کميسيون قضايي و عضو هيأت رئيسه مجلس)
4ـ حجت الاسلام و المسلمين حاج آقا فارغ (نماينده دزفول و عضو کميسيون کشاورزی)
5ـ آقای کمالی (نماينده تهران و عضو کميسيون کار و امور اجتماعی)
6ـ آقای فؤاد کريمی (نماينده اهواز و عضو کميسيون برنامه و بودجه)
7ـ آقای واقفی (نماينده اصفهان و عضو کميسيون صنايع)
8ـ آقای طاهايي (نماينده رامسر و عضو کميسيون صنايع)
9ـ آقای غراوی (نماينده گنبد کاوس و عضو کميسيون صنايع)
10ـ آقای حائری زاده (نماينده بيرجند و عضو کميسيون صنايع (دوره دوم : عضو کميسيون برنامه و بودجه) )
11ـ آقای مؤذن زاده (نماينده کرمان و عضو کميسيون صنايع)
12ـ آقای وارطان وارطانيان (نماينده اقليت ارامنه تهران و عضو کميسيون صنايع)
13ـ آقای دکتر انگجی (نماينده تبريز و عضو کميسيون کشاورزی (دوره دوم : رئيس کميسيون) )
14ـ آقای کبيری (نماينده مرودشت و عضو کميسيون کشاورزی)
15ـ آقای جلالی (نماينده فيروزآباد و عضو کميسيون کشاورزی (دوره سوم : رئيس کميسيون) )
16ـ آقای صمد شجاعيان (نماينده ممسنی و عضو کميسيون کشاورزی)
17ـ آقای معزی (نماينده اصفهان و عضو کميسيون نيرو و پست و تلگراف و تلفن (رئيس کميسيون) )
18ـ آقای مختاری (نماينده نجف آباد)
ب ـ وزرايي که به دعوت اينجانب از ايرانشهر بازديد داشتهاند :
1ـ جناب آقای دکتر نژاد حسينيان، وزير راه و ترابری برای بازديد از راه خاکی ايرانشهر، اسپکه، فنوج، جلگه و دلگان (در دوره دوم)
2ـ جناب آقای مهندس سعيدی کيا، وزير راه و ترابری برای بازديد کليه را ههای منطقه (در دوره سوم)
3ـ آقای دکتر مرندی، وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشکی برای کليه منطقه (در دوره دوم)
4ـ آقای دکتر ملک زاده، وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشکی برای کليه منطقه (در دوره سوم)
5ـ آقای دکتر بانکی، وزير نيرو (در دوره دوم)
6ـ آقای مهندس زنگنه، وزير جهاد سازندگی (در دوره دوم)
7ـ آقای مهندس زنگنه، وزير نيرو (در دوره سوم)
8ـ آقای مهندس شافعی، وزير صنايع (در دوره دوم)
9ـ آقای نعمت زاده، وزير صنايع (در دوره سوم)
10ـ جناب آقای مهندس غرضی، وزير پست و تلگراف و تلفن (در دوره سوم)
11ـ آقای دکتر نجفی، وزير آموزش و پرورش (در دوره سوم)
12ـ آقای دکتر زالی، وزير کشاورزی (در دوره دوم)
13ـ جناب آقای دکتر کلانتری، وزير کشاورزی (در دوره سوم)
ج ـ معاونين وزارت خانه هايي که به دعوت اينجانب از ايرانشهر بازديد داشته اند :
1ـ جناب آقای انگجی، قائم مقام وزير کشاورزی (در دوره سوم)
2ـ جناب آقای دکتر آهون منش، معاون تحقيقات آموزش و ترويج کشاورزی (در دوره سوم)
3ـ آقای دکتر توفيقی، معاون تحقيقات کشاورزی (در دوره های دوم و سوم)
4ـ آقای مهندس نراقی، مدير عامل شرکت مخابرات و معاون و زير پست و تلگراف و تلفن (در دوره سوم)
5ـ آقای مهندس ملاکی، معاون امور برق وزير نيرو (در دوره سوم)
6ـ آقای مهندس عباس آبادی، رياست سازمان ترويج کشاورزی (در دوره سوم)
7ـ آقای دکتر راثی پور، رياست سازمان حفظ نباتات (در دوره سوم)
8ـ آقای مهندس ارجمندی، رياست شرکتهای سهامی زراعی و تعاونیهای توليدی و روستايي(در دوره سوم)
9ـ جناب آقای مهندس ديبايي، رياست شرکتهای سهامی زراعی و تعاونیهای توليد روستايي (در دوره سوم)
10ـ جناب آقای مهندس کشاورز، معاونت سازمان تحقيقات کشاورزی (در دوره سوم)
11ـ جناب آقای مهندس پوستی، معاونت وزارت مسکن و شهرسازی (در دوره سوم)
12ـ جناب آقای مهندس ناجی، معاونت وزارت صنايع (در دوره دوم)
13ـ جناب آقای مهندس افخمی، معاونت وزير صنايع و مدير عامل سازمان صنايع ايران (دوره های دوم و سوم)
14ـ جناب آقای مهندس ماهرو، معاونت وزير صنايع و مدير عامل سازمان صنايع ايران (دوره دوم)
15ـ جناب آقای بشارتی، رئيس دفتر مناطق محروم رياست جمهوری اسلامی ايران (در دوره سوم)
حضور اين برادران در شهرستان ايرانشهر و بازديد از وضعيت موجود برای رسيدگی و رفع نابسامانیهای به جا مانده از گذشته واقعاً ارزنده بوده است که اثرات آن پر خير آن را در فصول آينده حسب مورد به استحضار خواهم رساند که انشاءالله اين اقدام به عنوان عبادتی ويژه به بارگاه احديت منظور و رهتوشهای برای آخرت باشد.
☑ حضور در دوره سوم مجلس شورای اسلامی
و اما در انتخابات دوره سوم مجلس که دوره دوم من بود، باز گرفتار همین شایعه پراکنیها و تهمتهای عجیب و غریب بودیم. در این دوره دولت و بعضی از تشکیلات ذی نفوذ در استان عزم را جزم کرده برای مقابله با جایگاه مردمی و ارادت جامعه متدین به مولانا قمرالدین وارد معرکه کاندیداتراشی شدند!.
در غروب یکی از روزها فرماندار وقت چابهار که از دوستان قدیمم بود، به منزلم در تهران آمد. پس از احوالپرسی با حالتی گرفته و نگران گفت : دوست صمیمی و همکلاسیات آقای فلان که اکنون در بندرعباس مسئولیتی اجرایی دارد، توسط فرماندار ایرانشهر و آخوندی به نام “سلکی” که توسط تشکیلات ذی نفوذ در استان از اصفهان به ایرانشهر فرستاده شده است تا با فریب مردم و زدن دوستانتان از کنار شما و حتی طرح بحثهای انحرافی و مذهبی تفرقهافکن، مردم را از رأی دادن به شما برحذر دارند. اکنون این دوست شما و مرید برادرتان مولانا قمرالدین به شدت تحت فشار آنهاست و ایشان با وعدههای عجیب و غریبی که از آنها دریافت کرده قصد ثبتنام و اعلام کاندیداتوری دارد. گرچه میدانم این بنده خدا باتلاش مستقیم شما که خودرا بآب وآتش زدید تااو پست بگیرد وبه منصب برسد، حال درمیدان مخالفت باشما ویار دولتمردان استان وتشکیلات ذی نفود دراستان دقیقاً کمر علیه تان بسته است، به یاد ضرب المثل قدیمی افتادم که میگوید : فلانی خانهاش را به آتش کشید که خاکستر قیمت دارد!
او نمیفهمد که او به مجلس نخواهد رسید، بلکه راه من را سد میکند. از ایشان بگذریم.
نفر دومی که این جماعت در مقابلم تراشیدند، از اهالی بزمان وکارمند دولت در یکی از ادارات ایرانشهر بود. غضنفری امام جمعه وقت و فرماندار و سلکی و یکی از مولویهای ایرانشهر که زمانی خود ایشان در روستایش به اتهام قتل تحت پیگرد قانون بود و مردم به خونش تشنه بودند که با تلاش زیاد و طاقتفرسای برادرم مولانا قمرالدین از معرکه دربدری وکشتنش رهایی یافته بود و توسط مولانا قمرالدین به ایرانشهر آورده شد و در حقیقت در پناه مرحوم برادرم بود در شیرو خورشید آن زمان و در قسمت پرورشگاه برای آموزش قرآن بچههای پرورشگاهی به کار گرفته شد. حتی با پیگیری و وساطت مرحوم مولانا قمرالدین جای خواب و استفاده از غذای بچههای پرورشگاهی برای این ملای ناخلف و نمک نشناس مهیا گردید، ایشان با همراهی غضنفری و فرماندار امینی و سلکی و کشاندن و فریب دادن و اغفال کردن فرزند یکی از محترمین که پدر و پدربزرگش هر دو از مریدان خالص و دوستداران جان برکف مرحوم پدرم و مرحوم برادرم بودند، کاندیداتوری این بنده خدا بزمانی را فراهم آوردند، که فقط با مولانا قمرالدین مبارزه کنند. این کاندید دوم شیعه مذهب بود و اکثریت مردم شیعه و سنی بزمان چون بلوچ بودند و به آداب و سنن بلوچها واقف و عامل بودند از ایشان حمایت نکرده بلکه مولانا قمرالدین را بر ملای ناخلف و غضنفری و سلکی و فرماندار ترجیح میدادند. تعداد زیادی افراد را برای کاندیداتوری تراشیدند و خیلی هم ثبت نام کردند. اوضاع عجیبی پیش آمد. در دوره دوم با 37858 کل آرای ماخوذه (با احتساب 4165 رای بزمان و دلگان و تمام اطراف آن) اينجانب با کسب 30013 رأی راهی مجلس شدم. 4165 رأی بزمان آنچنان اختلافی را دامن می زد که گويی مخالفين اسلام و ضداسلام درگير فاجعهای عظيم شدهاند. بگذريم.
انصاف نيست ضعفهای خود و عدم توانايی فکری و ديدگاهی و شخصيتيمان را سرپوش گذارده و با طرح مسايل سست کننده بنيان اجتماعی، مانند مسايل مذهبی شيعهگری و سنيگری مردم را به جان هم بيندازيم. ننگ و نکبت بر کسی که با طرح مسايل اين چنيني موجبات سستی عقايد مردم، از بين رفتن اتحاد و برادری و گسست عميق اجتماعی و در نهايت فاصله واختلاف را درجامعه باعث گردد.
منصب برای چيست؟ منصب برای آنست که خدمتی را ارايه دهيد و باقيات صالحات به جای بگذاريد و در يومالحساب با پروندهای آبرومند در حساب و کتاب شرکت کنيد و به بارگاه الهی مقبول افتيد، پناه برخداوند بزرگ!
بعد از انتخابات و پس از اينکه راهی مجلس شدم موضوع تمام نشد. عده ای مصمم بودند با همت تخريبی خود به جای حمايت برای خدمت، مانع از موفقيت من شوند. چرا که روحيه مرا نمیدانستند، و من نيز با برنامهريزی قاطع و دقيق به راه خدمتی خود ادامه میدادم. هر وقت به شايعهپراکني میرسيدم با خونسردی علت اين بیمهری شکننده را میپرسيدم. جوابش فقط اين بود نمیدانم. فلاني گفت و من هم شنيدم و بس. بسيار متاسفم که در اين جريان ناگوار و بهتر عرض کنم ناپسند عدهای که خود مسجدی و بسيار علی الظاهر مؤمن هم بودند، بيشترین اشاعه تهمت و دروغپراکنی را داشتهاند. هرگاه آيه مبارکه « ولا تقف ما ليس لک به علم ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا» آیه 36 سوره مبارکه الاسراء را مطرح میکردم و يا آيه شريفه « يا ايها الذين آمنوا جاءکم فاسق بنبا فتبينو ان تصيبو قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمين» آیه 6 سوره مبارکه الحجرات را برایشان میخواندم همه میگفتند : نمیدانم ما از فلاني شنيديم و بر حسب روال گفتيم. در جلسات مکرر ذکر عناوين داشتن شش واحد مسکوني بزرگ و کوچک در تجريش تهران و يا چند دستگاه پاترول گرفته شده از دولت محترم جمهوری اسلامی توسط من برای فروش و استفاده شخصی و يا فراتر از آن بی ايماني تا به اين حد رسيده که در مسايل خانوادگيم وارد شده و شايعه ازدواج در کرج را مطرح و به خورد جامعه دادند و اگر خانوادهام از وضعيت من اطلاعی نداشت و يا وصلت من در شهری ديگر و يا با خانوادهای غريبه و يا دور فاميل بود، آيا اختلاف خانوادگی اتفاق نمیافتاد؟ چرا با ساخت و پخش دروغ موجبات آزار روحی افراد را فراهم میکنند؟ ولی خوشبختانه پس از شنيدن شايعاتی از اين مقوله فقط خنده و دعای هدايت برای شايعهساز و شايعهپراکن چيزی نداشتم. شايعه طرح خريد ويلا و باغ از سوی واحد توليدی صد در صد دولتی در کرج برای من و پرداخت 300 هزار تومان حقوق در ماه به اينجانب از سوی آن واحد (فراگير بافت بلوچ)، شريک بودن در آن واحد عظيم نساجی، شايعه مالکيت کارخانه آسفالت شرکت پاز و نيز شراکت در پمپ بنزين جديد ايرانشهر واقع در جاده بمپور و …، تهمتهايي بود که توسط افرادی که تعدادشان از چند نفر تجاوز نمیکرد، ساخته و پخش میشد. اميد آنکه حالا توبه کرده و ديگر در باقيمانده عمر خود بر انبوه اوراق سياه کارنامه چند روز زندگی دنيوی شان که در آخرت بايد پاسخگو باشند بار منفی نيفزايند. مطمئن هستم که اين آقايان مفتری، اکنون قلباً معترف به اين هستند که هر چه گفتهاند تهمت بوده است و اگر موفق به توبه شده باشند خدايشان ببخشايد و اگر هنوز در ورطه جهل قرار دارند خداوند هدايت کامل نصيبشان فرمايد.
کارخانجات فراگير بافت بلوچ که در فصل صنايع در مورد و ماجراهای آن مفصل عرايضی خواهم داشت، واحدی صد در صد دولتی است مانند ادارات آموزش و پرورش، کشاورزی، راه و ترابری و غيره که از بودجه عمومی کشور استفاده مینمايد و حساب و کتاب دولتی دارد. خريد منزل با اين تعريف و توصيف برای غير که من باشم و نيز پرداخت دستمزد آنچناني که وزيرش نيز نمیتوانست دريافت کند، با کدام معيار سازگار است. نمیدانم چرا وقتی حسادت و بیمهریها بر اشخاص غلبه میکند راحت تهمت میزنند و عدهای نيز راحت میپذيرند. البته اين عده انگشتشمارند و اکثريت قابل ملاحظه مردم خوب شهرستان ايرانشهر با شناختی که از اينجانب و اين عده معدود و يا بهتر عرض کنم مغرضين دارند خوب را از بد تميز داده و برای اين حرفها وقعی نمیگذارند.
راستی برای چه؟ واقعاً جای سؤال دارد اين عده چرا به عنوان فرماندهان تهمت به من تا اين حد دشمنی روا داشتهاند؟ اگر اين خاطرات را بخوانند آيا خودشان میدانند که چه کردهاند و پاسخشان چه خواهد بود؟ امروز که مسايل گذشته را در ذهن خود مرور میکنم، گاهی از شدت حسادت اين افراد متأسف میشوم و گاهی از خونسردی خود خرسند شده و میخندم. در اين رابطه بهتر است خاطرهای را ذکر نمايم :
در ايام بيماری جناب حضرت مولانا عبدالعزيز رحمت الله عليه که در تهران تشريف داشتند، هميشه در خدمت ايشان بودم و اين برای من افتخار بزرگی بود. جداً من خوششانس هستم و خدا را هزار بار شکرگزارم که مدتی را به عنوان ميزبان و خدمتگزار ناقابل در خدمت کسی بودم که بزرگترين علما و لايقترين افراد، لحظهای بودن در خدمتش را آرزو میکردند. خدا را شاکرم که توانستم شبها و نيمه شبهای زيادی را در بيمارستانهای مختلف و در بالای سر آنحضرت در ايام دياليز و يا استراحت حاضر شوم و نظارهگر وضع استراحت و يا معالجه ايشان باشم. همين خدمت ناچيز و حضور مستمر من در محضر اين بزرگوار و اين افتخاری که نصيب من شده بود، باعث رنجش عدهای گرديد. گريههای ناشی از عشق و علاقه آن شخصيت بزرگ الهی به خدای بزرگ و معبود بی همتا با سرازير شدن اشک ايمان و شوق و خوف از حساب و کتاب آخرت و آرزوی شفاعت از چشمان مبارک معظم له جاری میگرديد و بر گونهها و محاسن ارزشمند آن عزيز که اين محاسن حاصل طغيان درونی و جوشش ايمانی و محبوبيت و مقبوليتشان به بارگاه حق بود، قطره قطره به پايين و نهايتاً بر تخت بيمارستان سرازير میشد و همواره برای من ارزشمند و بسيار بياد ماندنيست. لحظات حساس و بسيار گرانبهايي بود. شبی در بيمارستان پاستور نو تهران در موقع دياليز بالای سر حضرت مولانا بودم. وقتی چشمان مبارکشان باز شد مرا دید و سخت متأثر شد. با لحنی بسيار قوی که از ايمان بالای ايشان نشأت میگرفت عليرغم ضعف بيماری با خدای خود راز و نياز میکرد و در تمام اين نيايش مرا مورد لطف قرار داده و دعای خير میفرمود. مطمئن هستم که کمتر کسی چنين شانس مهمی را يافته باشد. جالب است که بعضی از مدعيان خدمت به روحانيت که انصافاً به ناحق اين ادعا را دارند از توفيق اينجانب برای خدمت به مولانا عبدالعزيز سخت برآشفته و به شدت از حريم انصاف خارج و با اشاعه بدترين تهمتها به اينجانب، حسادت قلبی خود را عيان نموده و گاهی نيز در حضور افرادی که به ديدنشان میآمدند، به شدت از اينجانب بدگويي مینمودند. کار به جايي رسيد که يکی از آقايان با ارسال نامههای واهی به مسئولين، اينجانب را به جرم خدمت و ميزبانی از مولانا عبدالعزيز، وهابی و جاسوس سعودی معرفی مینمود و از يک طرف به مردم عادی مراجعه کننده به ايشان، من را جاسوس جمهوری اسلامی و به قول واضحتر ايشان، من را جاسوس آقای خمينی معرفی میکرد. ايشان در نظر داشت به هر طريق که شده ولو به آتش کشيدن قبر و قيامت خود، مرا غيرموجه معرفی کند، چرا که حضرت مولانا عبدالعزیز به علت شدت کسالت، توان رفتن به منزل اين بنده خدا را نداشت و هرگز نرفت. بالاخره حسادت میکرد تا روزی که اين گمراه از همه جا بريده برای زيارت مرحوم مولانا عبدالعزيز در محل سکونت جديدشان که در محدوده سيدخندان اجاره شده بود رفته و قصد ملاقات داشت. گويا يکی از اهالی زاهدان و از نزديکان مرحوم مولانا عبدالعزيز ايشان را در جريان تهمتها و در واقع فتنه اين شخص قرار داده بود. حضرت مولانا ايشان را به حضور میپذيرد و بدون مقدمه موضوع حسادت ايشان را صريحاً مطرح و از اينکه اين همه تهمت را به اينجانب منتسب نموده است، سخت مورد عتاب قرار داده و وی را با بی حرمتی تمام مورد نکوهش قرار میدهد. اين شخص که از آوردن نامش جدا”معذورم، هيچگاه از اين شيوه رذيلانه خود فروگذار نبوده خصلت بد اين فرد از او آدمی بسيار غير قابل تحمل در اجتماع ساخته بود. انشاءالله مطمئنم در يومالحساب به بارگاه خداوندی حساب پس خواهد داد. به اميد آن روز.
☑ عملکرد و ارتباط کاری با وزارتخانهها و سازمانها
1ـ آموزش و پرورش
فرهنگ و در نهايت آموزش و پرورش در شهرستان ايرانشهر همانند ساير شهرهای استان سيستان و بلوچستان همواره در دوران گذشته مورد بیمهری بود و با توجه به گستردگی شهرستان، فقط اداره آموزش و پرورش مرکز شهرستان برای رسيدگی به امور مربوطه مشغول بود و به علت بعد مسافت و عدم وجود راه ارتباطی مناسب و وسيله نقليه آماده به کار، تحقق اين هدف مهم، عملی نشده بود. بعد از پيروزی انقلاب با تأسيس ادارات آموزش و پرورش در مناطق بمپور و بزمان برخی از مشکلات مرتفع گرديد، ولی باز هم گستردگی شهرستان به امکانات بيشتری نياز داشت که در اين رابطه با تلاش فراوان، موفق شديم مجوز آموزش و پرورش منطقه سرباز را در قالب ادارهای مستقل به نام اداره آموزش و پرورش منطقه سرباز و راسک کسب نماييم که اين امر، علاوه بر اينکه قدمی بسيار مؤثر بود، موجبات رضايت مردم خوب و قدرشناس سرباز را نيز در پی داشت. بر همين اساس برای منطقه اسپکه و فنوج نيز پيگيری های مؤثری صورت گرفت و مقرر شد در سال 1371 اين اقدام عملی شود که اميد است مسئولين با توجه به اين مسئله مهم، تا کنون اقدام مؤثری انجام داده باشند. برای منطقه بنت نيز به منظور ارايه خدمات مناسب به دانش آموزان، نمايندگی آموزش و پرورش تأسيس گرديد و در اختيار آموزش و پرورش قرار گرفت. هم چنين مراکز شبانهروزی در بمپور، قاسم آباد، مسکوتان، پيپ، چانف، سرباز، راسک، بزمان، دلگان و باتک نيز ايجاد شد.
يکی از نامه های رد و بدل شده برای تأسيس اداره آموزش و پرورش سرباز به شرح زير می باشد :
«با توجه به درخواست اهالی محترم سرباز طی نامه مورخه 21/1/68 به وزير محترم آموزش و پرورش، پاسخ منفی عنوان اداره آموزش و پرورش شهرستان صادر و ابلاغ گرديده است که فتوکپی آن طی شماره 666/800 مورخ 12/2/68 جهت اينجانب ارسال شده است.»
اين مورد با توجه به دلايلی که اعلام شده بود، هيچگاه مرا از پيگيری تا حصول نتيجه مأيوس ننمود. باز با ذکر دلايل جمعيتی و اهميت انتزاع برای رشد تحصيلی نوباوگان منطقه خواستار تأسيس اداره آموزش و پرورش سرباز شدم. بالاخره آرزوها با توجه به نياز شديد منطقه و استحقاق مردم خوب و علاقمند به فرهنگ و دوستدار علم در منطقه سرباز و راسک جامه عمل پوشيد و اداره آموزش و پرورش سرباز در دهه فجر سال 1369 افتتاح شد و مانند ساير دستاوردها در خدمت فرهنگ منطقه قرار گرفت. اميد است از اين رهگذر، مردم خوب سرباز خصوصاً نوباوگان عزيز آن سامان، با تلاش و کوشش خود بهره مناسب را از معلمان مؤمن و زحمتکش مدارس گرفته و با توانی والا و عملی سرشار از معنويت و اخلاص به ميدان سازندگی وارد گشته و ايرانی آباد و منطقهای سرافراز را تحويل آيندگان خود نمايند. در اين راستا مردم قدرشناس سرباز با ارسال تلگرافها، نامهها و تلفنهای فراوان از اين اقدام شايسته قدردانی نمودند. ناگفته نماند که طی ملاقاتهايي که با جناب دکتر نجفی داشتم در مورد اهميت بخش لاشار و گستردگی منطقه، مطالبی را به استحضار ايشان رساندم که فرمودند مأمورينی را برای بازديد از منطقه اعزام مینمايند. خوشبختانه جناب آقای امينی که خود مسئول اين امور بودند، راهی منطقه شده و مشکلات را عيناً بازديد و خدمت جناب وزير گزارش نمودند. اميد است تا کنون اداره آموزش و پرورش لاشار به مرکزيت اسپکه فعال شده و در خدمت مردم قرار گرفته باشد. البته وظيفه شرعی اينجانب تا حد امکان انجام شد و با توجه به پراکندگی منطقه و رسيدگی تمام و کمال به آموزش و پرورش حوزه انتخابيهام، همواره قصدم ايجاد مراکز مستقل تصميمگيری در اين باره بوده است. دراين راستا برای منطقه بنت که اخيراً بخشداری شده است، ضمن ملاقات با جناب آقای دکتر نجفی وزير محترم آموزش و پرورش نامه رسيده از مردم بنت را برای تأسيس نمايندگی آموزش و پرورش خدمت ايشان تقديم داشتم و با توجه به اهميت منطقه، لزوم رسيدگی به آن را تأکيد نمودم. پاسخ رسيده از دفتر تشکيلات و روشها و شورای مناطق در خصوص نامه تقديمیام به جناب آقای وزير محترم آموزش و پرورش بنابر درخواست تأسيس نمايندگی در بنت مساعد بود. اميد آنکه اين نمايندگی تا کنون تأسيس شده و در خدمت مردم خوب و محروم آن منطقه قرار گرفته باشد. در کنار فعاليت برای گسترش مراکز آموزش و پرورش به منظور بهبود وضعيت فرهنگی منطقه، هيچگاه پرسنل زحمت کش و با ايمان آموزش و پرورش منطقه را فراموش ننموده و همواره برای حل مشکلات آنان، تلاش مضاعف داشتم.
در رابطه با گسترش مراکز آموزشی لازم به ذکر است که به علت پراکندگی منطقه و کثرت خرابیهای به جا مانده از گذشته، جداً مشکل داشتيم که الحمدلله با زحمات واقعاً قابل تقدير مسئولين محترم اجرايي توانستيم برخی از آنها را با همکاری يکديگر حل و موجبات آسايش مردم خوب حوزه انتخابيه را فراهيم آوريم که تعدادی از اين اقدامات را با توجه به اهميت آنها به صورت مستند تقديم میدارم.
درباره احداث مدرسه باقرالعلوم که جناب مرحوم عبدالله انوری زمين آنرا اهدا نمودند و اميد است برای ايشان باقيات صالحات منظور گردد، پيگيریهای انجام شده مؤثر افتاد و نسبت به احداث مدرسه اقدام گرديد که در حال حاضر مورد استفاده دانش آموزان می باشد. همه بر اين اتفاق داريم که منطقه دلگان در زمان گذشته بسيار مظلوم بود، يعنی از حيث آموزش و پرورش، بهداشت و درمان و ساير موارد رفاهی هيچ اقدامی برای مردم انجام نشده بود. خوشبختانه پيگيریهای انجام شده در تمام موارد اثرات خوبی داشت که به جرأت میتوان گفت اقدامات انجام شده توانست تعداد زيادی از مشکلات آنان را مرتفع نمايد. در گذشته، دلگان هيچ مدرسهای را به خود نديده بود و اکثريت مردم از نعمت سواد محروم بودند و اگر کسی توان مهاجرت به بم و يا جيرفت و ايرانشهر را داشت، میتوانست چند سالی جگر گوشهاش را در دبستان ثبت نام نمايد، آنهم فقط تا حد دبستان و بس.
به حول و قوه الهی اکنون دلگان دارای دبيرستان شبانهروزی میباشد که اين خود جای افتخار دارد. برای احداث دبستان در روستای ناگان سرباز، پيگيریهای مستمر داشتم که اداره کل آموزش و پرورش استان طی نامهای، بر اساس طرح احداث 50 باب مدرسه، استانداری استان وعده تنظيم قرارداد آن را داده است. حال نمیدانم بالاخره کاری انجام شده است يا خير، زيرا تا تأمين اعتبار قرارداد تهيه مصالح ساختمان پيش رفتيم. در بازديدی که در مهرماه سال 1370 از آشار و ايرافشان منطقه سرباز انجام دادم، ساختمانی بسيار بزرگ و واقعاً زيبا از سوی توسعه و نوسازی مدارس استان به عنوان مدرسه راهنمايي آشار ساخته شده بود که متأسفانه به علت کج سليقگی تحويل دهنده و يا تحويل گيرنده بلا استفاده رها شده بود که فوراً به محض مراجعت به ايرانشهر، موضوع را به منظور پيگيری و حل مشکل به جناب آقای مهندس حجتی استاندار استان اطلاع دادم و از ايشان درخواست مساعدت نمودم که خوشبختانه در اين مورد سريعاً اقدام شد و در حال حاضر اين مدرسه در خدمت آموزش و پرورش منطقه سرباز و محصلين عزيز آشاری میباشد.
پس از آشار، بازديد از ايرافشان به عمل آمد. به محض ورود، به دبستان ايرافشان رفتيم که واقعاً قلب هر بازديد کنندهای را به درد میآورد. ساختمانی صد در صد گلی با سقفی شکاف خورده و ديواری شکسته جلوی چشمان ما قرار داشت. نگاه معنی دار فرزندان مخلص و واقعاً معصوم ايرافشان که در کلاس نشسته بودند همه ما را مبهوت نمود و تحت تأثير فراوان قرار داد. فوراً در اولين لحظات بازگشت به ايرانشهر با جناب آقای استاندار تماس گرفتم (ايشان در حال بازديد از چابهار بودند که پس از تلاش زياد موفق به برقراری تماس شدم) و پس از بيان موضوع، از ايشان خواستم که در احداث يک باب مدرسه دستور لازم را صادر نمايند. واقعاً جای تشکر دارد که اين مشکل نيز توسط ايشان رفع گرديد.
برای مرکز بمپور نيز با مذاکراتی که با مدير محترم شرکت بافت بلوچ انجام دادم، قرار شد علاوه بر ساختمانهايي که توسط شرکت مذکور در بزمان و ايرانشهر ساخته میشود، واحدی هم برای بمپور احداث گردد. کلنگ احداث مدرسه راهنمايي بمپور در تاريخ دوم دی ماه 1368 توسط وزراء محترم آموزش و پرورش و صنايع به زمين زده شد و با تلاش بسيار مؤثر برادر خوبم جناب آقای مهندس شيخالحرم که از همکلاسیهای دبيرستانیام میباشد، کار به خوبی پيش رفت و در بهمن ماه سال 1370 ساختمان اين مدرسه برای استفاده در اختيار آموزش و پرورش بمپور قرار گرفت. هم چنين در راستای رسيدگی به امور آموزشی بمپور، پيگيری های متعددی در مورد احداث سه باب مدرسه شش کلاسه با مشارکت بافت بلوچ و استانداری استان صورت گرفت که با مساعدت سازمان برنامه و بودجه مقرر شد اعتبار 50% سهميه استانداری آماده و در اختيار بافت بلوچ قرار گيرد. برای حل مشکلات ساختمانی مرکز تربيت معلم بمپور نيز اقدامات مختلفی انجام شد. از سوی ديگر مدرسه توردان بمپور نيز سالها نيمه تمام رها شده بود و متأسفانه عليرغم نياز به فضای آموزشی، هيچ اقدامی در جهت تکميل آن صورت نگرفته بود که با پيگيریهای انجام شده و توجه مسئولين محترم اجرايي، اعتبار مناسبی به آن تخصيص يافته و مشکل برطرف گرديد و در حال حاضر مدرسه مذکور مورد استفاده قرار میگيرد.
کار مدرسه سازی و يا بهتر عرض کنم ايجاد فضای آموزشی را هيچگاه از کانال مشخص دولتی پيگير نبودهام، زيرا دولت محترم بايد تمام توان خود را در سراسر کشور برای ترميم خرابیهای به جا مانده از نظام گذشته که واقعاً بی حد و حساب است، به کار برد. در همان زمان که برای مدرسه سازی سراغ بافت بلوچ رفته بودم، از طريق ساير مراکز نيز پيگير اين امور بودم که شرکت دخانيات يکی از آنها است.
يکی ديگر از اين موارد، مدرسه راهنمايي بنت الهدی صدر بود که در سال 1370 برحسب دعوت مدير محترم جهت بازديد از وضعيت نابسامان و خرابیهای موجود به آن مدرسه رفتم (لازم به ذکر است که بانی اين خير، سرکار حاجيه خانم پروانه ريگی بود). به نظرم آمد اگر با سازمان برنامه و بودجه و استانداری استان هماهنگ نمايم، مسلماً روال اداری آن ماهها طول خواهد کشيد. لذا پس از مراجعت به تهران با برادر بزرگوار جناب آقای مهندس سامت مدير محترم شرکت دخانيات تماس گرفتم و موضوع را مطرح نمودم. ايشان نيز محبت نموده و مبلغی را که پيشنهاد داده بودم (يعنی ده ميليون ريال) مستقيماً به حساب شماره 1130 مدرسه راهنمايي مذکور واريز و فيش آنرا برايم ارسال نمودند.
جناب آقای مهندس شافعی در زمان تصدی وزارت صنايع در سفری که به ايرانشهر داشتند، وعده احداث يک واحد آموزشی را به مردم منطقه دادند که پس از جابجايي ايشان، متأسفانه اين کار متوقف شد. پس از روی کار آمدن مهندس نعمت زاده وزير محترم صنايع، دستور تحقق وعده جناب آقای مهندس شافعی صادر گرديد، ولی باز هم پس از گذشت مدت زمان طولانی اقدامی صورت نگرفت و هيچ سازمان و يا شرکتی اين امر مهم را تقبل ننمود. بالاخره در نتيجه مذاکراتی که با جناب آقای مهندس سامت داشتم، قرار شد ايشان از بودجه شرکت دخانيات احداث اين واحد آموزشی را تقبل نمايند که پس از تحويل زمين در آذرماه سال 1368 به پيمانکار، عملاً کار احداث اين واحد آموزشی در محدوده کمربندی ايرانشهر آغاز و در سال 1371 تکميل گرديد و در اختيار اداره آموزش و پرورش قرار گرفت. لازم به ذکر است که تلاش جناب آقای مهندس سامت مدير محترم شرکت دخانيات و زحمات بسيار مؤثر جناب آقای مهندس شيخالحرم پيمانکار محترم اين طرح، قابل تقدير است.
منطقه ابتر نيز با مشکلات آموزشی فراوانی روبرو بود که پس از مکاتبات و مذاکرات مکرر، بالاخره قرار شد پس از تأمين و تخصيص اعتبار آن از سوی سازمان برنامه و بودجه يک باب مدرسه در آنجا ساخته شود که در حال حاضر از عملی شدن اين امر اطلاع دقيقی در دست ندارم.
دهستان دامن از قديمالايام با داشتن موقعيت علمی و فرهنگی در منطقه جايگاه ويژهای را داشته است، سالهای طولانی فقط يک دبستان 6 کلاسه در مرکز دامن پذيرای کليه محصلين اين دهستان بزرگ بود. در اواخر نظام گذشته فقط 3 باب دبستان در روستاهای ديگر دامن احداث گرديد که اين امر بخش کوچکی از مشکلات آموزشی مردم منطقه را حل نموده بود، ولی با رشد جمعيت متأسفانه دامن نيز مانند ساير مناطق دچار مشکلات بيشتری شد. احداث مدرسه راهنمايي شيبان و مرکز دامن نيز کفايت نمیکرد. بنابراين جهت تخصيص اعتبار از طريق سازمان برنامه و بودجه و با مشارکت اداره کل آموزش و پرورش استان و بافت بلوچ اقدام گرديد (البته از اويل سال 1371 پيگيریهای قبلی ظاهراً قطع شد و در حال حاضر اطلاعی از وضعيت اعتبارات تخصيص يافته ندارم). ضمناً با عنايت خاص دولت محترم، دستور احداث چند مدرسه در ايرانشهر به جناب آقای رفيقدوست رياست محترم بنياد جانبازان داده شد که ايشان جناب آقای روزبهانی را مأمور اين کار نمود. پس از درخواست اينجانب، مقرر شد دبيرستان جديدی در دامن احداث شود که مقدمات اين کار نيز فراهم گرديد. عمق مشکلات و خرابی های منطقه به حدی بود که برای رفع آنها بايد به هر دری می زدم. بنابراين ملاقاتهای حضوری و يا ارسال نامه و تلفن به مسئولين محترم نظام را در دستور کارم قرار داده بودم و در صورت بروز موانع مختلف، هيچگاه مأيوس نمیشدم. البته مسئولين محترم نيز انصافاً هميشه تلاش خود را جهت حل معضلات موجود به کار میگرفتند و من نيز سعی میکردم که کمتر وقت ارزشمند ايشان را بگيرم. ولی اين، من نبودم که تصميم میگرفتم بلکه وظيفهای بود که بر دوشم گذاشته بودند، اعتمادی بود که مردم به من داشتند و مأموريتی بود که برای اجرای آن انتخاب شده بودم.
همچنين پيگيریهای متعددی جهت کسب اعتبارات عمرانی استانی برای توسعه امور مربوط به آموزش و پرورش انجام دادم که با اختصار به يک مورد از آنها در سال 1370 اشاره مینمايم.
وضعيت آموزش و پرورش حوزه انتخابيهام به گونه ای بود که نهايتاً برای توجه بيشتر و رسيدگی مناسبتر به وضعيت آن، پيشنهاد تصويب اداره کل جديدی را به مرکزيت شهرستان ايرانشهر مطرح نمودم که مورد موافقت برادران گرامی جناب حاج آقای عبدالعزيز دادگر نماينده محترم چابهار و جناب آقای فخرالدين رضازهی نماينده محترم سراوان قرار گرفت. مقدمات کار فراهم و مذاکراتی نيز با وزير محترم آموزش و پرورش انجام شد. پس از موافقت ايشان، موضوع جهت تصويب به جناب رياست محترم جمهوری که رياست شورايعالی امور اداری و استخدامی کشور را نيز به عهده داشتند، ارايه گرديد. قرار بود در اين مورد دستوراتی صادر شود که در حال حاضر اطلاعی از وضعيت اين امر در دست ندارم. با توجه به گستردگی استان سيستان و بلوچستان، تحقق اين امر میتواند بسيار ارزشمند باشد چرا که رسيدگی به مشکلات آموزشی ايرانشهر را تسهيل مینمايد. لازم است در اينجا از زحمات برادران عزيز فرهنگی در شهرستان ايرانشهر و کل استان که عليرغم مواجهه با مشکلات فراوان، برای اعتلای فرهنگ اسلامی تلاش مینمايند، قدردانی نمايم.
برای کسب اعتبارات ويژه مناطق محروم، بايد مناطق استفاده کننده در جدول مناطق محروم منظور شوند. قبلاً مناطق بمپور، بزمان، فنوج و لاشار در رديف اين مناطق قرار داشتند که دامن و ابتر به واسطه اينکه از حيث تقسيمبندی اداری در بخشداری مرکز قرار دارند آنها را در رديف مناطق برخوردار به حساب آورده بودند که خوشبختانه با تلاشی که به عمل آمد دهستانهای ابتر و دامن نيز در رديف مناطق محروم منظور شده و از اين پس میتوانند از اعتبارات ويژه مناطق محروم که انصافاً قابل توجه نيز میباشد، استفاده نمايند. در کنار توجه به مسايل آموزش و پرورش، در مورد تربيت بدنی که جايگاه ويژهای را در رشد و تکامل جامعه دارد نيز اقداماتی انجام شد.
برای پيگيری بيشتر مسايل مربوط به حوزه انتخابيهام، هر از گاهی شيوه جديدی را به کار ميبردم. مثلاً برای بيان مشکلات از زبان مسئولين اجرايي ايرانشهر، تعداد 18 نفر از ايشان را به اتفاق امام جمعه ايرانشهر برای ديدار با رياست محترم جمهوری وقت و جناب آقای دکتر حبيبی معاون اول رياست جمهوری دعوت کردم که اين جمع مسئولین شهرستان در تاريخ شنبه 19/8/69 وارد تهران شده و ساعت 5 بعداز ظهر همان روز با جناب آقای دکتر نجفی وزير محترم آموزش و پرورش ملاقات نمودند. ايشان نيز مساعدتهايي را برای حل مشکلات مطرح شده منظور نمودند.
روز يکشنبه صبح، ديدار با فرماندهی محترم ژاندارمری کل کشور برای پيگيری مسائل و مشکلات اين منطقه و بعد از ظهر با رياست محترم شهربانی کل کشور جهت پيگيری مسائل و مشکلات امنيتی و کسب امکانات برای شهربانی ايرانشهر، صبح روز دوشنبه 21/8/69 ديدار با رياست محترم جمهوری و بعد از آن ديدار با معاون اول رياست محترم جمهوری انجام گرفت. صبح روز سه شنبه ديدار با معاون محترم رياست جمهوری و رياست سازمان برنامه و بودجه و بعد از آن، ديدار با وزير محترم کشور حجتالاسلام و المسلمين حاج آقای عبدالله نوری انجام شد که خيلی مورد لطف ايشان قرار گرفتيم. صبح روز چهارشنبه هيأت مذکور تهران را بمقصد بلوچستان ترک نمودند و عازم شهرستان ايرانشهر شد. البته اگر مسئولی از ايرانشهر به تهران می آمد، فوراً به اتفاق ايشان برای ديدار با وزير مربوطهاش میرفتيم و برای حل مشکلات تلاش میکرديم. به طور مثال در سفر فرماندار وقت ايرانشهر، ديدار با جناب آقای مهندس زنگنه وزير نيرو و جناب آقای نعمت زاده وزير محترم صنايع انجام شده که بسيار مناسب و رضايتبخش بود. درملاقاتی که به اتفاق رؤسای آموزش و پرورش ايرانشهر، بمپور، بزمان، سرباز در تاريخ شنبه 4 آبانماه سال 1370 با وزير محترم وقت آموزش و پرورش داشتم، مسائل و مشکلات مناطق مذکور مطرح و مفصلاً مورد بحث قرار گرفت که ايشان دستورات لازم را صادر نمودند که برخی از آنها فیالمجلس حل شده و ساير آنها پس بررسیهای انجام شده، در نهايت رفع گرديد.
2ـ بهداشت و درمان
يکی ديگر از مواردی که از اهميت خاصی در منطقه برخوردار است، موضوع بهداشت و درمان میباشد. با توجه به همجوار بودن ايرانشهر با کشور پاکستان و رفت و آمدهاي زياد بين مردم دو کشور، احتمال رد و بدل شدن بيماريهاي مختلف نيز وجود دارد که با رعايت موارد بهداشتی و همچنين توجه و رسيدگي به اين امر مهم، مسلماً مهار بيماریها امکانپذير میباشد. آموزش کافي به نيروهاي متخصص در مناطق مختلف خصوصاً دهستانها ميتواند در اين زمينه کارگشا باشد که متأسفانه عليرغم تأکيد ويژه مسئولين محترم کشور به امر بهداشت و درمان، در دوران 8 ساله نمايندگي اينجانب در مجلس شوراي اسلامي ضعف مسئولين استان خصوصاً در 3 سال آخر، باعث رشد شديد بيماريها و افزايش نارضايتي بين مردم شده بود. بر حسب وظيفه، از طريق نامههاي متعدد، ملاقاتهاي فراوان و موارد بسيار زيادی از نطقهاي قبل از دستور و تذکرات به موقع و هميشگي، درخواست رفع مشکلات را داشتم. البته ناگفته نماند که مسئولين محلي يعني برادران و خواهران زحمتکش در شهرستان ايرانشهر با حداقل امکانات، بالاترين خدمت شايسته را انجام ميدادند. ولي حجم نابسامانیها به حدی بود که زحمات ايشان به چشم نميخورد. حتی اعزام بازرس و درخواست بازديد وزراي محترم وقت بهداشت و درمان در کابينههاي مختلف از وضعيت بهداشتي و درماني ايرانشهر و نيز بازديد مستمر معاونين و مديران کل وزارت بهداشت و درمان از حوزه انتخابيهام براي رسيدگي به امور بهداشتي و درماني، متأسفانه کار به جايي نبرد. چرا؟ علت اين امر، ارائه گزارشهای غلط و تقريباً توام با غرض مسئولين بهداشت و درمان استان، بياطلاعي مسئولين بهداشت و درمان شهرستان و يا کارمند بودن و تحت تأثير مافوق بودن آنها، باعث تخريب وضعيت بهداشت و درمان شهرستان شده و موجبات نگراني مردم و حتي ساير مسئولين محترم ادارات دولتي شاغل در شهرستان ايرانشهر را فراهم آورده بود. هيچگاه از ياد نمیبرم که در يکي از شبهاي گرم تابستان، مديريت کل راه و ترابري ايرانشهر که تازه به اين سمت منصوب شده بود در تماس تلفني وضعيت بسيار اسفناک بهداشت و درمان را تذکر داده و در خصوص نبودن پزشک متخصص زنان و زايمان در زايشگاه ايرانشهر و وضعيت غيربهداشتي بيمارستان گلايه نمود. البته زحمات سرکار خانم اميني مسئول محترم زايشگاه بسيار قابل تقدير است. خانم اميني انساني بسيار ارزشمند، بالياقت و دارای توان اجرايي بالا است و بزرگواری ايشان همين بس که از عنفوان جواني به ايرانشهر تشريف آورده و در غم و رنج و خوبي و خوشي مردم اين شهرستان ايرانشهر شريک شده و خالصانه به آنها خدمت مینمودند. وضعيت بد زايشگاه به گونهای بود که تأمين امکانات و لوازم مورد نياز آن از ضروريات به شمار میرفت و اين امکانات بايد از طريق استان در اختيار بهداشت و درمان ايرانشهر قرار ميگرفت که متأسفانه هرگز عملی نشد. طي چندين ملاقات با جناب آقاي دکتر مرندي وزير محترم وقت بهداشت و درمان و تقديم گزارش وضعيت موجود، خوشبختانه ايشان با انجام چند سفر به ايرانشهر و بررسي موضوع، دستورات لازم را صادر نمودند که متأسفانه مجريان بهداشت و درمان استان گويا قسم خورده بودند که اقدامي در اين زمينه انجام ندهند. در دوران تصدي جناب آقاي دکتر فاضل به عنوان وزير بهداشت و درمان باز موضوع را پيگير شدم که معلوم شد متأسفانه ايشان نيز تحت تأثير گزارشهای غلط مسئولين بهداشت و درمان استان قرار گرفتهاند. لذا برحسب وظيفه و اختيارات قانوني، طرح سوال از ايشان را در کميسيون بهداشت و درمان درخواست نمودم که اين امر در کميسيون مورخ 10/11/69 انجام شد. در جلسه مذکور پس از استماع گزارش اينجانب، هم وزير و هم کميسيون مجاب شده و همه به اتفاق وعده حل مشکلات را دادند. متأسفانه عليرغم اعزام دو بازرس به شهرستان (که گزارش آنان در قسمتهای آتی به استحضار خواهد رسيد) نتيجه مثبتی حاصل نشد و بازرسين محترم پس از اينکه مستقيماً به خدمت مسئولين بهداشت و درمان استان در زاهدان رسيدند، با امکانات آنها راهي ايرانشهر شده و گزارشی را که سراسر مغرضانه و کذب بود، جمعآوري و به جناب وزير ارايه نمودند. وقتي اوضاع را چنين ديدم به استناد اصل 88 قانون اساسي، از جناب آقاي دکتر فاضل سوال کتبي نموده و خواستار احضار ايشان به مجلس شوراي اسلامي شدم. سؤال مورد بحث 4 بند مهم داشت که حل هر کدام از آنها براي حوزه انتخابيهام بسيار ارزشمند بود. جناب وزير به محض اطلاع از اين اقدام، خواستار ملاقات شده و وعده رفع معضلات موجود و جابجايي افرادي را که باعث اين نابساماني شده بودند را دادند و برای اطلاع از وضعيت بهداشت و درمان شهرستان، بازرسين ديگري را به منطقه اعزام نمودند. پس از اين اقدامات بالاخره فقط توانستم بخشی از وضعيت بد زايشگاه و بيمارستان ايرانشهر را با استفاده از اعتبارات استاني سر و سامان دهم و بس. مشکلاتی از قبيل عدم استفاده از نيروهاي بومي و همچنين عدم اجازه آنها براي تحصيل در آموزشگاه بهورزي و بهياري، متأسفانه همچنان لاينحل ماند.در زير خاطره ای را تعريف می کنم. دقيق بخوانيد و قضاوت فرماييد.
به منظور پيگيري و بررسی مشکلات بهداشتی و درمانی شهرستان، بالاخره قرار شد جناب آقاي دکتر صدريزاده معاون بهداشتي وزير، آقاي مهندس سلمان منش مديريت کل بهداشت محيط به اتفاق جناب آقاي اسلامي معاون سازمان برنامه و بودجه، جناب آقاي دکتر حبيبي نماينده محترم تهران و حضرت حجت الاسلام و المسلمين حاج آقاي رضوي نماينده محترم يزد و عضو هيأت رئيسه مجلس شوراي اسلامي به ايرانشهر سفر نمايند و از نزديک در جريان امور قرار گيرند. البته بنا بود که اين سفر بدون اطلاع قبلي انجام شود ولی به دليل روابط بسيار نزديک و سرشار از محبت! پرسنل وزارت بهداشت و درمان با پرسنل استان، متأسفانه اين خبر به گوش مسئولين بهداشت و درمان استان رسيده و ترکيب هيأت مذکور و علت سفر آنان به ايرانشهر به اطلاع آنها رسانده شد. مسئولين استان نيز فوراً دست به کار شده و يک نفر از پرسنل محلي را که از دوستان بسيار قديمی من بود با وعده و وعيد از سوی رياست اداره بهداشت و درمان شهرستان، آماده مقابله با اينجانب نمودند در حالی که تمام تلاش من فقط خدمت به مردم محروم منطقه بود. مردمي که من و ايشان و همه پرسنل بومي اداره بهداشت و درمان شهرستان به طريقي به آنها وابسته هستيم، چه وابستگي قومي و فاميلي و چه دوستي و هم محلي بودن و ساير موارد ديگر. از سويي ديگر تلاش و پيگيري اينجانب باعث حفظ حيثيت خود آنها که همواره مورد بيمهري مسئولين استان بودند، ميشد و من به همين دليل حتي يکبار هم در صحبتها، نامهها و يا تذکراتم گلايه ای از پرسنل شهرستان نداشته ام و هميشه مسئولين استان را مورد خطاب قرار میدادم. بالاخره روز سه شنبه 16/11/69 من به اتفاق هيأت مذکور با هواپيماي اختصاصي وارد ايرانشهر شده و مستقيماً براي افتتاح هنرستان بافت بلوچ راهي کارخانجات فراگير بافت بلوچ شديم. مردم و مسئولين محلي البته غير از مسئولين بهداشت و درمان از ديدن هيأت بلند پايه بسيار خوشحال شده و بر اين باور بودند که بالاخره اين هيأت، مشکلات آنان را برطرف می نمايد. در حين بازديد از بافت بلوچ و پس از افتتاح هنرستان متوجه شدم که مديريت بهداشت و درمان استان با چند نفر از معاونين ايشان در جمع ما هستند. تعجب کردم. آقاي دکتر صدريزاده گفت : بهتر است به موضوع وضعيت بهداشت و درمان که همواره مورد اعتراض شما بود، بپردازيم. بر حسب وظيفه ميزباني پذيرفتم و مستقيماً به اداره بهداشت و درمان ايرانشهر وارد شديم. اين را عرض کنم که موقع خروج از بافت بلوچ، رئيس دانشگاه آزاد که خيلي به من اظهار محبت ميکرد (البته اين اظهار محبت ظاهری بود)، مديريت کل راه و ترابري و آقاي ملک محمد داودي نماينده دانشگاه سيستان و بلوچستان در ايرانشهر را نيز با خود به جلسه بردم. جلسه شروع شد، مسلم است که ابتدا من به عنوان مدعي بايد صحبت را شروع کنم. مطالب را مطرح کردم و تمام مشکلات موجود اعم از نابسامانیهای گذشته و حال، عدم وجود دارو و امکانات، عدم توجه به بيماران در بيمارستان، نداشتن پزشک، شدت وجود مالاريا و کثرت افراد مبتلا به اين بيماری، عدم استفاده از نيروهاي بومي در بهورزي و بهياري و … را عنوان کردم. متوجه شدم که مديريت بهداشت و درمان استان در گوشهای نشسته و دقيقاً با حالت بي اعتنايي و اطمينان کامل از خود و روند مناسب امور به من نگاه ميکند. موقع پاسخگويي شد و ديدم که آن دوست عزيز که قبلاً عرض کردم، وارد بحث شده و به شدت برآشفته و تمام موارد مطروحه را نفي نمود و از پيشرفت بهداشت و درمان در ايرانشهر و رضايت عامه مردم سخن راند. جداً گيج شده بودم که چه اتفاقی افتاده است؟ من براي شهر خود و مردمان خوب و مظلوم آن تلاش ميکنم و اين فرد اين گونه در مقابل من قرار گرفته است. نگاهي به آقاي داودي کردم، ديدم ايشان نيز در حيرتند. سپس رو به آن فرد کرده و گفتم آقاي محترم آيا واقعاً شما نظرتان اين است؟ پاسخ داد : بلي. شما مشکل ديگري داريد و سياسي هستيد بنابراين همه خدمت را در نظر نياورديد. سخت در تعجب بودم. ايشان که از شدت عصبانيت خسته شده بود ميدان را به فرد ديگری که او نيز از دوستان من بود واگذار کرد و متأسفانه ايشان نيز همين صحبتها را ادامه داد. فهميدم که اوضاع چيست. به سيماي مدير استان نگاهي کردم. ديديم بسيار خندان و سرحال است، خلاصه به خود گفتم، ديدي چه شد؟ البته آقاي دکتر صدريزاده فهميد که اين صحنه کاملاً ساختگي است. از افراد مذکور پرسيد : شما چقدر امسال اعتبار از ايشان گرفتهايد؟ مدعي اول پاسخ داد : مقدار کمي. آقاي مدير استان گفتند بيش از يک ميليون تومان براي لولهکشي پول دادهام. نفر اول پاسخ دادند : نه، سيمان بوده و ديگري گفت : نه، لوله دادهايم. نفر اول باز گفت، نمیدانم شايد دادهاند و شايد هم نه، تناقضها آشکار شد.
افراد حاضر در جلسه همه حيرتزده و سر در گم بودند. از جلسه بيرون آمديم و راهي بازديد از بيمارستان، کلينيک و زايشگاه ايرانشهر شديم. بيمارستان مثل دستهگل تميز شده بود، خوش به حال بيماراني که آنروز بستري بودند. ملافههای تميز، تشکهای مناسب، تختهای مرتب، نظافت صحيح و بوی مطبوع چيزی بود که ما با آنها برخورد کرديم و آرزو کرديم که اي کاش مريض شده و در ايرانشهر بستري شويم! از کمبود جا، خرابي اوضاع، نبودن نظافت، وجود مگس و پشه، نداشتن دکتر و دارو، گرفتن پولهاي کلان از مردم فقير و عدم توجه به بيماران خبری نبود و موارد مطرح شده از سوي اينجانب کلاً رد شد. در قسمت پشت ساختمان فعلي بيمارستان ساختمان نيمه کارهاي وجود داشت که رها شده بود. گفتند اين ساختمان بايد تخريب شود (چون من پيگير تعمير و استفاده از آن بودم). گفتم تخريب کنيد. گفتند آهنها ديگر به درد نميخورند. گفتم آهنها را به قيمت ارزان به پرسنل بيمارستان که استحقاق هر گونه کمکي را دارند بفروشيد. پاسخ دادند : تکميل ساختمان مناسبتر است. گفتم اگر تکميل شود، مسلماً بهتر است. گفتند به درد بيمارستان نميخورد. گفتم : بسازيد و براي استفاده پزشکان تکميل کنيد تا به عنوان کلاس درس براي بهورزي و يا بهياري و يا دانشگاه پرستاري که قرار است تأسيس شود مورد استفاده قرار گيرد. مدير بهداشت و درمان استان با شنيدن اسم دانشکده پرستاري برآشفت و گفت : مگر میشود در ايرانشهر دانشکده پرستاري تأسيس کرد. گفتم : بلي، جناب وزير آقاي دکتر ملکزاده در موقع سفر به ايرانشهر وعده افتتاح دانشکده پرستاري در ايرانشهر را به من دادند. ايشان سخت مضطرب شد و با صداي گرفته ای گفت : ابداً اين ساختمان به درد نميخورد و بايد تخريب شود و زمين آزاد گردد. معاون وزير و همراهانشان مثل اينکه کارمند مدير استان بودند ساکت شده و ما را نظاره ميکردند. خنديدم و به خود گفتم : برادر عزيزم آقاي … چه خدمت خوبي امروز به رئيس استان کردي جداً دست مريزاد. از زايشگاه و کلينيک بازديد شد و عصر آن روز راهي تهران شديم. اين را عرض نکردم که گويا در موقع آمدن، مدير بهداشت و درمان استان به دکتر صدريزاده تلفن ميزند که به ايرانشهر تشريف نبريد، سيل آمده است و امکان رفتن به شهر نيست. دکتر صدريزاده موضوع را با من مطرح کرد. عرض کردم که با هواپيما خواهيم رفت و سيل روی زمين است و ما در هوا و بعد در شهر نيز سيل وجود ندارد. شما مطمئن باشيد، اين سدي است براي جلوگيري از سفر. ايشان پذيرفت و راهي ايرانشهر شديم. بعد از دو هفته متأسفانه مطلع شدم که به عنوان پاداش به آقاي …. برادر خوب، مديريت بهداشت و درمان استان مبلغ بيست هزار تومان پاداش داده است که در صورت صحت بر ايشان حرام باد. آيا انصافاً اين بيست هزار تومان در قبال این برخورد ظالمانه با مردم خوب ايرانشهر واقعاً حلال است و براي دريافت اين مبلغ بايد وجدان، ايمان و آخرت را که همه از طريق خدمت به خدا و خلق خدا حاصل ميآيند به بوته فراموشي سپرد؟! نميدانم، شايد! اجازه ميخواهم خاطره ديگري را تعريف کنم که خيلي مهم است. در يکي از روزهاي شهريور ماه 1370 که جلسه حزب الله داشتيم (اين جلسات هر روز سه شنبه بعد از ظهر در مجلس شوراي اسلامي با حضور تعدادي از نمايندگان تشکيل مي شد و در آن، وزراء و ساير مسئولين کشور به ارايه گزارش اقدامات خود پرداخته و نمايندگان نيز مشکلاتشان را مطرح مي نمودند. در واقع در آن جلسه تبادل نظرات صورت میگرفت)، وزير محترم بهداشت و درمان نيز شرکت داشت. در ابتدا اخبار بسيار مهم و عمده اعلام شدند. مسئول جلسه از حاضرين پرسيد که آيا خبر ديگری برای ارايه وجود ندارد ؟ در آن لحظه پاسخ دادم : چرا، من خبري دارم که خيلي مهم است و اجازه ميخواهم که عرض کنم. پس از موافقت، به پشت تريبون رفته و در روبروي جمع قرار گرفتم و گفتم امروز در شهرستان ايرانشهر پدراني وجود دارند که جگرگوشههای مالاريا زده خود را با بهت و اشک و آه و افسوس بر روي دستهايشان گرفته و چشم حسرت زده را بر سيماي طفل مالاريا زده انداخته و شاهد جان کندن آن عزيزان هستند. جناب وزير! بارها به شما و وزراء سابق بهداشت و درمان اين معضل را گفتهام. لطف فرموده و بلند شويد و دستهايتان را به جلو بگيريد و مجسم کنيد که فرزندتان بر روي دستهای شما با حالتي مالاريا زده قرار گرفته و شما با چشمان حسرت زدهتان، شاهد جان کندن او باشيد. چه احساسی به شما دست خواهد داد؟ آن پدر بيچاره در جاي جاي شهرستان ايرانشهر نيز اين گونه است. از پشت تريبون پايين آمده و نشستم، جناب آقاي دکتر ملکزاده که فردي بسيار لايق و مديری واقعاً دلسوز است با شنيدن اين سخنان، قدري تأمل نموده و با سيمايي باز از اينجانب دعوت به عمل آورد تا فردا عصر در دفتر کارشان حضور پيدا کنم تا در اين مورد مفصل صحبت کنيم. در ساعت مقرر در آنجا حاضر شدم، البته با انبوهي از مدارک و دلايل. ايشان با ديدن من گفتند که به اين مدارک نيازي نيست، ترتيب کارها را ميدهم. همه چيز را از سخنان شما فهميدم و ميدانم که چه وضعي در آنجا حاکم است. سپس فوري با اداره بهداشت و درمان استان تلفني تماس گرفت و دستورات ضربتي را صادر نمود و به من نيز گفتند که پس فردا راهي استان میشوم. بهتر است همه در آنجا جمع شوند تا برای اين مشکل راه حل اساسی پيدا کنيم. بالاخره باز موضوع دانشکده پرستاري را به ميان آوردم. ايشان نيز پاسخ مثبت خود را دوباره تکرار کردند. گفتم که با مديريت فعلی در استان امکان ندارد شما بتوانيد دانشکده پرستاري را افتتاح نماييد. گفتند من دستور اقدام را دادهام، انشاءالله تعالي پس از حل مشکل مالاريا، دانشکده پرستاري را نيز افتتاح نموده و در خدمت بهداشت و درمان منطقه قرار خواهم داد. ولي من همچنان به عدم امکان آن مصر بودم. خداوند انشاءالله همه مشکلات را حل و ما را هدايت فرمايد.
3ـ پست و تلگراف و تلفن
آنچه که درباره وضعيت مخابرات در اين بخش ميخواهم مطرح کنم، مطمئن هستم که برخی از خوانندگان محترم بيشتر در جريان آن قرار دارند. هيچکس اوضاع نابسامان مخابرات را در ايرانشهر فراموش نکرده است و مردم خوب اين شهرستان روزهايي را که فقط 4 يا 6 خط ورودي و خروجي وجود داشت، از ياد نبردهاند. ايامي که گرفتن يک شماره تلفن براي همه آرزو بود و هر کس که قصد برقراري ارتباط را داشت ميبايست شبها از ساعت 10 الي 11 به سراغ تلفن میرفت، چرا که زودتر از آن امکان ارتباط وجود نداشت. در آن موقع شب نيز پس از ساعتها تلاش، احتمال برقراري ارتباط آن هم با وضعيت بسيار بد و با صداي گوشخراش وجود داشت. عزيزان غيربومي بسيار آرزومند شنيدن صداي خانواده و يا بستگان خود بودند و طرح اين مسأله که فلان روستا بايد تلفن داشته باشد، بيشتر به افسانه شباهت داشت تا واقعيت! و همچنين طراح آن احتمال داشت که ديوانه به حساب آيد. بالاخره سالهاي بسيار پرخاطره و سختی را پشت سر گذاشتيم. همه ما معتقديم که مخابرات يکی از ارکان اصلي زندگي در دنياي ماشيني امروز محسوب میشود و به جرأت میتوان گفت که بدون برقراري يک ارتباط مناسب، انجام هيچ کاری امکانپذير نيست. مسافرتهاي طولاني و هزينههاي سرسامآور زندگي همه به وسيله يک ارتباط تلفني مناسب به آسايش و صرفهجويي در زمان و هزينه تبديل ميشوند. در بازديدهايم، اولين موردی که از سوی مردم حوزه انتخابيهام مطرح میشد موضوع مخابرات شهرستان بود و سعی من نيز بر اين بود که وضعيت مخابرات را در آنجا بهبود بخشم. بالاخره در زمان تصدي وزارت جناب آقاي مهندس غرضي، پيگيريهايم را مضاعف نموده و مرتباً درخواست مساعدت جهت حل مشکلات موجود را داشتم. تا اينکه با دستور ايشان، جناب آقاي مهندس شاهرخ به عنوان مديرکل مخابرات استان شروع به کار نمودند که با مساعدت وی بالاخره 6 کانال موجود ايرانشهر به بيش از 45 کانال افزايش يافت. البته عليرغم گسترش کانالها، کيفيت همچنان پايين بود ولی باز هم به اين وضعيت راضي بوديم. کارشناسان امر عقيده داشتند که براي کيفيت بهتر و نيز افزايش کانالها ميبايست دکل جديدي با ارتفاع بيشتر نصب گردد. لذا برای تحقق اين امر مسأله را پيگيری نمودم و بالاخره دکل مورد نياز توسط شرکت آونگان که کارخانه آن در اراک قرار دارد، آماده شد. البته به علت نياز جبهه، دکل را به مناطق عملياتي فرستادند. به اين امر راضي بوديم چرا که اهميت جبهه بر هيچ کس پوشيده نيست ولي خوب، ايرانشهر چه ميشود ؟ مجدداً با مديريت شرکت آونگان که از دوستانم بود تلفني صحبت کردم و با مساعدت واقعاً ارزشمند جناب آقاي مهندس غرضي، کار ساخت دکل جديد آغاز و پس از چند ماه آماده شد. از جناب آقاي وزير خواهش کرديم که اجازه دهند اين دکل حتماً به ايرانشهر فرستاده شود که برای اين منظور جناب آقاي مهندس شاهرخ شخصاً به تهران آمده و با فراهم کردن تريلر، مقدمات ارسال دکل را فراهم نمودند. دکل مذکور به ايرانشهر حمل و سريعاً نصب گرديد و مورد بهرهبرداري قرار گرفت. پس از آن به منظور بازديد از دکل و افتتاح مايکروويو از جناب آقاي مهندس غرضي درخواست نمودم که به ايرانشهر تشريف آوردند. در اين سفر، جناب آقاي مهندس مختاري نماينده محترم نجفآباد اصفهان نيز حضور داشتند. پس از افتتاح، با استفاده از سيستم مايکروويو دکل، صدا از کيفيت بسيار عالی برخوردار شده و تعداد کانالها نيز به بيش از 90 کانال افزايش يافت. از سوی ديگر احداث ساختمان مرکز 20000 شمارهای و نيز مرکز پي سي در ايرانشهر براي توسعه کلي مخابرات در شهرستان بسيار ارزشمند بود که اين امر نيز به سرعت در حال انجام بود. شايان ذکر است که پيمانکاري اين ساختمانها را دوست بسيار عزيزم جناب آقاي مهندس شيخالحرم بر عهده داشت. در کنار اين اقدامات، مسائل و مشکلات مربوط به مراکز بخشها و دهستانها نيز در اولويت خاصی قرار داشت که الحمد لله در آن دوره، تلفن مراکز بخش بمپور با 400 شماره خودکار و 60 کانال، بخش راسک با 256 شماره خودکار و نيز سيستم راديويي 60 کانالي، بخش فنوج با 256 شماره خودکار، بخش سرباز با 100 شماره نيمه خودکار، بخش بنت با 100 شماره نيمه خودکار و نيز روستاهاي تاروان مرکز دامن ـ شيبان ـ ابتر ـ احمدآباد ـ شهردراز ـ کلینک گندمکان ـ نوکجوب ـ قاسمآباد ـ جعفرآباد ـ محمدآباد ـ اسپکه ـ پيپ ـ کوپچ ـ فنوج ـ باتک ـ سدآب ـ رحيمآباد ـ مينان ـ جکيگور ـ لهاباد ـ پارود ـ حيط ـ پل سرباز ـ نسکند و سيستم ماهوارهاي بنت در بخش بنت و مرکز بخش فنوج، راسک و پيشين ايجاد گرديد.
از ديگر اقدامات انجام شده در منطقه بزمان میتوان به ايجاد ارتباط مرکز بخش بزمان با ايرانشهر از طريق FX، ايجاد مرکز 100 شمارهاي نيمه خودکار در مرکز بخش اشاره نمود که البته براي نصب و راهاندازي مرکز 256 شمارهاي بزمان اقدامات مختلفی انجام شد ولی به علت وجود مانع (کوه) براي برقراري ارتباط مناسب، نياز به نصب دکل بود. در اين رابطه قرار شد به منظور دستيابی به قله کوهي که نزديک بزمان قرار دارد، راه جديدی احداث و نصب دکل براي بهبود کيفيت صدا و انتقال سيستم، عملي گردد. لازم به ذکر است با توجه به موقعيت ويژه منطقه بزمان، مقرر شد حق امتياز تلفن به صورت اقساطي از مردم وصول گردد که البته مردم بمپور چنين مجوزي را داشتند. برقراري سيستم دورشوال ايرانشهر ـ زاهدان نيز با پيش شماره 8 بخش عظيمی از مشکلات مردم شهرستان را حل نموده بود.
4ـ راه و ترابری
در زمينه راه و ترابری در حوزه انتخابيهام ميتوانم اين نکته را بگويم که در گذشته فقط راههای ايرانشهر به زاهدان، ايرانشهر به چابهار و ايرانشهر به بم از طريق بزمان آسفالت بود و اين آسفالت به علت تردد زياد در شرف نابودي قرار داشت. در ساير مسيرها هيچگونه راه ارتباطی مناسب وجود نداشت و حتی راه معمولي نيز تا مدتها بوسيله گريدر تيغ نميخورد. مردم منطقه واقعاً روزگار بدي را ميگذراندند ولی با فعاليت جهاد سازندگي در روستاها انصافاً تا حدودی به راههاي فرعی نيز توجه شد. راههاي اصلي نيز به گونهای بود که به عنوان مثال در راه ايرانشهر به اسپکه و لاشار و يا چانف و نيز مسکوتان و فنوج و همچنين راه بزمان به دلگان همواره شاهد صحنههاي دلخراش تصادف و يا واژگون شدن اتومبيلها بوديم و جادههای بم به ايرانشهر، ايرانشهر به چابهار و ايرانشهر به زاهدان که ظاهرا آسفالت بود نيز بر اثر رفت و آمد زياد از بين رفته و يا بر اثر بارندگي، پلهاي موجود در اين مسيرها اکثراً توسط سيل تخريب شده بود. تردد در اين مسيرها به کندي صورت ميگرفت و در بسياری از موارد مختل میشد. بدين جهت بود که تلاش خود را برای بهبودي اوضاع به کار بستم و در اين زمينه حمايت حاج آقاي غضنفري امام جمعه محترم ايرانشهر از فعاليتهايم بسيار مؤثر بود. اجازه دهيد خاطرهاي را در خصوص اقدامات انجام شده برای بهبود راههای روستايي منطقه خدمتتان عرض کنم. در اوايل ورود به مجلس با شناختي که از مسيرها داشتم، به عنوان شروع کار، آسفالت راه ايرانشهر به اسپکه را پيگير شدم. متأسفانه هر چه تلاش میکردم مديريت کل راه و ترابري وقت مخالفت می نمود. خيلي عجيب است که وقتي مخالفی در خانه داشته باشيم، بخواهيم از بيرون کمک بگيريم که اين امر بسيار مشکل خواهد بود. بالاخره در اسفند ماه سال 1363 در مذاکراتي که با جناب آقاي دکتر غفوري فرد وزير وقت نيرو داشتم (البته اين مذاکرات در جريان سفر ايشان به ايرانشهر به منظور افتتاح موتور جديد برق ايرانشهر و افتتاح برق اسپکه و لاشار در هواپيما انجام شد)، وعده تحويل اسکلت پل فلزي براي نصب بر روي رودخانه بمپور را از ايشان گرفتم که ايشان نيز موافقت نموده و فوراً دستور داد تا پل آمادهای که بلا استفاده در زابل قرار داشت، به ايرانشهر حمل گردد. مدير کل راه و ترابري وقت ايرانشهر زير بار نميرفت تا اينکه بالاخره با کمک فرماندار و معاون عمراني استاندار، ايشان را وادار به اين کار نموديم. پل با زحمات فراوان از زابل به ايرانشهر حمل شد ولی به دليل اينکه جناب مدير کل تمايلي به اين کار نداشت، پل را داخل رودخانه بمپور به زمين انداخته و رها کرد. گوشههاي پل کج شد و کار نصب طبعاً با مشکل روبرو گرديد. حدود يکسال پل در رودخانه داخل آب و ماسه بادي بلا استفاده رها شده بود به طوری که به شدت زنگ زده و در شرف نابودي قرار داشت. راه ايرانشهر به اسپکه هر روز حادثه می آفريد. وقتی وضع را اينگونه ديدم تصميم گرفتم که موضوع را با جناب آقاي دکتر نژاد حسينيان وزير محترم راه در ميان بگذارم ولی به دليل گزارشات نادرستی که از اداره کل برای ايشان ارسال میشد، حتی مذاکرات و نطقهای اينجانب نيز به جايي نمیرسيد. تا اينکه در يکي از روزها، تلگرافي از ايرانشهر دريافت نمودم مبنی بر اينکه در اثر يک حادثه در مسير اسپکه به ايرانشهر، تعدادی از هموطنان جان خود را از دست داده اند. بسيار نگران شدم. در همين لحظات جناب آقاي دکتر نژاد حسينيان را ديدم و مسائل را مطرح کردم. جناب وزير از اين وضعيت متأثر شد و عصر همانروز تلفني به من خبر دادند که فردا صبح با هم به ايرانشهر برويم. شب را به راحتی خوابيدم چون می ديدم که تلاشهايم در حال رسيدن به نتيجه مطلوب است. صبح روز بعد به فرودگاه مهرآباد رفتم و به همراه جناب وزير عازم ايرانشهر شديم. به محض ورود، جناب مدير کل راه ايرانشهر را در اول صف استقبالکنندگان با سيمايي خوشحال از سفر جناب وزير راه ديدم. وقتي مرا ديد سخت هراسان شد و به تکاپو افتاد. جلو آمد و پس از سلام، خطاب به جناب وزير گفت : مسيرهاي ايرانشهر به زاهدان و يا ايرانشهر به چابهار براي بازديد آماده هستند. جناب وزير پاسخ داد : من ميهمان نماينده ايرانشهر هستم، هر چه ايشان بگويند همان کار را انجام خواهيم داد. پس از شنيدن اين حرف، همه عاقبت کار را فهميدند. از همانجا راه اسپکه را در پيش گرفتم. جناب مدير کل راه آنقدر ما را در شهر و حومه آن چرخاند که وقتی به شمس آباد بمپور براي بازديد از شرکت کاجو رفتيم، نزديک غروب شده بود. به جناب وزير گفتند اگر قصد اسپکه و فنوج را داريد، فعلاً شب است و از حيث امنيتي به صلاح نميباشد که سفر صورت گيرد. جناب وزير با من مشورت کردند و من مسئوليت سفر را پذيرفتم و به را ه افتاديم. حدود 2 دستگاه پاترول مأمورين حفاظت و 4 دستگاه پاترول نيز بقيه افراد بودند. تا نيمه هاي راه اسپکه که رسيديم ديدم سيماي جناب وزير کلاً دگرگون شده است و يقيناً به گزارشات نادرستی که در زمينه راههای منطقه برايشان ارسال شده بود و هم چنين به ناباوريهاي خود در خصوص صحبتهای من درباره اوضاع نامساعد اين راهها، فکر میکرد.
بالاخره پس از طي 4 ساعت به فنوج رسيديم و شام را مهمان عدهاي از بچههاي مخلص و بسيار علاقمند به انقلاب و مردم محروم منطقه بوديم که از گوشه و کنار ايران براي خدمت به اين منطقه آمده بودند. شب بسيار خوبي بود. مسئول اين گروه آقاي مهدي مجيدي بود که اصالتاً بچه تهران بود و جواني دوست داشتني و خوش برخورد بود. به دليل بارش باران در آن شب، ايشان اصرار داشتند که شب را در فنوج پيش آنها بمانيم، ولي ما عجله داشتيم و بايد به جلگه چاههاشم ميرفتيم و شب را حتماً در جلگه چاههاشم میخوابيديم (بعدها متأسفانه آقای مجيدي در درگيري با اشرار دلگان به شهادت رسيد. وقتي اين خبر را به من دادند، خدا ميداند که چقدر از اين خبر ناراحت شدم. خوشا به حال او که به آرزويش يعنی هجرت، خدمت به مردم و شهادت در راه خدا رسيد. خدايش بيامرزد). بالاخره موقع حرکت از فنوج، جناب وزير به مدير کل راه گفتند که با ماشين ما بيايد. چند کيلومتر که از فنوج دور شديم جناب وزير ديگر حوصله اش سر آمد و شروع به مؤاخذه مدير کل نمود و از ايشان خواست تا درباره گزارشهای نادرست ارسال شده و اوضاع نابسامان موجود پاسخ دهد. در همين اثني پلي را که در گوشهاي بلا استفاده رها شده بود به حاضرين نشان دادم. وزير محترم از اين موضوع نيز بسيار عصبانی شد. بالاخره به جلگه چاههاشم رسيديم و شب را در جهاد استراحت کرديم. صبح پس از اداي نماز در جلگه کمی قدم زديم و صبحانه را در منزل مرحوم حاج بلوچ صرف نموده و پس از آن، به ديدار مردم منطقه رفتيم. جناب وزير و همراهان از ديدن مردم واقعاً مخلص و لايق در اين خطه دور افتاده به شدت تحت تأثير قرار گرفته و وعده رسيدگي به اوضاع نابسامان راه ها در آن منطقه را دادند. آماده حرکت شديم. گفتند : از چه مسيری برگرديم؟ گفتم : نميدانم، زيرا آمدن در هنگام شب با من بود و برگشتنمان با اين آفتاب قشنگ صبحگاهي با جناب مدير کل راه ايرانشهر. بنده بر روي صندلي عقب نشسته و استراحت ميکنم، خود دانيد. همه خنديدند. با مزاح و شوخي به راه افتاديم. آقاي مدير کل در جلو حرکت میکردند. 2 نفر موتور سوار نيز از بچههاي منطقه جلگه نيز همراه ما بودند. درميان ماسه بادي ها مسير موتور سوارها را گم کرديم. قدري جلوتر مدير کل زاهدان را که با پاترول ديگري بود نيز گم کرديم. هر چه پيش ميرفتيم کم کم همه را گم ميکرديم. فقط اتومبيل ما و يکی از اتومبيلهای نيروهاي همراهمان باقی مانده بوديم که ما نيز تا حدود ظهر در ميان ماسه باديها سرگردان شديم. آقاي فرماندار گفتند : آقاي ملازهي بگوييد مسير درست کدام است؟ پاسخ من اين بود که مگر مردم در اين ماسه باديها تردد نميکنند، فکر میکنم اگر امروز ما نيز در اين ماسه باديها گشت بزنيم، ايرادی ندارد. بنزين ماشين در حال اتمام بود و آمپر نزديک خط قرمز بود. جناب مدير کل راه ايرانشهر که در واقع راه بلدمان بود، پس از گم کردن ما فوراً به ايرانشهر رفت و با همکاري ژاندارمري و ساير نهادها هليکوپتری را فراهم نمود. وقتي که به جاده رسيديم بين اسپکه و بمپور بوديم، يعني محله معروف به پيچ عليخان. جناب مدير کل ميخواست ما را به دلگان ببرد، ولی از آنجا سر در آورده بوديم. به طرف ايرانشهر به راه افتاديم. در جاده اصلي يعني همان جاده ديشبي بوديم که نزديک رودخانه سعيدآباد، هليکوپتر را ديديم. علامت داديم و هليکوپتر برگشت. پل افتاده در رودخانه را به جناب وزير نشان دادم. ايشان سخت ناراحت شد و دستورات لازم را صادر فرمود. پس از ورود به ايرانشهر، برای صرف ناهار به کميته انقلاب رفتيم. مدير کل راه نيز فوراً به آنجا آمد. جناب وزير نيز در همانجا به ايشان دستور داد که هر چه سريعتر ايرانشهر را ترک نمايد و سپس حکمش را لغو نمود.
پس از لغو حكم مديركل راه ايرانشهر توسط وزير محترم، جناب آقاي مهندس سالاري به عنوان مدير كل جديد به ايرانشهر آمد. ايشان بر خلاف مدير قبلي، فردي لايق، پر توان و دلسوز بود و پس از مدت كوتاهي، كار آسفالت ايرانشهر ـ اسپكه را با وجود مشكلات فراوان آغاز نمود و آن را با موفقيت به پايان رساند. با اين اقدام، يكي از آرزوهاي چندين ساله يا بهتر عرض كنم چند صد ساله مردم مناطق پايين دست بمپور و لاشار برآورده شد. نصب پل نيز آغاز شد و با همكاري شركت كاجو و زحمات آقاي مهندس غنيزاده و مديريت واقعاً جدي و آگاهانه آقاي مهندس سالاري و پس از وي، آقاي مهندس هوايي (ايشان نيز مديري لايق، بسيار دلسوز و علاقمند بودند)، كار به پايان رسيده و راه آسفالت به سوي مسكوتان نيز شروع و ادامه يافت. در كنار اين اقدام مهم، آسفالت راه اسپكه ـ چانف نيز آغاز و حدود 2 كيلومتر ادامه يافت. همچنين مقدمات كار تغيير جاده اسپكه به لاشار براي بهسازي و آسفالت از بالاي اسپكه شروع شد. ذكر اين نكته نيز ضروري است كه آن دو مدير كل محترم براي انجام اين امور زحمات فراواني كشيدند كه جداً جاي تقدير و تشكر دارد. علاوه بر موارد فوق، راه بزمان به دلگان نيز با جديت شروع و بخش قابل توجهي از آن نيز در مدت زمان حضور آن دو بزرگوار در ايرانشهر، به پايان رسيد.
شركت كاجو، راه بمپور به دلگان را با وجود مشكلات فراوان تا حدود چاه شور به خوبي پيش برد. اين شركت اقدامات خوبي در زمينه پل سازي، زير سازي و آسفالت ارايه مينمود. مدتي بود كه فعاليتهايشان را دنبال ميكردم. گزارشهاي خوبي از پيشرفتشان در امور مربوط به راهسازي به دستم ميرسيد. در مواقعي كه به ايرانشهر مسافرت ميكردم، از راههاي در دست احداث اين شركت نيز بازديد ميكردم و به هنگام بازگشت به تهران، همواره براي رفع مشكلاتشان تلاش ميكردم كه الحمدلله مؤثر بود. پيگيري در مورد روكش آسفالت راههاي ايرانشهر به بم، ايرانشهر به چابهار، ايرانشهر به زاهدان، سرباز به آشار و نيز ادامه راه بمپور به دلگان به نتيجه رسيد. قراردادها امضا شد و مبالغ قرارداد پس از تصويب شوراي اقتصاد توسط سازمان برنامه و بودجه اعلام گرديد. حوزه انتخابيهام در اين مدت بالاترين امكانات را در اين زمينه از دولت دريافت نمود كه بجاست از كليه مسئولين و مديران دلسوز و زحمتكش در استان و شهرستان كه در انجام اين امور تلاش مينمودند تشكر نمود. اجازه دهيد يكي از اين موارد را خدمت شما خواننده محترم عرض نمايم. براي ساخت راه ايرانشهر به بم، ابتدا راه مورد نظر به 3 بخش تقسيم و سپس با 3 شركت قرارداد بسته شد كه قرارداد بخش اول راه كه حدود 100 كيلومتر بود، با مبلغي معادل 900 ميليون تومان مربوط به شركت پار بود. قرارداد بخش دوم راه كه آن نيز حدود 100 كيلومتر بود، با مبلغي معادل 900 ميليون تومان به شركت گرانيت مشهد تعلق داشت و در نهايت بخش سوم راه با 100 كيلومتر و مبلغ 700 ميليون تومان مربوط به شركت هريس بود. از ساير موارد ميتوان به قرارداد 120 ميليون توماني مسير بمپور ـ دلگان با شركت كاجو، قرارداد 120 ميليون توماني مسير راسك ـ سرباز با شركت هريس و قرارداد 100 ميليون توماني مسير سرباز ـ تكوه با شركت كاجو اشاره نمود.
5ـ صنایع
اهميت بخش صنعت در کشور بر هيچ کس پوشيده نيست و براي رشد اين مقوله در حوزه انتخابيهام اقدامات وسيع و زيربنايي بسياري صورت گرفته است. يکي از دلايل مؤثر در پيشرفت صنايع در ايرانشهر را، توجه ويژه جناب آقاي مهندس ميرحسين موسوي به اين امر ميدانم، مردي که کشور را در مشکلترين شرايط جنگ اداره نمود و در آن وضعيت بحراني، در تقويت فعاليتهاي عمراني و توليدي کشور بسيار کوشا و مصمم بود. بجاست که در ابتداي اين بحث، خاطرهاي از اقدامات مهم ايشان براي شما نقل کنم. هنگام عزيمت به تهران براي حضور در مجلس، تصميم گرفتم که از کارخانجات فراگير بافت بلوچ که در ايرانشهر مستقر هستند، بازديدي داشته باشم. در طول بازديد با عده اي از پرسنل متعهد و زحمتکش اين کارخانجات صحبت کردم که مطالب متعدد و جالبي توسط آنها عنوان شد. پس از شروع به کار در مجلس، در خصوص مسائل و مشکلات بافت بلوچ مذاکرات مفصلي را با جناب آقاي مهندس هاشمي وزير محترم وقت صنايع انجام دادم که متأسفانه به دليل گزارشات نادرستي که توسط مديريت وقت شرکت به جناب وزير ارايه مي شد، مذاکرات اينجانب به نتيجه مطلوب نمي رسيد. مشکل عمده در بافت بلوچ اين بود که در اين کارخانجات که ظرفيت بيش از دوهزار نفر پرسنل فعال را دارد، حدود سیصد نفر کار ميکردند، عده اي از مسئولين شرکت حقوقهاي کلان ميگرفتند و در تهران ساکن بودند، به مهندس هندي الاصل بيش از 50 هزار تومان حقوق مي دادند در حالي که همرديف ايراني ايشان 15 هزار تومان دريافت ميکرد، مواد اوليه (پنبه) به حد وفور در محوطه رها شده بود و احتمال آتشسوزي زياد بود، ماشينآلات اوراق شده بود و به طور کلي کارخانه در شرف نابودي قرار داشت. لازم به ذکر است که اين اطلاعات درست، دقيق و حساب شده را جناب آقاي اکبر دکالي به دليل اينکه در جريان کامل اين امور قرار داشتند، تهيه و تنظيم کرده بودند.
بنابراين تصميم گرفتم که اين مشکلات را از طريق جناب نخست وزير حل نمايم. در همين ايام قرار بود کابينه جديد معرفي شود. لذا با تعداد زيادي از نمايندگان مشورت نمودم که برخي از آنها نيز از جناب وزير صنايع گلايههاي فراواني داشتند که اين امر در هنگام رأيگيري خود را نمايان ساخت و باعث شد که جناب آقاي هاشمي رأي کافي براي استمرار وزارت را کسب نکرد و جناب آقاي مهندس شافعي به عنوان وزير صنايع معرفي گرديد. مذاکرات سابق را با وزير جديد شروع کردم ولي متأسفانه باز همان وضعيت ادامه داشت. کار به جايي رسيد که براي رفع اين مسائل به نخست وزير، رييس جمهور و رياست مجلس نيز مراجعه کردم و عدم توجه آقاي مهندس شافعي را متذکر شدم. پس از اطلاع آنان بر حسب مجوز قانوني، سؤالي را طرح کردم. در ابتدا سؤال به کميسيون صنايع ارسال شد و پس از مشورت با وزير در اين کميسيون و عدم پذيرش پاسخهاي ارايه شده از سوي ايشان، اجباراً بر حسب اصل 88 قانون اساسي مقرر شد که سؤال در جلسه علني مجلس مطرح گردد که اين امر در جلسه علني شماره 170 مورخ 28/6/1364 تحقق يافت. پس از استماع سخنان وزير و اينجانب از سوي نمايندگان و عدم پذيرش پاسخها توسط اينجانب، سؤال به کميسيون سؤالات رفته و بدون حضور جناب وزير و اينجانب مورد بحث و بررسي قرار گرفت. کميسيون نتيجه نهايي را به اين صورت که پاسخ جناب وزير قانع کننده نبوده است، اعلام نمود. پس از انعکاس اين موضوع در جرايد کشور، تماسهاي تلفني متعددي داشتم مبني بر اينکه چرا و چگونه کار به اينجا رسيد؟ من نيز در پاسخ، بيتوجهي مسئولان ذيربط را به مشکلات عديده شرکت بافت بلوچ و همچنين بي توجهي به تذکرات خود را عامل اصلي وضعيت پيش آمده عنوان ميکردم. البته من نيز از آن اوضاع بسيار متأسف بودم ولي چارهاي جز اين اقدام نداشتم، چرا که براي من خدمت به مردم با اخلاص ايرانشهر و احقاق حق آنها که مرا به نمايندگي خود انتخاب کرده بودند بسيار مهمتر از ملاحظات ديگر بود. البته اين روند براي عده اي ديگر نيز سخت آمد، زيرا براي تقويت دولت، معمولاً سعي بر اين بود که نمايندگان را در مجلس خودي بدانند و در جلسات کميسيون رسيدگي به سؤالات، آنان را محکوم و وزرا را حاکم سازند، در حالي که سؤال اينجانب از وزير محترم، اوضاع را به گونهاي ديگر تغيير داده بود. در نهايت، ماحصل اين تلاشها و اقدامات به تعويض مديريت شرکت بافت بلوچ توسط وزير محترم صنايع انجاميد. متن سؤال اينجانب از وزير صنايع به اين شرح بود :
رياست محترم مجلس شوراي اسلامي، خواهشمند است دستور فرماييد جناب آقاي مهندس شافعي وزير محترم صنايع جهت پاسخگويي به سؤالات زير در جلسه علني حضور بهم رساند :
1ـ علت رها سازي مواد اوليه تأمين شده با توجه به احتمال آتشسوزي در محوطه شرکت بافت بلوچ چه ميباشد؟
2ـ دليل به کارگيري نيروهاي پروازي آن هم با هزينهها و پذيراييهای غير متعارف چيست؟
3ـ پرداخت حقوق و مزايا به کارشناسان خارجي که متأسفانه با عملکردشان معلوم گرديده است که سواد کافي را ندارند، چه توجيهي دارد؟
4ـ علت عدم به کارگيري نيروهاي بومي که آمادگي خوبي براي انجام امور کارخانه چه در ريسندگي و چه در بافندگي دارند، چيست؟
5ـ ساختمان چهار طبقه واقع در خيابان وليعصر کوچه هراز پلاک 5 که با پول شرکت بافت بلوچ خريداري گرديده با کدام مجوز قانوني در اختيار مدير عامل شرکت براي انجام امور خصوصياش قرار گرفته است، در حالي که شرکت براي اداره امور در تهران در ساختمان کوچکي که از طرف سازمان صنايع ملي به او واگذار شده، استقرار يافته است؟
6ـ به چه دليل تعطيلات غيرموجه و غير قانوني طولاني مديران هميشه رويگردان از خدمت در بلوچستان عزيز، مورد توجه شما قرار نميگيرند؟
7ـ وضعيت مطالبات پرسنل شرکت اعم از رفاهي، بهداشتي و درماني عليالخصوص توسعه فرهنگي چرا تأمين نميگردند؟
8ـ ساختمانهاي مسکوني نيمه ساخته و رها شده و در شرف نابودي در شهرک شرکت، بالاخره چه زماني تکميل ميشوند؟
9ـ هتل در دست ساخت در کمربندي ايرانشهر که اکنون به ويرانهاي تبديل شده است، چه زمانی تکميل میشود و خسارات وارده متوجه چه تشکيلات و سازماني است؟
10ـ براي توسعه فرهنگی، مدرسه سازي و رونق شهري که از اهداف اصلي احداث شرکت بافت بلوچ در ايرانشهر ميباشند، تا کنون چه اقداماتی صورت گرفته است؟
لازم به ذکر است که سؤالات فوق پس از جلسات فراوان در حضور جناب آقاي مهندس ميرحسين موسوي، حضرتعالي و نيز رياست محترم جمهوري و ديگر کارشناسان و مشاوران مورد نظر و اعتماد جنابعالي و جناب آقاي مهندس موسوي دقيقاً بررسي شده و متأسفانه به علت گزارشهاي نادرستی که همواره به جناب آقاي وزير محترم صنايع ارايه ميشود، ايشان تمايلي به حل مشکلات ندارند. لذا استدعا دارد برابر مقررات، سؤالات در جلسه علني مطرح گردد تا شايد از اين رهگذر بتوانم خدمتي کوچک را به مردم بزرگوار حوزه انتخابيهام انجام دهم.
حميدالدين ملازهي ، 20/3/1364
وزير محترم صنايع پس از تعويض مديريت شرکت بافت بلوچ و صدور دستورات لازم براي بهبود اوضاع، مرا جهت سفر به ايرانشهر و بازديد از شرکت دعوت نمود. لازم به ذکر است که در يکي از شبها فردي نزدم آمد و خود را سليماني و مدير جديد کارخانجات بافت بلوچ معرفي نمود. در اين ديدار من و ايشان توافق نموديم که فقط خدمتي صادقانه و آبرومند و آنچه که رضاي خداوند و مردم خوب ايرانشهر را به همراه داشته باشد، انجام دهيم. بالاخره با جناب وزير و آقاي سليماني مدير جديد شرکت به ايرانشهر رفتيم. پس از بازديد از کارخانجات، جناب وزير تمام انتقادات قبلي مرا تأييد و از اينکه تا کنون به گزارشات نادرست مديران قبلي اطمينان داشته و شخصاً به ايرانشهر سفر نکرده بود تا مشکلات را از نزديک ببيند و حل نمايد، بسيار متأسف شده بود. پس از بازديد، ايشان مبلغ 2 ميليون دلار را جهت تأمين قطعات يدکي و امکانات مورد نياز کارخانه تخصيص داد. در پايان سفر نيز ايشان همکاري خود را براي تهيه و خريد ماشين آلات چاپ و رنگ براي کارخانجات فراگير بافت بلوچ و تأمين ارز مورد نياز اعلام نمود که خوشبختانه با توجه به محبتهاي جناب آقاي مهندس موسوي و تلاش آقاي مهندس شافعي مبلغ 15 ميليون دلار در آن وضعيت بحراني جنگ در کشور، براي خريد ماشينآلات چاپ و رنگ اختصاص يافت. ماشينآلات مذکور خريداري و اکنون در بافت بلوچ موجود ميباشند. اميد است مسئولان دلسوز تا کنون براي نصب و راهاندازي آنها اقدام کرده باشند، چرا که عليرغم وجود موانع و مشکلات فراوان، اقدامات و پيگيريهاي مختلف و گستردهاي براي تهيه اين ماشينآلات صرف شده بود (که در حد اين گزارش نميباشد) و تأخير در نصب اين ماشينآلات خيانت به مردم محسوب ميشود.
در کنار اين تلاشها که در راستاي توسعه کارخانجات از طريق تأمين و راهاندازي ماشينهاي بافندگي که بدون توجه رها شده بودند، در خصوص افزايش پرسنل نيز اقدامات جدي انجام دادم به گونهاي تعداد پرسنل از حدود 300 نفر به بيش از حدود 2500حدود نفر ارتقا يافت.
اجازه ميخواهم هدف از تأسيس اين کارخانجات و وضعيت کلي و ميزان پيشرفت اين مجتمع عظيم را تا سال 1367 که کلاً مشکلات آن برطرف شده بود، به استحضار برسانم. البته خدا ميداند که در حال حاضر اين کارخانه در چه وضعيتي قرار دارد ولي اميدوارم که همچنان خوب، آبرومند و سرافراز در راه خدمت به مردم شريف منطقه طي طريق نمايد.
¡ تاريخچه تأسيس کارخانجات بافت بلوچ
کارخانجات فراگير بافت بلوچ در شمار بزرگترين کارخانههاي نساجي کشور محسوب ميگردد. طرح تأسيس آن که به موجب موافقتنامه فيمابين وزارت صنايع و سازمان برنامه و بودجه در آبانماه سال 1353 تحت شماره 20110 به ثبت رسيده بود از اواخر همان سال با اعتباري بالغ بر 000/000/000/10 ريال در شهرستان ايرانشهر (استان سيستان و بلوچستان) آغاز شد. اين مجموعه بزرگ توليدي به عنوان مهمترين اهرم اقتصادي، سياسي و اجتماعي ايران در منطقه استراتژيک سيستان و بلوچستان در بيست و دوم بهمن ماه 1360 افتتاح شد و شروع به توليد آزمايشي نمود و از سال 1363 بهرهبرداري رسمي از واحدهاي ريسندگي و بافندگي آن آغاز گرديد.
¡ اهداف تأسيس
ايجاد اين طرح در ايرانشهر (مرکز بلوچستان) به منظور دستيابي به اهداف زير بوده است :
ـ توسعه اقتصادي و کمک به عمران استان سيستان و بلوچستان از طريق ايجاد واحدهاي صنعتي و توليدي
ـ ايجاد اشتغال سالم، افزايش درآمد و ارتقاء سطح زندگي مردم محروم منطقه و فراهمآوردن موجبات رفاه اجتماعي
ـ مقابله با پديده زيانبار قاچاق از طريق اشتغال سازنده
ـ ارتقاء سطح فرهنگ عامه و اشاعه و گسترش فرهنگ فني و صنعتي در منطقه
ـ تأمين بخشي از نيازهاي منسوجاتي کشور
ـ جايگزين ساختن منسوجات وارداتي به منطقه، با توليدات داخلي از طريق توليد و عرضه طرحها و نقشهاي مورد قبول مردم منطقه
¡ موقعيت
کارخانجات بافت بلوچ در کيلومتر 5 جاده ايرانشهر ـ بمپور واقع گرديده و فاصله آن تا تهران (از طريق زاهدان) 2015 کيلومتر و تا زاهدان (مرکز استان سيستان و بلوچستان) 370 کيلومتر ميباشد.
¡ واحدهاي فني و تأسيساتي
ـ برق : لازم به يادآوريست که مصرف برق کارخانجات در فصول سرد و گرم به ترتيب حدود 7 تا 10 مگاوات بوده و پس از راهاندازي واحد رنگرزي و چاپ و تکميل در فصول فوقالذکر از 11 تا 14 مگاوات متغير خواهد بود. در حال حاضر نيروي برق وارده از نيروگاه ايرانشهر توسط پستهاي متعدد با ولتاژ 20000 ولت در سطح کارخانجات توزيع و ماشينآلات توليدي و فني و ساير مصارف کارخانه را تغذيه مينمايد. طرح فاز 2 تکميل پروژه نيروگاه برق اضطراري کارخانجات شامل خريد و نصب و راه اندازي 6 دستگاه مولد برق مجموعاً با توان بالفعل توليد 9 تا 10 مگاوات برق ميباشد که در صورت ادامه بحران کمبود برق در منطقه (و به شرط تأمين امکانات مورد نياز) برنامهريزي لازم در ارتباط با تکميل اين پروژه ضرورت پيدا خواهد نمود. گفتني است که در صورت اجراي فاز 2 طرح، توان توليد بالفعل نيروگاه کارخانجات با توجه به شرايط منطقه به 13 تا 15 مگاوات خواهد رسيد.
ـ تأمين برودت : مرکز تأمين برودت کارخانه با تکنولوژي پيشرفته مجهز به 6 دستگاه چيلر 750 تني برودت لازم را براي سالنهاي توليدي در گرماي تا 50 درجه سانتيگراد فصل تابستان تأمين مينمايد. تکميل، نصب و راهاندازي اين مرکز که پس از انقلاب از طرف پيمانکاران خارجي به صورت نيمه تمام رها شده بود با همت متخصصين متعهد کشورمان در اواخر سال 1366 انجام شده و اين مرکز از سال 1367 مورد بهرهبرداري کامل قرار گرفت.
ـ تأمين رطوبت : تأمين رطوبت سالن هاي توليد به وسيله 34 ايستگاه مجهز انجام ميشود.
ـ تأمين بخار : تأمين بخار مورد نياز کارخانه از طريق دو مرکز پيش بيني گرديده است که هر يک از اين مراکز به تأمين بخار مورد نياز ماشينهاي آهار و ماشينآلات چاپ و تکميل اختصاص دارند.
ـ تأمين آب : آب خام کارخانه که از سه حلقه چاه عميق به دست مي آيد در يک منبع بتني به ظرفيت 5000 متر مکعب ذخيره شده و پس از تصفيه و سختيگيري جهت مصرف به منابع 1000 و 2000 متر مکعبي انتقاليافته و از طريق شبکه آبرساني در سطح کارخانجات توزيع ميگردد.
¡ ايجاد اشتغال و کمک به توسعه و رونق اقتصادي منطقه
کارخانجات بافت بلوچ در جهت تحقق اهداف اشتغالزايي و تأمين درآمد براي اهالي محروم منطقه و جلوگيري از گرايشهاي انحرافآميز به مشاغل کاذب و درآمدهاي نامشروع، در حال حاضر (سال 1370) حدود 1877 نفر را جذب صنعت نموده که با توجه به شاخص رشد جمعيت خانواده، از اين طريق معاش حدود پانزده هزار نفر تأمين ميگردد و تزريق مرتب مبالغ قابل ملاحظهاي که ماهيانه به عنوان حقوق و دستمزد به کارکنان پرداخت ميشود به پيکر اقتصاد منطقه، رونق و شکوفايي اقتصادي و اجتماعي را باعث ميشود. همچنين، با راه اندازي و بهرهبرداري از قسمت رنگرزي و چاپ و تکميل کارخانه، حدود 300 نفر به تعداد پرسنل شاغل بافت بلوچ اضافه میگردد که اثرات اجتماعي و اقتصادي قابل ملاحظهای به دنبال خواهد داشت. گفتني است که تعداد کارکنان مورد نياز کارخانه پس از تکميل طرح در ظرفيت کامل توليد و به صورت سه شيفت، حدود 2500 نفر تعيين گرديده است.
«نيروي انساني (روند افزاينده جذب نيرو و ايجاد اشتغال)»
سال 1365 939 نفر کارکنان مستقيم توليد 675 نفر
سال 1366 1255 نفر کارکنان مستقيم توليد 899 نفر
سال 1367 1432 نفر کارکنان مستقيم توليد 1045 نفر
سال 1368 1610 نفر کارکنان مستقيم توليد 1175 نفر
سال 1369 1853 نفر کارکنان مستقيم توليد 1296 نفر
سال 1370 1877 نفر کارکنان مستقيم توليد 1182 نفر
آمار کارکنان در سال 70 نسبت به سال 65 حدود 100% رشد داشته است.
¡ امور آموزش
به لحاظ ستم مضاعفي که در طول قرون متمادي از سوي حکومتهاي جبار و رژيمهاي خود کامه از هر جهت بالاخص از نظر فرهنگي بر مردم محروم بلوچستان روا داشته شده است، ضرورت توجه خاص و پرداختن به امر آموزش در اين منطقه و به تبع آن در کارخانه کاملاً محسوس و ملموس بوده و اجراي اين برنامه از اهميت ويژهاي برخوردار میباشد.
ـ به منظور زدودن آثار کريه جهل و بيسوادي، اين نقيصه دردناک اجتماعي از سيماي اجتماع کارخانه، برنامه آموزش کلاسهاي نهضت سواد آموزي با جديت تمام پي گرفته ميشود.
ـ به جهت عدم امکان دسترسي به نيروي کار ماهر و يا حتي نيمه ماهر که از نبود مراکز مهم توليدي و صنعتي و فقدان فرهنگ فني در اين منطقه ناشي ميشود به کارگران مبتدي قبل از اشتغال در خطوط توليد آموزشهاي کافي و لازم داده ميشود.
ـ برنامههاي آموزشي فني و توليدي پرسنل مستعد شاغل در کارخانه با همکاري و همياري مسئولان فني و توليدي به طور مستمر دنبال ميشود.
ـ در جهت اتخاذ تدابير لازم به منظور تربيت نيروهاي نيمه متخصص بومي و محلي به هنرجويان هنرستان صنعتي ايرانشهر در زمينههاي نساجي و فني آموزشهاي لازم داده ميشود تا پس از فراغت از تحصيل زمينه امکان استفاده از مهارتهاي آنان براي کارخانه فراهم باشد.
ـ بافت بلوچ با آگاهي به نتايج ثمربخش حضور و فعاليت يک مرکز آموزش عالي در منطقه دور افتادهاي مثل ايرانشهر از نظر ارتقاء سطح دانش و بينش اجتماعي و فرهنگي مردم منطقه و همچنين تربيت نيروهاي متخصص بومي و محلي مورد نياز کارخانه در امر تأسيس و فعاليت دانشگاه آزاد اسلامي واحد ايرانشهر مساعدت کافي نموده است.
¡ پروژه ها
الف ـ پروژه هاي اجرا شده و در حال بهرهبرداري :
1ـ پروژه نيروگاه اضطراري ، شروع پروژه : نيمه دوم سال 67 ، پايان پروژه : نيمه اول سال 70
2ـ پروژه احداث ساختمان اداري و مالي، انبار فني، 10 دستگاه واحد مسکوني، توسعه و تجهيز سالن اجتماعات، احداث دفتر نمايندگي و مهمانسراي شرکت در زاهدان ، شروع طرحها : نيمه دوم سال 68 ، پايان طرحها : سال 69
3ـ ايجاد سه مجموعه پست برق، نانوايي، کارواش، انبار ضايعات، انتقال خط برق فشار قوي دوبل از طريق نيروگاه و توزيع در سطح کارخانجات ، شروع طرحها : نيمه دوم سال 69، پايان طرحها : نيمه دوم سال 70
4ـ احداث هنرستان نساجي کارخانجات بافت بلوچ ، شروع طرح : نيمه اول سال 69، پايان : نيمه دوم سال 69
5ـ احداث فضاهاي آموزشي دبستاني و دبيرستاني در شهرستان ايرانشهر
6ـ طرح توسعه و تکميل مجتمع مسکوني کارکنان غير بومي
ب ـ پروژههای در دست اجرا :
1ـ پروژه رنگرزي و چاپ و تکميل، شروع پروژه : نيمه دوم سال 67، پيش بيني پايان پروژه : نيمه دوم سال 71
2ـ پروژه تصفيه خانه فاضلاب صنعتي، شروع پروژه : نيمه اول سال 69، پيشبيني پايان : نيمه دوم سال 71
3ـ پروژه آبرساني از ايرانشهر به کارخانه (به جهت سختي بيش از حد آب کارخانه) و حفر چاه
شروع پروژه : نيمه اول سال 69، پيش بيني پايان پروژه : نيمه دوم سال 71
4ـ طرح محوطه سازي کارخانه، شروع طرح : نيمه دوم سال 67، پيشبيني پايان طرح : نيمه دوم سال 71
5ـ طرح مجتمع بزرگ فرهنگي ـ ورزشي
شروع طرح (فاز 1) : نيمه دوم سال 69 پيش بيني پايان طرح (فاز 1): نيمه دوم سال 71
هزينه تکيمل طرحهاي ياد شده بالغ بر 000/000/500/14 ريال به شرح زير برآورد گرديده که معادل 000/000/500/1 ريال آن ارزي و مابقي ريالي ميباشد.
1ـ پروژه رنگرزي و چاپ و تکميل 000/000/000/5 ريال
2ـ پروژه ايجاد نيروگاه برق (فاز1) 000/000/400/1 ريال
3ـ پروژه تصفيه خانه فاضلاب صنعتي و تکميل شبکه آبرسانی 000/000/900 ريال
4ـ پروژه عمليات تکميل طرح بافت بلوچ 000/000/500/5 ريال
5ـ پروژه احداث فضاهاي آموزشي و عمليات متفرقه ۰00/000/700/1 ريال
¡ طرح شهرک مسکوني 2500 واحدي
به طور کلي مشکل مسکن در اکثر کشورهاي جهان و همينطور در ايران يکي از اساسيترين مسائل روز ميباشد و در اين رابطه، اقشار با درآمد ثابت بيشتر با مشکل کمبود مسکن روبرو هستند. اکثر کارخانجات و سازمانهاي دولتي در سطح کشور خصوصاً در نقاط محروم و دورافتاده به طور محسوس با کمبود نيروي انساني ماهر و متخصص مواجه ميباشند که عمده ترين علت آن نبود يا کمبود مسکن جهت اسکان کارکنان در مجاورت مراکز کار و توليد ميباشد. به همين جهت در جوار ايجاد قطبهاي صنعتي در کشور مسأله مسکن و احداث واحدهاي مسکوني کارکنان مورد توجه خاص دولت قرار دارد. با توجه به وضعيت کارخانجات بافت بلوچ که تعداد پرسنل مورد نياز آن براي ظرفيت کامل توليد، از کارگر ساده تا کارشناس متخصص 2500 نفر پيش بيني گرديده، پيرو تصميمات دولت مبني بر محروميت زدايي و پرداختن به حل مشکل مسکن در جوار کارخانجات دولتي، پس از بررسي هاي لازم به منظور جذب و نگهداري نيروهاي کارآمد در سطوح مختلف با توجه به وسعت منطقه و پراکندگي نقاط مسکوني و همچنين در جهت ايجاد فراغت خاطر و دلگرمي در کارکنان و صرفه جويي در هزينه ها و احتراز از مخاطرات ترابري پرسنل و نيز امکان دسترسي به نيروها بالاخص نيروهاي کليدي در مواقع اضطراري، فکر احداث شهرک مسکوني 2500 واحدي تحقق يافته و عمليات اجرايي شهرک پس از انجام مطالعات لازم شروع گرديد. پروژه شهرک با وسعتي معادل 650 هکتار در شمالغربي ايرانشهر در مجاورت جاده کمربندي بمپور به خاش قرار دارد که تعداد 2500 واحد ويلايي دو و سه اطاق خوابه مجزا يا مجاور هم با کليه امکانات رفاهي و تسهيلات لازم جهت زندگي اجتماعي از قبيل آب، برق، فاضلاب، مسجد، مدرسه، درمانگاه، استاديوم ورزشي، پارک، هتل، بازارچه و مرکز خريد در آن پيش بيني گرديده است.
فاز يک عمليات اجرايي اين شهرک (محله آ) شامل 750 واحد ويلايي بوده که 151 واحد آن تا سال 1370 تکميل شده و مورد بهره برداري قرار گرفته است و تکميل بقيه واحدها نيز در دست اقدام میباشد. تکميل عمليات اجرايي فاز يک (محله آ) در وهله اول و اتمام پروژه شهرک مسکوني 2500 واحدي در نهايت براي ادامه حيات کارخانه بافت بلوچ و ساير کارخانجات دولتي موجود در ايرانشهر ضروري و لازم ميباشد و باعث جذب و نگهداري نيروهاي مورد نياز و بازدهي تخصصي بهتر و بيشتر آنان بوده و همچنين با جمعآوري و اسکان کليه کارکنان در جوار اين کارخانه از اتلاف وقت هزاران نفر که در طي روز چندين ساعت را صرف اياب و ذهاب از محل سکونت به کارخانه و بالعکس مينمايد جلوگيري به عمل خواهد آمد و همه تر از همه، با تأمين مسکن براي 2500 نفر از افراد محروم منطقه و خانوادههاي آنان گام بلند و مثبتي در جهت زدودن محروميت از سيماي اين منطقه دورافتاده برداشته خواهد شد.
بافت بلوچ با توجه به مساعدتهاي مستمر جناب آقاي مهندس افخمي مديريت محترم نساجي سازمان صنايع ملي ايران که بعداً به عنوان مدير عامل سازمان صنايع ملي مشغول به کار شد، واقعاً درخشيد. اينجانب نميتوانم تمام اقدامات انجام شده براي بهبود اوضاع شرکت بافت بلوچ را به خود منتسب نمايم، بلکه مجموعهاي بوديم که يک دل، يک صدا و با يک هدف مشترک که خدمت به مردم خوب ايرانشهر بود، قدم بر ميداشتيم. انصافاً حضور و حمايتهاي بي شائبه جناب آقاي مهندس افخمي بسيار سرنوشت ساز و ارزشمند بود. متأسفانه پيدايش اين موهبت عظيم (بهبود وضعيت کلي کارخانجات فراگير بافت بلوچ و رشد آن) باعث بروز خود بزرگبيني در مديريت کارخانه شد تا حدي که مدير عامل وقت با توجه به سابقه کاري خوبشان و نيز دوستي چند ساله با اينجانب، متأسفانه روش کاري ايشان با گذشته کاملاً متفاوت شد و توليد کارخانه نيز مسير نزولي را طي ميکرد. بدبيني پرسنل به همديگر، ايجاد شايعه و اختلاف در مجموعه کاري و از همه مهمتر به کارگيري افرادي که هدف کار و خدمت نداشته، بلکه جريانات ديگري را تعقيب ميکردند، مرا بر آن داشت که اقدامي جدي براي مقابله با اين وضعيت انجام دهم. خوشبختانه با پيگيريهاي به عمل آمده در کوتاهترين مدت تغييرات کلي در مديريت ايجاد شد که اميد است مديريت جديد منشأ خدمات خوب و مؤثري بوده باشد. (لازم به ذکر است که اين اقدام در نيمه دوم سال 1370 صورت گرفت)
خواننده عزيز! با توجه به جايگاه مهم صنايع در روند توسعه اقتصادي سيستان و بلوچستان به ويژه کارخانجات فراگير بافت بلوچ با انتظارات فراوان ملي ـ اجتماعي، متأسفانه اين مجتمع عظيم به علت سياستهاي زود گذر و غلط دچار چنان مخمصهاي شده بود که هر آن، آگاهانه و با برنامهريزي توسط عدهاي که حاضر به رونق اقتصادي منطقه نبودند به ورطه نابودي ميرفت. اگر واقعيت ها را آنطور که بوده است بگويم قطعاً اتهامات زيادي براي اينجانب مطرح خواهد شد که حداقل تنبيه آن که در پاسخ به آن همه خدمت و پيگيريم براي توسعه اقتصادي منطقه از طريق فعال نمودن اين مجتمع عظيم بود، جابجايي آراي انتخاباتيم و کشاندن نزديکترين دوستانم به صف مخالفين و تطميع آنان براي ايجاد شايعه و تهمتهاي عجيب و غريب در گذشته بوده است. مزدوران از خدا بي خبر زماني که ميديدند کارخانجات فراگير بافت بلوچ که روزگاري بسيار مفلوک و خاک خورده بود طي 8 سال با جديت تمام رونق آبرومندي يافته، فرزندان غيور بلوچ را براي انجام امور نساجي در خود جاي داده و رونق اقتصادي را به خانه هاي آنان و نهايتاً منطقه بلوچستان به ارمغان آورده است، آرامش را بر ديدگان خود نديده و همواره در جهت نابودي اين حرکت عظيم تلاش ميکردند. آنهايي که روزي ميگفتند احداث کارخانجات فراگير بافت بلوچ در ايرانشهر نادرست است و يا اينکه چه توجيهي و چه ارجحيتي دارد که ايرانشهر جداي از ساير نقاط استان داراي اين چنين امکانات عظيمیباشد و نيروهاي جوان جامعه را فعال کند، در مبارزهاي رو در رو چنان زمينگير و به خفت افتادند که چاره اي جز ورود از راه حرام تهمت و افترا به تنها کسي که تمام سعي و کوشش خود را در جهت اعتلاي اين مجموعه گذاشته بود، نداشتند و حقيقتاً به ظاهر نيز توانستند با تطميع عدهاي از همين افراد که تحت حمايت وجدان هاي بيدار مردمي گفتههايشان جايگاهي يافته بود، نيات پليد خود را عملي سازند. آنها از راه اندازي کارخانجات رنگ به شدت نگران بودند چرا که تحمل به کار گيري حدود 2000 نفر پرسنل در ريسندگي و بافندگي و حدود 2500 نفر نيروي جديد از جوانان بلوچ ايرانشهري و نهايتاً بلوچستاني، نه تنها براي نيات ناپاک و پليد بسيار زجرآور است بلکه مانند زهر مهلکي در وجود اين اخلالگران آرامش و نظم اقتصادي و در نهايت حيثيت بلوچ خواهد بود. دوست عزيز! روزي که آقاي صدر مدير عامل وقت را در سال 1364 با آن شدت و دلايل و مدارک مستند از ايرانشهر راندم، انصافاً حمايتها و اطلاعات پرسنل بافت بلوچ همراه من بود و با کمک همين دوستان متعهد و پيگيريهاي مستمر و برنامهريزي هاي منظم و منسجم بود که توانستيم شرکت عظيم بافت بلوچ را که دچار بحران شده بود، به جريان زنده و فعال اقتصادي در آوريم، توليدات کارخانجات را هر روز و هر شب به سمت تهران روانه سازيم و تعداد پرسنل را از 300 نفر به قريب 2000 نفر برسانيم. بي پرده بگويم که پس از روي کار آمدن مدير عامل جديد يعني آقاي سليماني چه اتفاقي افتاد؟ ايشان که با انتخاب ويژه اينجانب به ايرانشهر آمده بود و توقعي جز خدمت از او نميرفت، متأسفانه در اوج وضعيت خوب اقتصادي کارخانجات فراگير بافت بلوچ با انجام شبنشينيهاي غير متعارف، برنامهريزيهاي غلطي را شروع کرد که منجر به اضمحلال امور و سير نزولي روند فعال شرکت بافت بلوچ گرديد. او خيال ميکرد موفقيتهاي کسبشده، نتيجه خلاقيتهاي او بوده است و با اين قدرت اقتصادي جديد ميتواند کم کم با طرد نيروهاي بومي کارخانه مسير را به صورتي که اربابان تازه وارد در ايرانشهر به او ديکته ميکردند، به نفع خود تغيير دهد. غافل از اينکه او فقط مجري و مکلف به انجام وظيفه در جهت اعتلاي اقتصادي کارخانه بود. توليدات بسيار خوب چند سال آخر کارخانه که نتيجه زحمات پرسنل زحمتکش و مؤمن کارخانه بود ايشان را مغرور کرده بود به حدي که در صدد تاراج سرمايههاي شرکت بر آمده بود. با ديدن اين اوضاع لازم ديدم که در جلسات متعدد اعتراض خود را به ايشان اعلام نمايم. از سوي ديگر، از آنجا که درآمد توليدات شرکت بافت بلوچ بايد در ايرانشهر خرج ميشد، لذا با در نظر داشتن اين موضوع که تنشي در جامعه ايجاد نشود، اقداماتي را به صورت محرمانه آغاز نمودم که نتيجه آن تأسيس دبيرستانهايي در مرکز ايرانشهر، بمپور، بزمان و هنرستان نساجي در ايرانشهر و برخي از کارهاي عمراني شهرداري و مهمتر از همه تأسيس و راهاندازي دانشگاه آزاد اسلامي واحد ايرانشهر بود که همه اين اقدامات را عليرغم وجود انبوهي از مشکلات و با وجود مديريت ناخلف بافت بلوچ و دوستان تازه اضافه شده و مخرب ايشان، به تنهايي به سرانجام رساندم. اجازه دهيد موارد جالبي از قدرنشناسي اين گروه را برايتان نقل کنم. در يکي از روزهاي نيمه دوم بهمن ماه 1370 متوجه شدم که کارخانه فراگير بافت بلوچ مراسمي را براي بزرگداشت 22 بهمن برگزار نموده و از همه دعوت به عمل آورده است و از اينجانب هيچگونه يادي ننموده اند. هداياي کلان و امکانات فراواني براي مراجعين محلي و خارج از استاني تدارک ديده شده بود. افرادي که هميشه شمشير نابودي بافت بلوچ را بر کمر نامبارکشان آويزان کرده بودند و رونق شرکت را خاري در چشمان تار خود ميديدند، مانند مگساني گرسنه بر دور بافت بلوچ نشسته بودند و ارتزاق حرام ميردند. فردي نابکار که چند ماهي به جمع آقايان اضافه شده بود متأسفانه در عرض چند روز موفق شده بود که فکر عزيزانم را در بافت بلوچ شسته و آنها را مسخ کرده و به ميدان تخريب بکشاند تا جايي که در يکي از همين روزها وي را روي گردن گذاشته و مانند عروسکي در محوطه بافت بلوچ مي چرخانند و شعارهاي نادرستي برايش ميدهند. به اينجانب خبر رسيد، ديگر زمان اقدام فرا رسيده بود. اگر آن اقدام را سال گذشته انجام ميدادم، بيشتر به نفع بافت بلوچ بود ولي متأسفانه با صداقتي که هميشه در قوم بلوچ هست، وقتي باوري مثبت در ميان مردم ايجاد شود به سختي باور منفي در آن رسوخ پيدا خواهد کرد. ناجوانمرديهاي اين باند تبهکار را نميتوانستم حلاجي کنم از اين رو به سرعت عمل کردم. ناگفته نماند استاندار محترم استان و وزير محترم صنايع در خصوص عملکرد اين مدير دو چهره، چه عرض کنم بلکه هزار چهره، شناخت کافي داشتند و چندين بار نيز به اينجانب تذکر داده بودند که مصلحت نيست ايشان در پست خود باقي بماند و بايد برود. مخالفت کرده بودم ولي در آن وضعيت نامساعد شرکت بافت بلوچ به نتيجه منفي رسيده بودم و جابجايي ايشان را پذيرفتم. هنگامي که جناب آقاي مهندس نعمتزاده وزير محترم صنايع درخواست جابجايي ايشان و اوضاع نابهنجار پيش آمده را شنيد، هم متأثر شد و هم خوشحال. لذا بدون فوت وقت به سازمان صنايع ملي ايران دستور داده شد که همين امروز ايشان را عزل کند و کارخانه را از شر ايشان نجات دهد. مدير عامل وقت سازمان صنايع ملي ايران طي تماس تلفني از اينجانب خواستند که تأکيد بر رفتن را به ايشان نيز بگويم و من نيز اين چنين کردم. در همان روز آقاي سليماني به سازمان صنايع ملي احضار و از ايشان درخواست استعفا شد. ايشان چنان خوش باور بود که فکر ميکرد از روند تخريب کارخانه و وضعيت اقتصادي بد پيش آمده توسط وی کسي خبر ندارد، بنابراين درخواست مذاکره با نماينده ايرانشهر يعني اينجانب از سوي ايشان مطرح ميشود. او بر اين باور بود که من نيز مانند او معاملهگرم و منافع ملي و اقتصادي فرزندان زحمتکش بلوچ را با اين معمار نابخرد و مخرب شرکت بافت بلوچ معامله ميکنم. در نهايت هيچ فرصتي به ايشان داده نميشود و آقاي درويشي به جاي وي منصوب ميگردد. پس از اين جابجايي، آقاي سليماني دست از کار نکشيد و آقاي محمودي را که خود با تهمت هماهنگي با نيروهاي زحمتکش بلوچ در کارخانه و تلاش براي رساندن توليد به مرز بسيار خوب از کارخانه اخراج کرده بود، فرا خواند و به او وعده استخدام مجدد با همان سمت قبلي را ميدهد، البته به شرطي که آقاي محمودي به سراغ اينجانب بيايد و مدير عاملي وي را بر گرداند. وقتي آقاي محمودي به منزل اينجانب آمد ماجراي گذشته را برايش تعريف کردم و ايشان مبهوت ماند و مأيوس از خانه برفت. حال ضروري است به جوانان عزيز بلوچ بگويم کارخانهاي که امروز مي بايست حداقل 5000 نفر پرسنل در قسمتهاي ريسندگي و بافندگي و چاپ و رنگ داشته باشد، در اثر سياست هاي نابخردانه عده اي به ظاهر مدير به ورطه نابودي افتاد.
پيرو مواردي که در بخش گذشته به عرضتان رساندم، اجازه دهيد موضوع ديگري در زمينه شرکت بافت بلوچ برايتان نقل کنم. همزمان با پيگيريهاي انجام شده در مورد راه اندازي کاخانجات چاپ و رنگ شرکت بافت بلوچ، اقداماتي را نيز در خصوص ارتقاي سطح سلامت پرسنل محترم شرکت بافت بلوچ از طريق فعاليتهاي ورزشي انجام دادم که نتيجه آن، اختصاص يافتن زمين روبروي کارخانجات فراگير بافت بلوچ به امر احداث مجتمع ورزشي و آموزشي بود. اين زمين که در مالکيت امور دام وزارت کشاورزي قرار داشت، با پيگيريهاي ويژه اينجانب و پس از مذاکرات انجام شده با دکتر توفيقي معاون محترم وزير کشاورزي، به صورت رايگان در اختيار شرکت قرار گرفت تا به وسيله آن، موجبات رفاه بيشتر پرسنل فراهم گردد. متأسفانه همان گروه شبنشين ايرانشهري که همواره براي ممانعت از رشد، توسعه و بهبود وضعيت اقتصادي و معيشتي مردم بلوچ جلساتي را تشکيل ميدادند، در اين زمينه نيز شروع به جوسازي کرده و با نامه پراکنيها و تلگراف و تلکس زدن ها، تلاش ميکردند که از اين اقدام بسيار منطقي و مؤثر جلوگيري به عمل آورند. اينجانب در سفر حوزه اقيانوسيه بودم که اين اخبار در نيوزيلند به اينجانب اطلاع داده شد. به محض مراجعه به کشور، با وزير محترم کشاورزي ملاقات نموده و براي خروج از بحران از ايشان درخواست کمک کردم که مراتب فوراً تلفني به مديرکل کشاورزي وقت منتقل و ايشان به دليل هماهنگي با آن گروه شبنشين مورد توبيخ قرار گرفته و از اينکه جايگاه ويژه نيروهاي زحمتکش بافت بلوچ و نهايتاً جوانان ايرانشهري را ناديده گرفته است مورد ملامت قرار گرفت. در نهايت به ايشان دستور داده شد که سريعاً و بدون هيچگونه مقدمات و يا دريافت هزينه، زمين مورد نظر را در اختيار فراگير بافت بلوچ قرار دهد. اين کار عملي شد ولي متأسفانه هنوز جرياناتي خفاشگونه مانع از ايجاد اين مجتمع و رونق شهر از اين طريق ميشدند. بديهی است که به سرانجام رساندن همه امور، پيگيري و وجدان کاري ميطلبد که آقايان با تلاش ناجوانمردانه خود در سال 71 همه اين اقدامات را سد کرده و متأسفانه بايد بگويم که نيروهاي محلي نيز ناپخته تر و نادانسته تر به بخت و اقبال خود توجه ننموده و ظواهر فريبنده و گفتار مزورانه دشمنان خود را به کرسي عمل نشاندند و آن شد که ميبينيم.
همه ديدند که با پاکسازي صورت گرفته در شرکت بافت بلوچ و جابجايي نيروهای مخرب، روند توسعه کارخانه نيز ادامه يافت. البته آن گروه نابکار متأسفانه دست از کار نکشيدند چرا که زمان انتخابات نزديک بود و فرصت براي ايشان بسيار تنگ. بنابراين با تهديد، تطميع و شستشوي مغزي افراد وارد مجموعه شدند و متأسفانه چنان اقداماتی را انجام دادند که نتيجه آنها را امروز شاهد هستيم. انتخابات سال 1371 با آراي واقعي مردم، توسط گردانندگان شبنشينيهاي ايرانشهر که مأموريت تخريب اقتصادي جامعه را داشتند، از مسير اصلي منحرف شد به طوری که در يکی از بخشهای ايرانشهر که هيچگاه جمعيت اصلي آن به 2000 نفر نميرسيد، قريب 10000 رأي اخذ گرديد! باند شبنشين مذکور چنان بسيج شده بودند که اگر اينجانب، موفق به کسب يکصدهزار رأي نيز میشدم، آنها براي رقيب ده درصد بيشتر را تدارک ديده بودند.
متأسفانه شيوه ناپسند دزدی آرا که در دوره هفتم انتخابات شدتی وحشتناک يافته بود و نتيجه آن نيز رسوايي ابطال آراء اين آقايان در سالجاری بود، نطفه اش در سال 71 و در انتخابات چهارم مجلس به دست نامبارک عده اي از گردانندگان انتخابات و سياستگذاران ايرانشهر عزيز بسته شده بود. برادرم، خواهرم و جوان عزيز ايرانشهري! اگر امروز لکه ننگ ابطال انتخابات ايرانشهر بر سيماي پاک شهرمان سنگيني میکند، مربوط به امروز و يا چند سال اخير نيست و مسبب اصلی تمام اين جريانات نامبارک، کسانی هستند که رشد و توسعه، ترقي و تعالي، تلاش و زحمت و خوشنامي و موفقيت را هرگز براي من و شما جايز و صلاح نميدانند. پس من و تو بايد همدل و يکصدا بکوشيم که اين آفت تحميل شده از سوي اجنبي را از ميان برداريم و شهري آبرومند و منطقهاي سرفراز را در ايران اسلامي مانند گذشته بنا کنيم.
در قسمتهای آتی چند نمونه از پيگيريها و اقدامات مهم انجام شده را خدمت شما ارايه مینمايم.
و اما خواننده عزيز، همشهري گرانقدر!
گزارشی که خدمتتان تقديم نمودم، روند پيشرفت و اضمحلال اوضاع اقتصادي شهرمان ايرانشهر بود که با فعاليت بسيار خوب کارخانجات فراگير بافت بلوچ سامان يافته و به اوج خود رسيد و به دنبال برکات اين شکوفايي، ساخت مدارس و توسعه فرهنگ و علم در ايرانشهر عزيز سير صعودي به خود گرفت که برای همه ما جاي بسی افتخار بود. ولي افسوس که بر اثر غفلت و قبول شايعات ساخته شده توسط برنامهريزان تخريب همه رشتهها را به دست خود پنبه کرديم و اين از خدا بي خبران با جار و جنجال و خريدن و تطميع نابحق عدهای فريب خورده و بدون مسئوليت، آنچنان آتشي را به حيثيت ملي ما زدند که تا سالهاي سال تلاش و کوشش نخواهيم توانست آنها را جبران کنيم. توصيه ميکنم يک بار ديگر سير صعودي و روند قهقرايي بافت بلوچ را از ابتدا تا آخر بخوانيد و وجدان بيدارتان را به قضاوت بطلبيد. نميدانم فصل آگاهي ما چه زمانی فرا خواهد رسيد؟ امروز بافت بلوچ سالهاي بدتر از 1363 خود را ميگذراند. شب نشينها با به تار کشاندن سپيده رونق ما، ديگر در ايرانشهر نيستند و من و تو ماندهايم با کولهباري از خرابيها. چه کسی مسئول و پاسخگوست؟ کجايند شايعهسازان و تهمت افکنان و چه میکنند تطميع شدههای ذلتپذير؟ آيا نبايد اين جمع نابخرد را به خاطر وضعيت فعلی که تأسف همه را برانگيخته است به دادگاه وجدان کشاند ولی هميشه گفته و میگويم گرچه به همه ما ظلم شد و نتيجه اين ظلم ويرانی تنها مرکز اقتصادی عده زيادی از خانوادههای محترم ايرانشهری گرديده است، برادر و خواهر عزيزم ! مأيوس نباش، سفت و محکم، قبراق و سرحال. باز هم بافت بلوچ و بافت بلوچهاي ديگر را نيز با قدرت و غيرت ملي خواهيم ساخت و شکوفايي اقتصاد شهرمان را دوباره شاهد خواهيم بود. انشاءالله تعالي.
جالب است بدانید!
در سايت پيام بلوچ که درمورد بلوچستان مطلب مینویسد، نوشته ای تحت عنوان بافت بلوچ از اوج تا سقوط را در فهرست مطالب خود گنجانده و قدري روي آن کار کردهاند که قابل تقدير است. شايد براي کسي که بافت بلوچ و ماهيت وجودي آنرا نميشناسد و يا بهتر عرض کنم در جريان نيست، مطالب ذکر شده آسان و ساده باشد ولي براي حقير که حداقل 8 سال از بهترين ايام زندگيم را با خوبيهاي اين مجتمع بسيار عظيم و ضروري در ايرانشهر خوش بودم و با مشکلات آن غمگين، موضوع سقوط بافت بلوچ برایم دردناک و جداً غير قابل قبول است، طرح اينگونه مطالب از سوي رسانهها و خصوصاً توسط سايتهاي اينترنتي، در عصر حاضر بسيار حائز اهميت است و بايد قدردان بود. معذالک گذشتن ساده از اين مشکلات براي هر آدم فهيم و کارکردهاي دردناک و جداً زجرآور است، البته نه از نوع بلوچ دردمند، بلکه به عنوان انساني که زماني در لابلاي خرابيها وتهمتها، و مشکلات و ويرانيها پرسه زده و عليرغم تمامي موانع توانسته است زحمات و تلاشهايش را در جهت پيشرفت امور و ايجاد تحول تا حد شکوفايي به کرسي موفقيت بنشاند بسیار ملال آور است. درد اينجاست. موقعيت ايجاب ميکند دردمندها بايد کمر همت براي بررسي موضوع ببندند و از شعار و حرف که صرفاً بيانگر درون آلوده و غير کارآمد است دوري کنند، اوضاع اقتصادي فعلي جامعه ما با حضور دهها هزار جوان جوياي کار، ميطلبد که ساعتي را صرف بررسي واقعي و غور در امور کنيم تا شايد با پذيرش انبوه تجربيات کارساز و موفق که خود بر اثر ندانم کاري برايشان ارزشي قايل نبوده و آنها را زير پا گذاشتهايم، لحظهاي به خود آييم و با بهرهگيري از آنها به اين مجتمع آبروساز زندگی بخش به عنوان چراغ راه آيندهمان سامان داده و موجبات سازندگي را براي رهايي مردم خوب و شرافتمند شهرستانمان از وضعيت موجود، فراهم سازيم. بالاخره همه ميدانيم که تحول اقتصادي مثبت مايه عزت و رشد و اعتلاي منشهاي انساني و انساندوستي بوده و خواهد بود.
به سراغ دهخدا براي روشن شدن معني اصلي اوج و سقوط رفتم. ممکن است تعدادي فکر کنند که همه اوج و سقوط را مي شناسند و ديگر به سراغ دهخدا رفتن يعني چه؟ اگر واقعاً معني را مي فهميديم از اوج شرافت چگونه به سقوط ذلت بار رضايت ميداديم؟ پس منتقدان بپذيرند و خيرخواهان قبول کنند که ما هنوز معني اوج و سقوط را نمي دانيم.
دهخدا در لغتنامه خود اوج را علو، طرف بالاي هر چيز، بالا و بالاترين نقطه معني کرده است و شرحي مفصل در حد دو صفحه کامل را دارد که خود قابل تأمل است و اما سقوط را به معني افتاده ميداند و براي سقوط نيز یک و نیم صفحه بزرگ شرح آورده است که بسيار پرمعني است و ادامه آن در حد اين مقاله نميگنجد.
دوستان و همشهريان عزيز ايرانشهري!
افتخار دارم که عليرغم تمامي ناملايمات اجازه يافتم 8 سال از عمرم را مستقيماً در خدمت جامعه باشم و امروز که اين چند سطر رابرای تقديم به حضورتان مينویسم، قطعاً اگر دلم بيشتر ازدیگران به درد نيايد، قدر مسلم کمتر از آنها نخواهد بود. از اين بابت، انساني که زحمت ميکشد دوست دارد همواره بعد از او نيز کارش به روال گذشته با افتخار و شايد هم بهتر استمرار داشته باشد. بافت بلوچ فراز و نشيبهاي زيادي داشته است و عمده مسائل و مشکلات من نيز از داخل بافت بلوچ به وجود آمد. آيا بررسي کردهايد بافت بلوچ در سال 1363 چه وضعيتي داشت و در سال 1371 به کجا رسيد و چگونه اين مجتمع زيانآور و در حد انحلال به قطب اقتصادي موفق ومدرن تبديل شد؟ روند جذب نيروي انساني آن همواره مثبت و برنامهريزيهاي عمراني و فعاليتهاي اقتصادي و فرهنگي آن منظم و در حال صعود و اوج بود. زماني که بافت بلوچ از روند خدمت به مردم خارج و متأسفانه توسط تعدادي از همشهريان ناآگاه که به دامان سياست مداران مخرب و بيگانه براي کسب درآمدي بسيار اندک افتاده بودند، سير نزولي را طي کرد و حال به اين وضعيت فلاکت بار افتاده است.
برادران و خواهران عزيز و همشهريهاي خوبم !
بهتر بود براي اطلاع از روند اوج تا سقوط بافت بلوچ، بخش صنايع در وبلاگ شخصيام (مکران تاک) را مطالعه ميکرديد ولي افسوس که فقط صفحه اول آن را ديدهايد و آنهم بدون توجه و تحقيق، بلکه بر اثر گفتار همان عاملان تخریب ونابودی بافت بلوچ اوضاع اقتصادي شهرمان جبهه اي ناخواسته گرفته و از کنار آن رد شده ايد. قدر مسلم اگر کليه مطالب مکران تاک را که خالصانه تقديم حضورتان کردهام، ميخوانديد براي بافت بلوچ و ساير شرکتهای موجود درمنطقهمان و نیز امکانات به غارت رفته در ایرانشهر طوري ديگر برخورد ميکرديد. متأسفم از اينکه اين وضعيت هرگز روال عادي به خود نگرفت. اصرارم به مناظره براي شفافسازي اوضاع و مقابله با چهرههاي ناپاکي است که خود آلوده به حرامند و شمشير نامهرباني را بر گردن ديگران ميزنند. اقلاً شما همصدا نشويد. مسلماً خوانندگان سايتهاي اينترنتي جوانان غيور و تحصيل کرده و نيروهاي جوشاني هستند که با تمام وجود اعتلاي ملي را خواستارند و دوست دارند که شهر و شهرستان و استان و کشورشان آباد و سربلند باشد. اگر غلبه نيروهاي ناکارآمد بر اريکه قدرت نبود، بافت بلوچ طبق برنامه سال 71 که حدود 2500 نفر نيروي کار داشت بايد در حداکثر سه سال بعد 5000 نفر نيروي جديد براي چاپ و رنگ و بقيه طرحها در بافت بلوچ مشغول به کار مي شدند. دوستان عزيز ! آنها از همين وضعيت ميترسيدند و آن کردند که امروز شاهد سقوط و يا اضمحلال صنعتي پويا و ضروري تا حد مرگ باشيم.
ازهمه استدعا دارم بدون توجه به علائق و سلايق شخصي، مطالب مکران تاک خصوصاً بخش صنايع را کامل بخوانند و نتيجه را با وجدان خود به شور بگذارند و بعد از آن آمادهام با همکاري و همفکري يکديگر اين سقوط تحميلي را به حول و قوه الهي به اوج دوباره برسانيم. به خدا دست يافتني است اگر ايمان قوي باشد. پيروزي از آن ماست.
6ـ نفت
با توجه به روند رو به رشد شهرستان ايرانشهر همانند ساير نقاط کشور، طبعاً نياز مردم به فرآوردههاي نفتي چندين برابر گشته و کمبود و يا نبود آن نگرانيهای فراواني را در بين مردم در پي داشت. عزيزان ايرانشهری هنگام مواجهه با اين کمبودها سريعاً با نامه، تلفن و يا تلگراف، مراتب را جهت پيگيری به اينجانب اطلاع ميدادند. در بعضی موارد، اين کمبودها آنچنان اثرات نامطلوبي بر روحيه مردم داشت که برخي از آنها در تماسهای تلفني خود از بيان انواع کلمات نامناسب در مورد اينجانب کوتاهي نکرده و با حالتي بسيار دردمندانه توأم با مؤاخذه، جريان را براي پيگيري بيشتر يادآور ميشدند. در يکي از شبها که از جلسات مربوط به نفت شهرستان و نهايتاً استان، به اتفاق ساير همکاران استانيام و جناب آقاي مهندس آقازاده وزير محترم نفت برميگشتم، به محض ورود به منزل يکي از عزيزان کشاورز ايرانشهري در شرايطی با من تماس گرفت که از نبود گازوئيل براي روشن نمودن موتور پمپ مزرعهاش جهت آبياري سخت پريشان بود. ايشان پس از شنيدن سلام از سوی اينجانب، گفت : چه سلامي؟ براي خودت در تهران روزگار خوبي را ميگذراني و در عيش و عشرت به سر ميبري و بر صندلي مجلس تکيه زدهای و به همه ما ميخندي! با نهايت صبوري به سخنان ايشان گوش دادم و نهايتاً عرض کردم که تازه از جلسه مربوط به نفت ميآيم. بدون درنگ گفت : خوب چه خبر، بگو! در پاسخ گفتم که قرار است 150 تانکر جهت حمل سوخت براي استان تهيه شود که ارز مورد نياز آن با دستور رياست محترم جمهوري آماده شده است و بزودي اين کار انجام خواهد شد. در همان لحظه، ايشان محاکمه را آغاز کرده و گفت : باز هم قصد داريد که به نام مردم تانکر بخريد و به غير بوميها بدهيد، البته اين کار هميشگی شما بوده است! عرض کردم که فرمايش شما جواب دارد. اول اينکه ما مسلمان هستيم و بومي و غيربومي، همه ايراني و با هم زندگي ميکنيم. هر کسي که خدمت بهتری را ارايه دهد، ارزشمندتر است. دوم اينکه در صورتجلسه قيد شده است که تانکرها فقط به رانندگان بومي هر شهرستان داده شود تا سوخت مورد نياز شهرستان خود را تأمين نمايند. به عبارت ديگر براي ايرانشهر از راننده خاشي و يا چابهاري استفاده نميشود و اين موضوع مورد موافقت قرار گرفته است و بزودی انشاء ا… تعالي به مرحله اجرا در خواهد آمد. با شک و ترديد سخنانم را قبول کرد. از ديگر مسائل مهم و با اهميت، موضوع انبار سوخت است که در ايرانشهر متأسفانه اين انبار وجود نداشت. با شکسته شدن يک پل در مسير بم به ايرانشهر و خرابي تانکر در مسيرها، مشکلات فراوانی در ايرانشهر در زمينه تأمين سوخت پيش آمد و صفهاي طويلی تشکيل شد. برای حل اين معضل تلاش های زيادی براي احداث انبار سوخت صورت گرفت که خوشبختانه با احداث انبار بزرگي برای انواع فرآوردههاي نفتي به ظرفيت 18 ميليون ليتر (در سال 1371) و 6 مخزن بزرگ، مقداری از مشکل حل گرديد. تا مدتها به علت نبودن تانکر، کمبود نفت مردم را واقعا نگران کرده بود. عدهاي با زحمت از اطراف نفت سفيد و بنزين را تهيه کرده و اقدام به انبار کردن آنها در منازل و مغازهها ميکردند. اين کار ضمن اينکه خطرات زيادي را در پي داشت، از لحاظ کلي اقدامي مغاير با تمام موازين انحصاري فروش فرآوردههاي نفتي در جايگاههاي رسمي بود. مردم نيز از قيمتهاي بي حساب و کتابي که از سوي فروشندگان نفت و يا بنزين اعلام ميشد به شدت گلايه داشتند و شکاياتي نيز برای اينجانب ارسال کرده بودند. پس از مذاکرات فراوان با مسئولين شرکت پخش و نيز وزارت نفت، بازرسيني براي بازديد به منطقه رفته و بر حسب تصادف در آن ايام شخصاً در شهرستان بودم. بازرسين، قيمت يک حلب نفت سفيد را 400 تومان، يک بشکه 220 ليتری گازوئيل را 4500 تومان و يک ليتر بنزين را 15 تومان تعيين نمودند ولي متأسفانه اين اقدام بازرسين نيز نتوانست از روند اقدامات گذشته جلوگيری نمايد. در نهايت تلاش خود را بر اين قرار داديم تا فرآوردههای نفتی را در شهرستان به مقدار قابل توجهي افزايش داده و به هر طريق ممکن فراهم نماييم تا شايد با اين روش بتوانيم مبارزهاي جدي را به سرانجام برسانيم. در اين راستا پمپ بنزين جديد ايرانشهر که متعلق به حاج آقاي کهرازهاي است، آماده بهرهبرداري قرار گرفت و متأسفانه تعدادي از افرادی که انشاء ا… خداوند آنها را در مسير هدايت قرار دهد، شايعه اينکه اينجانب سهم قابل توجهي در اين جايگاه دارم را مطرح کرده و به نا حق براي آخرت خود کارنامهاي بسيار مخدوش مهيا ساخته و در اين دنياي زودگذر نيز در زمره کاذبين قرار گرفتند که بسيار متأسفم. از حق خود ميگذرم و برای آنها از خداوند کريم به خاطر اين دروغها و شايعه پراکنيهاي بيمورد، آرزوي هدايت در آينده و عفو براي گذشته شان را دارم. براي فعال نمودن جايگاه پمپ بنزين تعطيل شده جناب آقاي پايدار تلاش زيادي نمودم. قرار بود که ايشان جايگاه را به فردي که بتواند کار کند، بفروشد تا جايگاه فعال شود و با اضافه کردن مراکز فروش فرآوردههاي نفتي موجبات رفاه مردم فراهم گردد. متأسفانه تلاشها به جايي نرسيد و اين موضوع نيز نيمه کاره رها شد. اميد است با توجه به آماده بودن انبار سوخت در ايرانشهر، مردم خوب شهرستان ديگر مشکلی به نام سوخت نداشته باشند. فعال نمودن جايگاه سرباز، بزمان و پيگيري جايگاه براي بمپور، اسپکه، بنت و نيز ايجاد نمايندگي پخش گاز براي باتک سرباز و حيط سرباز خدمت خوبي را به مردم آن منطقه ارايه داد و براي ايجاد نمايندگي پخش گاز براي بنت نيز اقدامات مؤثري انجام شد تا جايي که که قرار بود بزودي نمايندگي در اختيار مردم قرار گيرد ولی به نظر ميرسد که اين اقدام نيز نيمه کاره رها شد.
7ـ نیرو
موضوع دسترسی مطمئن به آب و برق در شهرستان ايرانشهر با توجه به موقعيت ويژه و رشد قابل توجه آن در سالهای اخير، همواره از دغدغههای اصلی مردم بوده است. کاهش سطح آب سد بمپور و نرسيدن آب به مزارع، همواره نارضايتی اهالی بمپور را در پي داشت که با اقدامات انجام شده و تأمين اعتبارات لازم جهت تجهيز چاههاي حاشيه سد براي استفاده کشاورزان بمپور تا حدودی اين مشکلات رفع گرديد. ولي از سوی ديگر متأسفانه به علت برخي اقدامات نادرست که باعث تأخير در روند امور گرديد، تا سال 1371 نيز هنوز مشکل آب بمپور حل نشده بود و روند افت آب در پشت سد بمپور همچنان وجود داشت و آينده خطرناکي را نويد ميداد. مشکل آب آشاميدني شهر با توجه به گرماي طاقتفرسا و قطع آب، همواره وجود داشت که در اين خصوص اقدامات مختلف و گستردهای صورت گرفت که از آن جمله میتوان به پيگيری جدی برای حل مشکل آب کشاورزي شهردراز، آب آشاميدني محمدآباد، بزمان، و برخي از روستاهاي ديگر و همچنين آب مورد نياز براي کشاورزي روستاهاي پايين بمپور اشاره نمود. کمبود برق نيز مانند آب همواره مشکل آفرين بود، چرا که با توجه به گستردگي منطقه و وجود کارخانجات متعدد و عظيم در شهرستان، حداکثر 36 مگاوات برق جهت برق رسانی وجود داشت که بسيار ناچيز بود. لذا برای رفع اين معضل، دولت محترم دستور احداث نيروگاه عظيم 350 مگاواتي بخار ايرانشهر را صادر و وزارت نيرو را مأمور اجراي آن نمود. براي اين کار بيش از 150 ميليون دلار ارز و بيش از 20 ميليارد ريال اعتبار منظور گرديد که بر اساس برنامه از پيش تعيين شده مقرر بود که تا پايان سال 72 فاز اول آن براي استفاده مردم خوب شهرستان، مورد بهرهبرداری قرار گيرد. در کنار اين اقدام شايسته و تا زمان آماده شدن نيروگاه بخار، مقرر شد که با احداث تأسيسات جديد از طريق رساندن برق از زاهدان به ايرانشهر مشکلات موجود را حل نمايند که برای اين منظور تعدادی از شرکتهاي وابسته وزارت نيرو، کار نصب دکلهاي بزرگ انتقال برق 230 کيلوولت را در مسير زاهدان ـ ايرانشهر آغاز نمودند. در بعضي مقاطع متأسفانه وظايف محوله به درستی انجام نمی شد و کارها به کندي پيش میرفت که پس از پيگيريهای متعدد، تصميم گرفتم جناب آقاي مهندس ملاکي معاون محترم وزير نيرو در امور برق را جهت بازديد از مشکلات مربوط به کمبود برق در منطقه به ايرانشهر دعوت نمايم. اين پيشنهاد از سوی ايشان مورد پذيرش قرار گرفته و به ايرانشهر سفر نمودند که خوشبختانه نتايج بسيار خوبی در پی داشت و مقرر شد که تا پايان اسفند سال 1370 برق مورد نياز از زاهدان به ايرانشهر انتقال يابد. برای تحقق اين امر و نصب دکلها و سيم کشي خطوط مورد نياز، به شرکتهاي بيشتري دستور کار داده شد، ولی باز هم در حين کار معلوم شد که در زمان تعيين شده، امکان رسيدن برق به ايرانشهر مقدور نخواهد بود. بنابراين با جناب آقاي مهندس زنگنه وزير محترم نيرو نيز مذاکراتي را انجام دادم و درخواست سرعت در کار را نمودم. پس از مدتها تلاش و پيگيری باز هم اعلام شد که اواخر فروردين 1371 به هر طريق ممکن، برق به ايرانشهر خواهد رسيد. در نهايت بخش اعظمی از کار انجام و در حدود 95% از دکلها نصب گرديد و سيم کشي خطوط نيز با تلاش و همت فراوان در حال اتمام بود. علاوه بر اين، ايجاد خط 63 کيلوولت از کنارک چابهار به بخش سرباز و برق رسانی به تعداد زيادي از روستاهاي بخش سرباز و راسک توسط پرسنل زحمتکش جهاد سازندگي صورت گرفت که جاي تقدير و تشکر دارد.
مدتها بود که در راسک و سرباز فقط 2 نيروگاه قديمي در ساعاتي از شبانه روز فعال بودند و فقط مردم مرکز بخشهاي مذکور از نعمت برق برخوردار بودند و در هيچکدام از روستاهای ديگر برق وجود نداشت که نهايتاً با ايجاد خط 63 کيلوولت (که شرح آن در سطرهاي فوق آمده است) و شبانهروزي شدن برق، تعداد قابل توجهي از روستاهاي اين منطقه نيز برق دار شده و مردم از اين نعمت ارزنده استفاده مي نمودند. ادامه کار برق رساني با تلاش پرسنل فعال جهاد سازندگی با جديت تمام ادامه داشت تا جايي که در سال 70 قرار بود برق روستاهاي آشار تا ايرافشان و کافه بلوچي نيز تأمين گردد. کار نصب تيرهاي برق نيز شروع شده بود که برای ادامه کار و ساير هزينههاي مربوطه، وزارت جهاد سازندگی مبلغ 25 ميليون ريال را به عنوان خودياري درخواست نمود که با پيگيريهاي به عمل آمده، جناب آقاي مهندس فروزش وزير محترم جهاد سازندگي مبلغ 13 ميليون ريال آنرا از طريق پرداخت از جهاد مرکز به جهاد شهرستان تقبل نموده و قرار شد مابقي يعني 12 ميليون ريال ديگر را نيز خود مردم تأمين نمايند که اين اقدام گام مؤثري براي سرعت بخشيدن به برقرساني منطقه بشمار ميرفت. اميد آنکه اين خدمات ناچيز موجبات رضايت مردم خوب شهرستان که حقيقتاً رضايت خداوند نيز در آن خواهد بود، را فراهم آورده باشد.
8ـ فرهنگ و آموزش عالی
وزارت فرهنگ و آموزش عالي در برنامههاي دراز مدت خود، براي شهرستان ايرانشهر پيشبينيهاي متعددی را در نظر گرفته بود. در اين راستا زمين مناسبي به وسعت بيش از 350 هکتار و نيز اعتبارات مورد نياز فراهم شده بود و نصب تابلوي دانشگاه بلوچستان در مسير ايرانشهر ـ بمپور و در حوالي دو راهي سد، نويدبخش تحولات خوبی بود و هر عابري که از اين مسير عبور ميکرد با ديدن اين تابلو تصور میکرد که اين زمين اختصاص به آموزش عالي دارد و بزودي دانشگاهی در اين محل ايجاد خواهد شد. ولي متأسفانه به دليل ناآگاهی افراد به اين موضوع که تأسيس دانشگاه در آن محل، سيماي ايرانشهر و يا بهتر عرض کنم کل منطقه را دگرگون ميکند، اين موضوع به تعويق انداخته شد تا جايي که بالاخره براي زمين مذکور که تابلوی وزارت علوم را نيز داشت، صاحبي بنام شرکت شهرکهاي صنعتي پيدا شد و آنرا تصاحب نمود. البته با توجه به اينکه وزارت علوم نتوانست از اين زمين در جهت خدمت به مردم منطقه استفاده کند، بنابراين بکارگيری آن توسط سازمان يا شرکت ديگری با رعايت مقررات و ضوابط امری کاملاً صحيح به نظر میرسد. در يکي از نطقهاي قبل از دستور به اين وضعيت اعتراض نمودم که چرا بايد اين زمين اينطور رها شود. پس از اعتراض اينجانب، وزارت علوم متوجه قضيه شده و از طريق دانشگاه سيستان و بلوچستان اقداماتي را شروع کرد که متأسفانه به نتيجه نرسيد. با توجه به نياز مبرم به آموزش عالي در منطقه و عدم همکاری مناسب وزارت علوم در اين زمينه، تصميم بر اين شد که به سراغ دانشگاه آزاد برويم. پس از مذاکره با جناب آقاي دکتر جاسبي رياست محترم دانشگاه، مدارک مورد نياز براي تأسيس دانشگاه آزاد واحد ايرانشهر را با امضای حاج آقاي غضنفري، مرحوم مولانا قمرالدين، جناب آقاي کاظمي فرماندار محترم، مديريت فراگير بلوچ و اينجانب بعنوان اعضای هيأت مؤسس و امنای دانشگاه آزاد اسلامي واحد ايرانشهر آماده نموده و به جناب آقاي دکتر جاسبي ارائه کرديم. بالاخره پيگيریهای متعدد به نتيجه مطلوب رسيد و به همراه آقاي دکتر سهامي که تنها فرد واجد شرايط براي رياست اين دانشگاه بود، خدمت جناب آقاي دکتر جاسبي رسيدم. (شرط اصلي برای رياست دانشگاه اين بود که اولاً فرد مورد نظر بايد مدرک دکترا داشته و ثانياً چند سالي نيز سابقه کار آموزشي داشته باشد.) آقای دکتر جاسبی حاضر به پذيرش دکتر سهامي نبود و در حضور ايشان اين گونه مطرح کردند که جناب دکتر سهامی توانايي لازم برای اين کار را ندارد. از آنجا که هدف اوليه همه ما افتتاح و فعاليت يک واحد دانشگاهي در ايرانشهر بود، لذا با اصرار زياد موفق شدم که حکم آقاي دکتر سهامي را از جناب آقاي دکتر جاسبي گرفته و ايشان را مأمور تأسيس دانشگاه نمايم. براي تقويت اوضاع مالي دانشگاه نيز مبلغي از سوي اهالي محترم ايرانشهر جمع آوري شد و شرکت فراگير بافت بلوچ حدود 20 ميليون ريال به حساب دانشگاه آزاد اسلامي واريز نموده و يک دستگاه اتومبيل رنو نيز توسط اين شرکت در اختيار دانشگاه قرار گرفت. پس از تحويل رنو آنرا به پيکان تبديل نموديم که ما به التفاوت آن را جناب آقاي مهندس احمد شيخالحرم پرداخت نمود. مدتها بحث زمين دانشگاه آزاد اسلامي مطرح بود. با مذاکراتي که با فرزندان مرحوم حاج علي اکبر يزدانشناس انجام دادم، اين خانواده شريف موافقت کردند که مقدار 5/5 هکتار از اراضي نوکآباد را به دانشگاه آزاد اختصاص دهند که در جلسهاي با حضور فرماندار، رئيس ثبت اسناد ايرانشهر، مديريت بافت بلوچ، رئيس دانشگاه آزاد و اينجانب زمين مورد نياز تحويل دانشگاه آزاد شد. به طور کلی میتوانم اين گونه عرض کنم که تا حد توان براي بهبود وضعيت دانشگاه آزاد تلاش شد.
پس از چند سال از شروع فعاليت دانشگاه آزاد واحد ايرانشهر اطلاع يافتم که رياست دانشگاه جزوهاي مبني بر شرح ماجراي تأسيس دانشگاه و فعاليت آن منتشر کرده و ذکري از همکاري اينجانب به ميان نياورده است. اين خبر را يکي از دوستان که خود از اين ماجرا بسيار متأثر بود، به اطلاع من رساند. به ايشان عرض کردم زماني که من هماي سعادت رئيس دانشگاه بودم، لحظهاي از کنارم دور نميشد ولی متأسفانه در حال حاضر اين اقدام را انجام داده است. مانعي ندارد، زيرا ايشان در اين مسير نيز ثابت نخواهد بود و باز هم چهرهاي ديگر از خود نشان خواهد داد. زياد نگران نباشيد، ما براي کشور عزيزمان و مردم خوب شهرستان ايرانشهر خدمت ميکنيم و اجر و مزد هر کس در قبال خدمتش از سوي خداوند بزرگ قابل پرداخت است. توقع از انسانها شرکآور است که شرک گناهي کبيره محسوب میشود و عذابي شديد را بدنبال دارد. بگذريم. اميدوارم با دست پرتوان نيروهاي دلسوز و اساتيد محترم دانشگاه آزاد واحد ايرانشهر هر روز شاهد پيشرفت دانشگاه و نيز ايرانشهر باشيم.
در راستاي تأسيس دانشگاه آزاد واحد ايرانشهر اقداماتي را نيز در خصوص استقرار برخي از واحدهاي دانشگاه سيستان و بلوچستان در ايرانشهر انجام دادم که پس از تلاش زياد مقرر شد دانشکدههاي معدن و نساجي در ايرانشهر تأسيس شوند ولي متاسفانه به علت بروز برخي مشکلات اين اقدام محقق نشد. در روزهاي اوليه مذاکرات اينجانب با جناب آقاي دکتر معين وزير محترم علوم، ايشان کاملاً با اين امر موافق بوده و حتي از من تعهد گرفتند که براي تسريع در اين امور، ساختمان اداري و آموزشي و تجهيزات کافي و منازل سازماني براي اساتيد دانشکدههاي نساجي و معدن را آماده نمايم. بلافاصله پس از مشورت با فرماندار محترم ايرانشهر آماده کار شديم ولي متأسفانه پس از مدتي خبر رسيد که کار به مشکل برخورد نموده است. پس از تماس مجدد با وزير محترم علوم، ايشان فرمودند که دانشکدههاي مورد تقاضا بطور کلي در سطح کشور استاد ندارد، چطور مي خواهيد در يک شهر دور افتاده مثل ايرانشهر مبادرت به اين کار بنمائيد؟ به ايشان عرض کردم که مطمئن باشيد کار را بر اساس تعهد انجام ميدهيم. با جناب آقاي دکتر اسماعيل يزدانشناس فرزند مرحوم حاج علي اکبر يزدانشناس که بومي ايرانشهر هستند مذاکره کردم و ايشان قول دادند حتي بدون دريافت حقوق و مزايا فقط براي خدمت به مردم خوب ايرانشهر اقدام به اين کار خواهند کرد و نيز تعدادي ديگر از اساتيد را براي تدريس دعوت خواهند نمود که متاسفانه عليرغم تمام اين موارد مشکل همچنان باقي ماند و در خصوص صدور اجازه تأسيس دانشکدههاي نساجي و معدن عليرغم تلاش زياد، اقدامی جدي صورت نگرفت. با مشورتي که با جناب آقاي دکتر حبيبي نماينده محترم تهران و عضو کميسيون فرهنگ و آموزش عالي انجام دادم به اين نتيجه رسيدم که براي مراکز دانشگاهي در ايرانشهر از آموزشکدهها شروع کنم که در اين رابطه، موضوع تأسيس آموزشکده نساجي را از طريق وزارت صنايع، آموزشکده دامپزشکي را از طريق وزارت جهاد سازندگي و نيز آموزشکده کشاورزي را از طريق وزارت کشاورزي پيگيري نمودم و مکرراً در خواست تأسيس آنها را داشتم که با توجه به موقعيت ويژه بمپور وجود مرکز آموزش کشاورزي در آن بسيار ضروري به نظر مي رسيد. در اين راستا، طرح تأسيس آموزشکده کشاورزي تقريبا عملي شد و جالبتر اينکه در بودجه سال 71 مبلغ پنجاه ميليون ريال که براي شروع فعاليت آموزشکده کشاورزي کرج منظور شده است، همين ميزان نيز براي آموزشکده بمپور پيش بيني شد که در جلسه علني مجلس نيز مورد تصويب قرار گرفت و اين آموزشکده آماده اجرا گرديد. (در حال حاضر از وضعيت آن اطلاعي ندارم).
براي تأسيس آموزشکده نساجي نيز مکاتبات و مذاکرات تلفني متعددي با مسئولين وزارت صنايع انجام شد تا جايي که بخش اعظم کار آن نيز به پايان رسيده بود. اميد است اين دو واحد آموزش عالي يعني آموزشکدههاي نساجي و کشاورزي همواره فعال و براي مردم خوب شهرستان ثمربخش باشند.
⬤ نطقهای پیش از دستور اینجانب در مجلس شورای اسلامی
◀ قسمتي از نطق قبل از دستور اينجانب در جلسه علني شماره 15 مورخ 28 تيرماه 1363
منشي : آقاي ملازهي بفرمايند.
ملازهي : السلام عليکم. بسم الله و بالله و لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم الغفور الرحيم و هو بکل شي عليم. الحمدلله الذي هدينا لهذا و ما کنا لنهتدي لو لا ان هدينا الله. اللهم صل علي روح سيدنا محمد في الارواح و علي اله و صحبه (حضار صلوات فرستادند) و سلم تسليما کثيرا کثيرا، خير الامور اوسطها و شر الامور محدثاتها و کل محدث بدعه و کل بدعه ضلاله و کل ضلاله في النار، اما بعد فقد قال الله تبارک و تعالي في محکمه کتابه اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم، صدق الله العظيم.
با درود و سلام به رسول رحمت و ناجي بشريت و منادي وحدت حضرت ختمي مرتبت محمدبن عبدالله (ص) و با سلام و درود به ارواح پاک شهداي اسلام از صدر اسلام تا ميدانهاي نبرد حق عليه باطل و در ميهن اسلامي و در ساير نقاط جهان و با سلام و درود و آرزوي قدرت و نيرو برای دلاوران حماسه آفرين جبهههاي نبرد، الحاد و شرک. دشمن قدار به صورتهاي گوناگون با آرم و شعارهای متفاوت همواره ملت شريف و مسلمان ايران را آماج حملات ناجوانمردانه خود قرار داده و سالهاي زيادي را توانسته بود با کمال وقاحت به ظاهر سلاطيني را که از تبار شياطين بودند، بر ما تحميل و همواره کشور را در اختيار داشته و از تمام منابع و منافع به نفع خود استفاده نمايد، دشمن به خيال اينکه مسلمين خاصه ايرانيان مسلمان هرگز قدرت تفکر و مقابله با نقشههاي شوم شيطاني آنان را ندارند و از طرق مختلف، از جمله از راه تهديد، تطميع، تزوير به قصد تجاوز به مال و ناموس اين ملت برخواسته ولي به خواست خداي توانا و در دوران هاي مختلف بر اساس همت و اراده ملت قهرمان ايران هرگز طرفي نبسته و همواره با شکست مواجه شده و به اسفلالسافلين انداخته شده است. انقلاب ايران با اراده مصمم ملت در راه آزادي و رهاسازي خود از چنگال ابرقدرتها و نوکران دست نشانده آنها در مسير ترقي و تعالي طی طريق نموده است و در اين کنار، ملت مسلمان بلوچ نيز همسان با ساير هموطنان خود با پشتوانه فرهنگي قوي در اين عرصه حضور داشته است و همچون سربازي فداکار در راه استقرار حکومت مردمی در مسير حفاظت از مرزهاي وطن در زماني که حتي يک نفر به عنوان محافظ در مرزهای طويل کشور در منطقه بلوچستان حضور نداشت کوشا بوده و اين افتخار را دارد و ميتواند اعلام کند که مردم غيور ايران! مطمئن باشيد که بلوچ بيدار است و هوشيار، و مسلمان متعهدي است که از وجب به وجب و ذرهذره ميهن عزيز همچون ناموس خود دفاع نموده و هرگز فکر خيانت و تجاوز را به کسي نخواهد داد و همواره حرکتهای مذبوحانه را در مرزها، به طور کلي در نطفه خفه مينمايد. دشمن با علم به اين مهم بيکار ننشسته و همواره در فکر نابودي غيرت مردم بلوچ بوده است و از طريق وارد کردن مواد مخدر، خصوصاً ترياک و هروئين قصد بد نام کردن مردم بلوچ را دارد. از سوی ديگر از بيکاري جوانان بلوچ نيز سوء استفاده نموده و دائم در حال مطالعه است که چگونه اين نيروهاي کارآمد را مختل نمايد. دوستان عزيز چه کنيم که هموطنان بلوچ شما مجبورند برای امرار معاش حداقل زندگی با اولين پيشنهاد براي دريافت چند ريال پيک جابجايي را ميپذيرند و چارهاي هم ندارند زيرا که به هر کجا براي کار شرافتمندانه اي ميروند هيچ کس از آنها استقبال نميکند، در حالي که نياز هست و امکان به کارگيري فراوان. دشمن باز هم بيکار نيست و براي بدنام کردن مردم قهرمان ايران از حربه اختلاف جوانان و روحانيت استفاده ميکند، به اين معنا که روحانيت در منابر و مساجد مرتب فرياد ميزند تهيه، فروش، خريد مواد مخدر حرام و فاعل اين فعل گناهکار و برابر شرع اسلام بايد مجازات شود و دشمن، جوانان را تحريک و کار به جايي ميرسد که سه نفر از روحانيون با اين حربه مضروب و در بيمارستانها با تفاوت زماني سه ماه فاصله از يکديگر بستري و نفر آخر هم اکنون در بيمارستان زاهدان بستري و طبق اطلاع واصله احتمالاً يک چشم ايشان معيوب خواهد بود، متأسفانه تا کنون هيچ اقدامي از سوي نيروي انتظامي و قوه قضائيه صورت نگرفته و ترس بر آن است که اين شيوه تکرار شود و پشت سر آن فاجعه جبرانناپذيري ايجاد گردد و دشمن خوشحال و ما ماتم زده شويم، زيرا حفظ آبروي روحانيت، حفظ آبروي اسلام است، از سوي ديگر با اين تبليغ و آزادي رفت و آمد مرزي و تشويق وارد نمودن اتومبيل از سوي دولت به وسيله مردم مرز نشين، تعداد زيادي از جوانان کارآمد و شاغل و بيکار راهي ديار غربت شده و عليرغم عدم ميل باطني خود کار را در امارات متحده و خليج را به طور کلي پذيرا گرديده و اکنون به سفره نکبتبار نوکران استکبار نشسته و روزگار را شمارش ميکنند. تا کي ميشود که يک تويوتاي وانت وارد کنند و سرمايهاي به هم بزنند. چرا با پرداخت دستمزد متعادل و مناسب با وضع فعلي با اين وضع خطرناک پايان داده نميشود، مسأله کشاورزي با توجه به سياست دولت که کشاورزي را محور اقتصادي مشخص نموده است، متاسفانه روز به روز سير نزولي را طي ميکند و طبق آمار و ارقام موجود ميزان واردات افزون شده و توليدات داخلي کمتر گرديده و برادراني که به عنوان مسئول در مسند تصميمگيري در وزارت هستند، بايد توجه کنند که ما بر ايمان و اعتقاد و خدمت به خدا و اسلام آنان هيچگونه شکي نداريم ولي مهم اين است که چرا توليدات داخلي به موقع از کشاورزان خريداري نميشود؟ سازمان تعاون روستايي با توجه به مسئوليت خطيري که در امر کشاورزي دارد متأسفانه عملاً از مسير کشاورزي منحرف و در راه رساندن نخود، قند و نفت گام بر ميدارد و هرگز به صورت مناسب و به موقع توليدات کشاورزان را خريداري نکرده و اگر هم تا حدودی اين کار را انجام داده است، بهاي آنرا نپرداخته است. بانک کشاورزي در دادن وام به کشاورزان بي نهايت ناخن خشکي ميکند، دولت عليرغم جنگ و هزينههاي سرسام آور آن اعتبارات کلاني را برای احيا و پيشبرد و توسعه کشاورزي و کشتهاي استراتژيک به بانک ميدهد، ولي متأسفانه بانک براي پرداخت ده هزار تومان بيچاره کشاورز را چنان در تنگنا قرار ميدهد و او را گيج ميکند که بايد سي هزار تومان خرج کند تا ده هزار تومان بگيرد، در حالي که در شهرها براي احداث يک مغازه چند متري و يا احداث يک پاساژ و يا خريد جنس براي پر کردن يک مغازه ميشود براحتي با سپردن پروانه کار يا کسب چندصدهزارتومان را دريافت نمود. با اين وضعيت آيا هجوم از روستاها به سوي شهرها زياد نميشود؟ و نتيجه آن تهران امروزي است. در خاتمه چند تذکر را به دولت دارم که انتظار مي رود که دولت محترم به آن توجه کافي به عمل آورد :
1ـ عليرغم جنگ تحميلي دولت ساليانه مبالغي را جهت فعاليت کارخانجات ريسندگي و بافندگي بافت بلوچ ايرانشهر هزينه مينمايد که متأسفانه به علت نداشتن نيروي فني اعم از کارشناس و تکنسين که معلوم نيست علت آن چه میباشد و نيز عدم حضور دائم مديريت در محل شرکت و نداشتن مدير داخلي و ساير موارد ديگر کارآيي چنداني نداشته انتظار ميرود دولت سريعاً در اين مورد اقدام لازم را معمول و در حفظ و به کارگيري مناسب اين تأسيسات سريعاً و دقيقاً اقدام نمايد. مسئولين و هيات مديره بافت بلوچ در تهران سکونت دارند و به صورت ماموريت چند روزه يک نفر از آنان با بليط رفت و برگشت به ايرانشهر ميرود و بعد از چند روز بر ميگردد و ديگري قدم رنجه ميکند و اوضاع به همين صورت ادامه دارد. با اين وضعيت ميخواهند تأسيساتي به اين عظمت را در منطقهاي محروم که مردمش اکثراً بيکار و نيازمند به کار آبرومند هستند، اداره کنند. کارخانهاي را که با شش هزار نفر کارگر بايد کار بکند کمتر از ششصد نفر کارگر دارد. چه کسي هست که بيايد و جواب اين معضلات تحميلی را بدهد؟
2ـ عليرغم نصب دو دستگاه موتور ژنراتور پانصد کيلوواتي در مرکز بخش سرباز از زمانهاي گذشته هنوز موتورها بلا استفاده بوده و احتمال از بين رفتن آنها مي رود. به منظور حفظ بيت المال، وزارت نيرو سريعاً نسبت به برق رساني روستاي سرباز اقدام نمايد. يک جمله کوتاه عرض مي کنم.
3ـ به منظور جذب نيروي فني و متخصص لازم است صدا و سيما از جنگ نابرابر با مردم بلوچ که همواره سرلوحه کار خود قرار داده است و با نشان دادن موارد ضعف منطقه بر طبل بیمهری میکوبد بپرهيزد با تهيه گزارشهاي مصور و بسيار مثبت از کليه نقاط شهرستان ايرانشهر و ساير استان واقعيتها را به مردم خوب و دوست داشتنی ايران نشان دهد تا انشاءالله نيروها به آنطرف جذب بشوند.
4ـ نداشتن دايره صدور گواهينامه در شهرباني ايرانشهر باعث ميشود که مردم نيازمند به گواهينامه دائم در زاهدان به شهرباني مراجعه و با توجه به وضعيت مالي مشکلاتي برايشان پيش ميآيد. انتظار مي رود با توجه به موقعيت مناسب ايرانشهر از نظر جمعيت و رفت و آمدهاي مردم شهرهاي مجاور در مورد افتتاح دايره صدور گواهينامه از سوي وزارت کشور و شهرباني کل کشور اقدام لازم به عمل آيد.
5ـ آسفالت راه بمپور به اسپکه به چابهار و اسپکه به فنوج و مرمت راه بزمان به دلگان و احداث راه دلگان به جلگه چاه هاشم که از اهميت خاص کشاورزي و حمل و نقل برخوردار است اميد است وزارت راه و ترابري در اين زمينه با آمادگي قبلي که دارد اقدام لازم را به عمل آورد. والسلام عليکم و رحمت الله.
◀قسمتي از نطق قبل از دستور اينجانب در جلسه علني شماره 148 مورخ 28 خردادماه 1364
منشي : آقاي ملازهي.
ملازهي : بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله علي کل نعمه و اسأل الله تعالي من کل خير و اعوذ بالله من کل شر واستغفرالله ولسائرالمسلمين. و صلي الله تعالي علي خير خلقه و نور عرشه خاتم الانبياء سيدنا و مولانا محمد و اله الطاهرين و اصحابه الذين بذلو الجهد في الاسلام وصعدوا في معارج الحق و اليقين. با درود و سلام و آرزوي مغفرت و شادي ارواح طيبه شهداي اسلام از صدر اسلام تا ميدان هاي نبرد و بمباران شهرهاي ميهن عزيزمان توسط صدام. خداي بزرگ با ابلاغ دين مبين اسلام درس شجاعت، ايثار، قدرت و تقوا را به رسول گرامي ما از طريق قرآن کريم آموخته است. رسول گرامي اسلام چه قبل از بعثت و چه بعد از آن با ارايه روحيه قوي ايثار و تقوا چنان مورد توجه خاص و عام قرار گرفت و چنان قله مرتفع کفر و شرک آن زمان را که براي احدي فتح آن ميسر نبود مسخر کرد که دشمنان اسلام به بزرگي و ابهت و شهامت او اعتراف نموده و لياقتش را ورد زبان ساختند. اکنون انقلاب اسلامي، اين روند تداوم يافته راه حضرت ختمي مرتبت و آل و اصحاب او چنان در دنياي شرک و کفر امروزي تجلي و معنويت دارد که امان را از دست بي خدايان دنياپرست و يا با خدايان بياراده ربوده که گويي دوران مقدسي را يادآور ميشود. اسلام ما هر روزش که سپري ميشود تشعشع حقيقتش بر گرداگرد دنياي امروز طنين انداخته و ريشه ظلم و شرک و استبداد را که با گسترش ميکروبش قصد خفه نمودن دنياي امروزي را دارد خشکانده و اراده آن دارد که انشاءالله تعالي نداي الله اکبر را بر تمام جهان به حاکميت نشانده و دنياي سالمي را به آيندگان تحويل دهد. بزرگترين مدعاي اين روند، اجتماع و تظاهرات عظيم ميليوني مردم مسلمان و قهرمان ايران عزيز بوده است که در روز قدس براي آزادي قدس شريف به معرض نمايش درآورده اند. در اين راستا در ايرانشهر اين شهر گرمازده ولي پر مهر و عاطفه کشورمان نيز مردم با وضعيت روزه ماه مبارک رمضان، اين عبادت الهي، در اجراي وظيفه اجتماعی ـ دينی خود در اجتماعي بي سابقه و با شوقي بي وصف به خيابانها ريخته و حرکتی بیسابقه را ساختند و انشاءالله برای هميشه ماندگار است و فرياد سر دادند که مرگ بر آمريکا، مرگ بر اسرائيل. با اين ازدحام و تجمع بي نظير و بیسابقه ادامه حمايت از فلسطينيان را براي تقويت و حمايت اسلام تأييد و غير از آن را که پيامدي جز ذلت و خواري و سقوط حتمي اسلام ندارد نفي کردند که بجا است از اين تريبون و از اين مکان مقدس به عنوان خدمتگزارشان به عموم مسلمانان ايرانشهر اين حضور در صحنه را تبريک بگويم و از همه شان تشکر و قدرداني کنم. جناب آقاي رئيس، نمايندگان محترم ! در مورد حوزه انتخابيهام بايد عرض کنم که تلاش مستمر و پيگير نيروهای پرتلاش نظامی و انتظامی را در رابطه با کشف لانههاي فساد و جلوگيري از مواد مخدر و به گرفتار کشيدن نيروهای اجانب که در راه توزيع و خريد و فروش مواد مخدر کار ميکردند به آنها تبريک بگويم و انشاءالله اميدوارم که همواره موفق و مؤيد باشند. و اما در مورد دو مرکز مهم بخش بمپور و بخش بزمان بايد عرض کنم که با توجه به اينکه از نظر جمعيت، موقعيت سياسي و اجتماعي مراکز مهمي هستند ولی متأسفانه وزارت کشور تا کنون در آنجا شهرداري تأسيس نکرده است. انتظار همه ما و ضرورت حکومت بر اين است که برای اين عزيزان فکري بشود و مردم آنجا را بيشتر از اين منتظر نگذارند. و اما در مورد سد پيشين، اين اميدی که از سالهاي بسيار دور بر قلب مردم هميشه نقش بسته است، سؤال هميشگی مردم منطقه اين است که بالاخره چه موقع ميشود که ما آب سد را بياوريم و دشتياري را زير کشت ببريم و شعار خودکفايي را بالاخره به عمل برسانيم؟ متأسفانه غير از سد همه چيز آنجا هست، يعني ساختمان و تشکيلات ديگر هست ولي با توجه به هزينههای زياد آن تا کنون از سد خبري نيست. که اميد است وزارت نيرو ديگر بيش از اين ما را معطل و منتظر نگه ندارد و مردم را سرگردان ننمايد. انشاءالله. و السلام عليکم و رحمت الله.
◀ قسمتي از نطق قبل از دستور اينجانب در جلسه علني شماره 229 مورخ 15 بهمن ماه 1364
رئيس : سخنران قبل از دستور را دعوت کنيد.
منشي : آقاي ملازهي نماينده ايرانشهر، آقاي محمودي نماينده گلپايگان و آقاي کريمي مرندي نماينده مرند.
ملازهي : السلام عليکم و رحمت الله. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله اللهم ربنا لک الحمد بما خلقتنا و رزقتنا و هديتنا و علمتنا لک الحمد بالايمان و لک الحمد بالاسلام و لک الحمد بکل نعمه انعمت بها علينا او قديم او حديث و لک الحمد حتي ترضي و لک الحمد اذا رضيت و صلي الله تعالي علي نبينا و شفيعنا محمد و علي آله و اصحبه و سلم. با طلوع تابناک پيروزي انقلاب اسلامي و آغاز هشتمين سال استقرار نظام در کشورمان ايران، هفت سال درخشندگي و تلاش و ايثار با توجه به مشکلات عظيم و موانع فراوان که از سوي دشمنان قسمخورده خارجي و ناآگاهان داخلي بر ما تحميل ميشد، سپري گرديد. هفت سال عمر با برکت، هفت سال عزت و صلابت و شهامت و هفت سال نبرد مستقيم و مستمر با استکبار و هفت سال ترحم و شفقت اسلامي بر محرومان و مستضعفان دنيا سپري گرديد. آري هفت سال استقرار حاکميت اسلام بر ميهن اسلامي گذشت و اکنون آغازگر هشتمين سال آن هستيم و بر آن اعتقاد داريم که انشاءالله تا دنيا دنيا است، به عنوان فرزندان خلف اسلام پرچم پرافتخار «لااله الا الله محمد رسول الله» را بر تمام جهان برافراشته نگهداريم و از آن پاسداري کنيم. بجاست که سخني با ميهمنان عزيز دهه فجر داشته باشيم. خواهران و برادران ميهمان ! شما به ايران آمدهايد که با رؤيت حاکميت اسلامي وضعيت ما را بررسي کنيد و از اهداف عاليه اسلام که به وسيله فرزندان خلف آن جاري است آگاهي کسب کنيد و چکيده آن را براي خود و ملت منتظر خود به ارمغان ببريد. شما آمدهايد که شور و شوق ما را در اين ايام و رابطه ملت با دولت و دولت با ملت را ببينيد. همانطور که شما مي بينيد، وعدههاي الهي در ايران اسلامي تحقق يافته و جرقههاي پر تشعشع اميد اکنون در اثر تعليمات عاليه اسلامي قلب همه محرومين و مستضعفين دنيا را فرا گرفته و همه قلبها اکنون متوجه مبدأ گشته که اين همه نعمت از الطاف ذات ايزدي است و بس.
برادران و خواهران ميهمان ! دشمن براي نابودي اسلام از هر حربه اي که در توان داشته است، استفاده کرده و ايران را به صرف داشتن ايده اسلامي مورد نا جوانمردانهترين دشمنيها قرار داده است، از تحريم اقتصادي گرفته تا جنگ و تفرقه در انواع مختلف. لازم است که در مورد تفرقه مذهبي مقداري صحبت کنم. مسأله شيعه و سني مدتها است که حربه دشمنان براي نابودي اسلام بوده و هست و متأسفانه در داخل کشور نيز عدهاي که همواره سنگ حمايت از نظام را بر سينه ميزنند خواسته يا ناخواسته آب به آسياب دشمن ريخته و چنان مسأله شيعه و سني را مطرح ميکنند که شنونده هر چه باشد قطعاً ديگري را تکفير و رونق نان نکبت بار چهار روز عمر خود را با اين مسأله شوم که همان اختلاف مذهبي است ميخورد و هيهات که اين عده تفرقهافکن خود را در رديف بزرگان ميپندارند و چه بسا براي تنبيه آنان نيز کسي جرات مقابله را ندارد. در همين مجلس بارها بحث هاي مشمئزکننده اختلاف مذهبي را در نطقهاي قبل از دستور شنيدهايم. جناب آقاي رئيس ! چرا کسي با آنها برخورد نميکند؟ آيا اين سکوت معني دار اعلام رضايت و تأييد اين خط بطلان نيست. امام بزرگوار و هميشه هشيار ما در مقابل اين توطئه فرموده است : هرکس که مسئله شيعه و سني را مطرح کند نه شيعه است و نه سني. آري در مقابل اين فرمان هر کس سر جايش نشسته و حسابش را گرفته است و همه ميدانند که جريان چيست ؟ و ايجاد اختلاف باعث قوت دشمن و شادي او است و برقراري وحدت، ذلت دشمن و نااميدي او را فراهم ميآورد. پس چرا همه به اين حبلالمتين چنگ نمي زنيم و از تفرقه به صورت عملي پرهيز نميکنيم. اخيراً برادر گرامي جناب آقاي ميرحسين موسوي نخست وزير محترم با صدور حکمي برادر بزرگوار جناب حضرت مولانا محمد اسحاق مدني را به عنوان مشاور نخست وزير در امور اهل سنت نزد خويش فراخوانده است. که من به عنوان يکي از نمايندگان اهل سنت بلوچستان از سوي خود و کليه روحانيون اهل سنت و مردم بلوچستان اين انتصاب شايسته را به جناب آقاي نخست وزير تبريک عرض نموده و از اينکه با اين اقدام بجا مشت محکمي بر دهان تفرقهافکنان کوبيدهاند از ايشان نهايت تشکر و سپاس را دارم. و در اين رابطه از کليه سروراني که مورد مشورت جناب نخست وزير بودهاند و با مشورت درست باعث اين انتصاب گرديدهاند تشکر و قدرداني مي نمايم و از جانب خود و ساير مردم مسلمان استانم از جناب مولانا مدني نيز انتظار بر آن است که به عنوان يکي از روحانيون صاحب نام بلوچستان که در سمت مشاور نخست وزير در امور اهل سنت در خدمت اسلام و انقلاب هستند با حضور فعال خود براي هميشه دشمنان اسلام را مأيوس و کوردلان تفرقه افکن را نااميد و قلب دوستان و عاشقان به اتحاد و برادري را شاد گردانند.
جناب آقاي رئيس و نمايندگان محترم !
چندي قبل سؤالي از سوي اينجانب در رابطه با مشکلات موجود در کارخانه عظيم ريسندگي و بافندگي بافت بلوچ ايرانشهر از وزير محترم صنايع در مجلس مطرح گرديد که پس از طي مراحل قانوني قرار بر اين شد که به اتفاق جناب آقاي شافعي وزير محترم صنايع راهي ايرانشهر شويم و مشکلات را از نزديک بررسي کنيم. با توجه به همه مشکلات و گرفتاريهاي موجود در تهران، جناب آقاي وزير به ايرانشهر سفر نموده و از کارخانه بازديد کردند. در اين بازديد پس از بررسيهاي لازم دستورات اکيدي براي بهبود وضعيت و حل سريع مشکلات از سوي ايشان صادر و با اقداماتي که به عمل آوردند نمودار افزايش سريع توليد در آينده مشخص گرديد. که به حکم آيه شريفه «لئن شکرتم لازيدنکم و لئن کفرتم ان عذابي لشديد. » بر خود لازم ميدانم که از توجه ايشان به بهبود وضعيت کارخانه نهايت تشکر و سپاس را داشته باشم و از رياست محترم مجلس نيز استدعا دارد که از ايشان واقعاً قدرداني شود. مسأله ديگري که در مورد کارخانه بايد عرض کنم اين است که توليدات کارخانه متأسفانه با توجه به توانايي رقابت با بعضي از محصولات خارجي چندان وضعيت مناسبي ندارند که اگر اين امر به صورت جدي چاره انديشي نشود، باعث بروز مشکلات ديگري در آينده خواهد شد. دستگاههاي اجرايي با وجود اين همه توليدات داخلي، متأسفانه هنوز اقدام به واردات از کشورهاي خارجي مينمايند که اين امر شديداً به توليدات داخلي لطمه زده است و انتظار ميرود جناب آقاي نخست وزير با صدور بخشنامهاي به کليه دستگاههاي دولتي اعم از کشوري و يا لشکري به خصوص آنهايي که بيشتر نياز به چادر و يا برزنت دارند، دستور دهد که از توليدات وطني که اکثراً در کارخانه عظيم ريسندگي و بافندگي بافت بلوچ ايرانشهر توليد ميشود نياز خود را تأمين نمايند تا انشاءالله ضمن ايجاد فعاليت بيشتر و دلگرمي کارگران عزيز در اين کارخانه، شعار خودکفايي نيز به تحقق برسد. البته ناگفته نماند که متأسفانه به علت نداشتن ماشينآلات مربوطه، در حال حاضر چاپ پارچهها با توجه به آماده بودن سالن رنگرزي در ساير استانها انجام ميشود. اميد است با توجه به پايان کار بررسي بودجه سال آينده در کميسيون محترم برنامه و بودجه مجلس شوراي اسلامي، نمايندگان محترم خصوصاً اعضاي کميسيون برنامه و بودجه، با تخصيص صد ميليون تومان به عنوان بهرهبرداري اين قسمت از کارخانه، اين مشکل اساسي را حل نموده و مردم بلوچستان را ياري نمايند و هم چنين از رياست محترم نيز استدعا داريم که در اين خصوص کارخانه را ياري نمايند. والسلام عليکم و رحمت الله.
◀ قسمتي از نطق قبل از دستور اينجانب در جلسه علني شماره 456 مورخ 16 مهر ماه 1366
منشي : آقاي ملازهي نماينده ايرانشهر بفرماييد.
ملازهي : السلام عليکم و رحمت الله، بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله الذي دعانا للايمان و هدانا بالقران و اجاب دعوتنا بالفضل و الاحسان و الصلوه و السلام علي سيد الخلق الداعي الي دعوه الحق و علي آله و صحبه و تابعيه اجمعين.
رياست محترم، نمايندگان گرامي!
مدتي قبل در خصوص وضعيت نابسامان کارخانجات عظيم ريسندگي و بافندگي بافت بلوچ، گزارشي را به حضورتان تقديم نمودم و براي بهبود اوضاع اين تأسيسات عظيم اقتصادی از وزير محترم صنايع جناب آقاي شافعي استدعاي مساعدت داشتم. خوشبختانه پس از صدور دستورات لازم از سوی ايشان، بخش عظيمی از مشکلات و نارساييها حل گرديد و نور اميد در دلهاي کارگران عزيز ايجاد شد. در اين راستا از محبت بسيار ارزشمند برادر بزرگوار جناب آقاي ميرحسين موسوي نخست وزير محبوب و محترم و جناب آقاي ميرزاده معاونت محترم اجرايي ايشان در زمينه تأمين ارز به منظور تکميل کارگاه چاپ و رنگ پارچه نيز برخوردار شديم. اين مشکلات با زحمت برادران پرتلاشم جناب آقايان جعفري برواتي، ماهرو و ناجي قائم مقام ايشان و جناب آقاي افخمي مديريت محترم نساجي وزارت صنايع که زحمت زيادي را در اين مورد کشيدهاند، به نتيجه رسيده که انتظار دارم رياست محترم مجلس با عنايت به اين مسأله، قدرداني لازم را از اين فرزندان لايق کشور انشاءالله آنطوري که در صلاحيت آنان باشد، به عمل بياورند. ضمناً خدمتتان عرض کنم که توليد کارخانه از 30 درصد به 45 درصد يعني در حدود 60000 متر پارچه در روز و از 8 تن به 13 تن نخ در روز افزايش يافته که اين افزايش خود بيانگر تلاش و زحمت ايثارگراني است که در آنجا کار مي کنند و در رأس آنها، گروه مديريت جديد با هيأت مديرهای محکم، با اراده و مصممی قرار دارد که براي برقراري يک سيستم صحيح اقتصادي در آنجا و نجات مردم از محروميت ناشي از وضعيت گذشته در آن منطقه تلاش ميکنند. اين وضعيت حاکی از آن است که رشد فرهنگي در سيستم اقتصادي ما بالا رفته و انشاءالله اين زحمات همچنان ادامه پيدا بکند و به نتيجه نهايي که 28 ميليون متر پارچه در سال است، برسد. مسأله ديگری که ذکر آن ضروری به نظر میرسد، اين است که در حدود 125 دستگاه ماشين بافندگي، 31 دستگاه رينگ و 20 دستگاه ماشين آلات ديگر راهاندازي شده و حدود 250 نفر از جوانان منطقه به کار گرفته شدهاند و در مجموع در حال حاضر 1200 نفر نيرو در آنجا مشغول به کار هستند.
بجاست از زحمات اداره کل راه ايرانشهر که در جهت نگهداري و توسعه آسفالت راهها تلاش میکند، تشکر کنم و همچنين از مساعدت جناب آقاي مهندس نوروزي معاونت محترم امور استانهاي وزارت راه در جهت احداث پل رودخانه سعيدآباد ـ بمپور يادي داشته باشم و از ايشان نيز قدرداني کنم. همچنين از اداره کل آموزش و پرورش استان در جهت تأمين معلم برای مدارس ايرانشهر در اين مقطع حساس جداً تشکر ميکنم و از خداي بزرگ برای مسئولانش که واقعاً در اين مسير همت والايي داشتهاند، آرزوي عزت و پيروزي داشته باشم.
مسأله آب بزمان عليرغم پيگيريهای شديد، متأسفانه به نتيجه نرسيده است. لازم است عرض کنم که رياست محترم جمهوري در تأييد نامه اينجانب در مورد تأمين آب بزمان خطاب به سرپرست محترم وزارت نيرو مرقوم فرمودهاند که با توجه به فقر و محروميت بسيار شديد مردم منطقه بزمان، تأمين آب آشاميدني اقدامی جدی و ضروری میباشد.
از وزارت نيرو جداً استدعا دارم که برای نجات مردم منطقه بزمان از تشنگي، اقدام در خور آنان را انجام دهد. ضمناً با توجه به اينکه موضوع احداث کانال آبرساني براي مصارف کشاورزي در شهردراز ايرانشهر را چندين بار بوسيله نامه از مسئولين محترم وزارت نيرو پيگيری نمودهام، ولي متاسفانه تا کنون اقدامي در اين زمينه صورت نگرفته و مردم منطقه هنوز هم از فرسنگها دور با ايجاد کانال غير اصولي، آب را به روستاهاي خود هدايت ميکنند و در طول اين مسير حدود 35 کيلومتري، 60 درصد آب مبدأ به هدر ميرود که لازم است وزارت نيرو با توجه به وظيفه خود مبنی بر احداث کانالهاي 1 و 2، اقدام سريع را در اين خصوص به عمل آورد. هم چنين از ستاد انقلاب فرهنگي و وزارت علوم نيز انتظار میرود ترتيبي اتخاذ نمايند که به منظور تأمين نيروي تحصيل کرده بومي، همه ساله از ميان دانشآموزان ممتاز مدارس استان يک نفر حتی برای هر رشته و هر شهری، به عنوان سهميه بدون کنکور وارد دانشگاه شوند که اگر اين اقدام حتی به صورت محدود و به مدت ده سال هم صورت پذيرد، پس از پايان موعد مشکل نيروي متخصص استان حل خواهد شد. البته اينجانب اين موضوع را چندين بار از همين تريبون خدمت مسئولين عرض کردهام.
لازم است از زحمات جهاد سازندگي در ايرانشهر مبنی بر تسريع در تکميل راههاي ايرانشهر ـ دلگان، ايرانشهرـ جلگه چاههاشم و تسريع در فعاليتهاي برقرساني به روستاهاي بخشهاي سرباز و بخش بمپور تشکر نمايم. همچنين از وزارت پست و تلگراف و تلفن مخصوصاً جناب آقاي غرضي وزير محترم خواهش ميکنم در زمينه بهبود وضعيت مخابرات استان بويژه شهر ايرانشهر دستورات لازم و کافي را صادر نمايند که انشاء الله هر چه زودتر مشکلات موجود مرتفع گردند.
◀ قسمتي از نطق قبل از دستور اينجانب در جلسه علني مورخ سي و يکم خردادماه 1367
منشي : آقاي ملازهي نماينده ايرانشهر بفرماييد.
ملازهي : بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله علي کل نعمه و اسأل الله تعالي من کل شر و استغفرالله لي و لساير المسلمين و صلي الله تعالي من کل خير خلقه و نور عرشه خاتم الانبياء سيدنا و مولانا محمد و علي آله الطاهرين و اصحابه الذين بذلوالجهد في الاسلام و صعدو في معارج الحق و اليقين.
جناب آقاي رئيس، نمايندگان محترم!
مسألهاي که اين روزها در مسير شروع فعاليت مجلس سوم قرار دارد، رأي اعتماد به دولت محترم جناب مهندس ميرحسين موسوي است. دولتي که توانسته است عنوان اسلامي را بدون اغراق و با بهره گيري از تعاليم عاليه اسلامي در جهت خدمتگزاري به ملت براي خود در تاريخ ايران به ثبت برساند. دولت جناب مهندس ميرحسين موسوي عليرغم تمام مشکلات جنگ و موانع ناشي از اتحاد ناميمون ضد انقلاب و افراد ناآگاه که متأسفانه همواره با حيله هاي جور واجور قصد متوقف نمودن چرخ هاي پر جنب و جوش خدمت به محرومين و مستضعفين را داشته اند، توانسته است استوار و سربلند در مسير تحقق وعده هاي انقلاب اسلامي موانع را يکي پس از ديگري درنوردد. خدمات عمراني اين دولت با توجه به روند جنگ تحميلي و محاصره اقتصادي و سنگ اندازي هاي مغرضين داخلي خوشبختانه همچنان جهت زدودن آثار شوم فقر از سيماي پاک ايران قابل تحسين است که در اين راستا مي توانم گزارشي از بلوچستان محروم و مظلوم را خدمت شما تقديم نمايم :
بلوچستان مي تواند به عنوان شاهد به پيشگاه ملت ايران در زمينه فعاليت هاي دولت جناب ميرحسين موسوي مورد ارزيابي قرار گيرد. بلوچستان فرياد مي زند که بي مهري به اين دولت، بي مهري به مردم است و بي مهري به مردم عذابي دردناک به دنبال خواهد داشت. اين دولت توانسته است با تمام موانع که شرحش تقديم شد از حيث برق، آب، راه، بهداشت و درمان، کشاورزي، دامپروري، مخابرات، صنايع دستي، نساجي و ساير کارهاي توليدي ديگر، آموزشي و فرهنگي در سطح وسيعي به منطقه خدمت نمايد و در دورترين و محروم ترين روستاي بلوچستان امروز حداقل سه الي چهار اثر از خدمات اين دولت به وضوح مشهود است.
اين دولت عليرغم وضعيت اقتصادي فعلي که به نظرم علاوه بر جنگ تحميلي، فريب خوردگان داخلي بيشتر برايش فراهم آوردهاند، توانسته است به کارهاي عمراني مهم و زيربنايي که وضعيت اقتصادي ـ سياسي استان ما را در مسير ترقي و پيشرفت قرار خواهد داد، بپردازد. طرح عظيم سد پيشين با صرف هزينهاي معادل بيش از پانزده ميليارد ريال انشاءالله پس از بهرهبرداري چنان حرکتي را در امر کشاورزي به وجود خواهد آورد که توليدات گرمسيري و استراتژيک، بازارهاي مصرف ايران را بي نياز از خارج خواهد نمود. راهاندازي کارخانجات عظيم ريسندگي و بافندگي بافت بلوچ با توليد روزانه حدود بيش از 22 تن نخ و بيش از 80 هزار متر پارچه قابل توجه است. چرا نميبينند آنها که سنگ حمايت از محرومين را به سينه مي زنند و قصد دارند ملت مسلمان ايران را فقير و دولت خدمتگزار جناب ميرحسين موسوي را ناتوان اعلام کنند؟ مگر کورند؟ آري! آنها چشم قلبشان کور است، نميبينند و توان ارزيابي دولت را ندارند. دولت با توجه به کمبودها اجازه داده است که کارخانجات بافت بلوچ از حيث خريد و نصب ماشين آلات چاپ و رنگ و تکميل پارچه راهاندازي بشود. در تاريخ خوانده ايم که در زمان جنگ در کشورها، ملتها نان خشک جوين را نيز با توسل به هر حربهاي نميتوانند بدست آورند، در حالي که اين دولت براي منطقهاي محروم به گواهي اين سه تا پروندهاي که الان روي ميزم موجود است، ميليونها دلار در نظر گرفته است تا بخش چاپ و رنگ را تکميل نمايد و در اختيار مردم منطقه قرار بدهد تا انشاءالله توليدات اين کارخانه باعث بي نيازي ما از واردات خارجي بشود. متأسفانه دشمن با حمايت از دوستان ناآگاه همواره در تلاش بوده و هست که جلوي اين خدمت دولت خدمتگزار را سد بکند و منطقه را از اين نعمت نيز محروم بدارد. ولي خوشبختانه اين کار عملي شده و در حال حاضر تمام مدارک تکميل گرديده است و آقاي موسوي دستور دادهاند که 10 ميليون دلار در اختيار اين کارخانه قرار بگيرد. بار ديگر اعلام ميکنم که ما موظف هستيم صرفاً براي برقراري عدل در جامعه، آن چنان حرکتي بکنيم که بتوانيم در مقابل قدرتهاي استکباري دنيا و توطئه هاي دشمنان محکم و استوار ايستادگی بکنيم و مردم خوب منطقه بلوچستان و نهايتاً ايرانشهر را از اين نعمت ارزنده بهره مند سازيم که شايسته اين خدمت هستند. در اينجا لازم است که از مديران محترم کل در استان خصوصاً آموزش و پرورش و برنامه و بودجه بخاطر تأسيس و تکميل مدارس در مناطق محروم و همچنين از مديريت محترم بهداشت و درمان استان به دليل بکارگيري نيروهاي متعهد، مؤمن، لايق و دلسوز در منطقه تشکر کنم. و السلام عليکم و رحمت الله.
◀ قسمتي از نطق قبل از دستور اينجانب در جلسه علني مورخ پنجم آذرماه 1368
رئيس : سخنران قبل از دستور را دعوت بفرماييد.
منشي : بسم الله الرحمن الرحيم. آقاي ملازهي از حوزه انتخابيه ايرانشهر، آقاي غفاري از حوزه انتخابيه تهران. آقاي عبدالله نوروزي از حوزه انتخابيه ملاير. آقاي غفاري سه دقيقه از وقتشان را به آقاي سيد رسول موسوي از اهواز دادهاند. آقاي ملازهي بفرماييد.
ملازهي : بسم الله الرحمن الرحيم. اين روزها بحث داغ محافل سياسي در مورد رفت و آمدهاي گرم و پشت سر هم مقامات سازمان ملل متحد به بغداد براي سر عقل آوردن حاکم تحميلي بر کشور مظلوم عراق و نيز اطلاع از سياستهاي ايران در اين خصوص میباشد. سازمان ملل متحد خوب مي داند که سياست نظام اسلامي چيست. خوشبختانه مسئولين ما با بکارگيری از اين سياستها، خط مشي حال و آينده را به خوبی ترسيم نمودهاند و خود را موظف به اجرای آنها ميدانند. اين سياستها قابل تغيير نيست و سازمان ملل و سايرين بايد بفهمند که سياست کشور ما نشأت گرفته از دستورات و فرامين الهي است که لايتغير میباشد و بايد با قاطعيت به حاکم ياغي عراق بفهمانند که بايد از قطعنامه 598 اطاعت نمايد. زيرا صلح ديگر نميتواند تحميلي باشد و گذاشتن پيش شرطهاي ناهماهنگ از سوي رژيم عراق براي تحميل نظرات خود بر ملت ايران يک اشتباه ديگر است. عراق بايد خوب ايران اسلامي را بشناسد و به ياد آنروزهای التماس و دريوزگي خود باشد، روزهايي که صلح طلبي خود با صداي گرفته از راديواش اعلام مي داشت و از ملت ايران استدعاي بخشش مي نمود. ما جنگ طلب نبوده و نيستيم، بلکه صلح شرافتمندانه را خواستاريم.
جناب آقاي رئيس، نمايندگان محترم ! پيشرفت هاي عمراني در شهرستان ايرانشهر با شتابي وسيع آغاز شده و اکنون نيز از روند بسيار خوبي برخوردار است که اثرات مثبت آن به وضوح مشهود می باشد. امروز قصد آن دارم تا با مقايسه عملکردها، آن دسته از مسئولين را که از انجام وظايف خود بازمانده و يا به دلايلي سد راه پيشرفت منطقه شده اند، خدمتتان معرفي نمايم و مراتب قدرداني و قدرشناسي خود را به نمايندگي از سوي موکلينم به آن عده که خيرشان به مردم مسلمان ايرانشهر رسيده است، تقديم دارم. آنچه که جناب آقاي مهندس غرضي وزير محترم و لايق پست و تلگراف و تلفن در ايرانشهر انجام داده است، اداي ديني بوده که ايشان به ملت نموده است و وعده هاي دولت را که محروميتزدايي از سيماي مناطق محروم از اهم آنها بوده است، به عمل رسانده است. امروز ايرانشهر از حيث مخابراتي محروميت زدايي شده است، يعني ديگر نميشود ايرانشهر را محروم مخابراتي اعلام کرد. ايرانشهر با مساعدت سازمان محترم برنامه و بودجه از حيث تأمين اعتبار که بوسيله جناب مهندس سميعزاده رياست محترم سازمان مذکور در استان و با حمايت استانداري استان فراهم مي گردد، مشکلي ندارد.
اگر سوخت کشاورزي تأمين نميشود، محصولات کشاورزي مي خشکد، کشاورز بيچاره در کنار مزرعه خشک شده اش اشک مي ريزد، با اندوه و افسوس از کنار مزرعه دور ميشود و از شر طلبکار فراري ميشود مقصر وزارت کشاورزي ايرانشهر نيست زيرا وزارت محترم کشاورزی در حد وظيفه منشأ خدمات شايستهای در ايرانشهر بوده است که جداً قابل تقدير و تشکر است. بلکه لازم است در اينجا از جناب آقاي آقازاده وزير محترم نفت براي ايجاد دلسردي و يأس در بين کشاورزان ايرانشهري جداً گلايه نمايم و اين گلايه را براي ثبت در پرونده کاري ايشان به عنوان اينکه تا کنون نتوانسته است سوخت کشاورزي را تأمين نمايد، اعلام مي دارم. توجيهات ارايه شده از سوي وزارت نفت قانعکننده نبوده و متأسفانه عليرغم پيگيريها و تأکيدات مکرر، ذرهاي از حرکت و دلسوزي و تلاش از سوي شخص آقاي آقازاده و همکارانشان اثری مشاهده نميشود و گمان ميرود که چنين نخواهد شد. در مورد خرابي راه آسفالته رحمتآباد ريگان به ايرانشهر و ايرانشهر به زاهدان به آگاهي جناب آقاي مهندس سعيديکيا وزير محترم راه و ترابري برسانم که عليرغم قولها و وعدههاي ايشان متأسفانه عمليات روکش آسفالت اين مسيرها شروع نشده که اين خود نيز بهانه ای براي فرار از رساندن سوخت به ايرانشهر بوسيله وزارت نفت شده است. اميد است وزارت راه و ترابري به اين مهم توجه نمايد. بگذاريد برای استحضار شما و شادي دل دوستداران اين ملت شريف و يأس دشمنان آنان، از مساعدتهاي بي دريغ و شايسته جناب آقاي مهندس ميرزاده معاون محترم اجرايي رياست جمهوري و کمک بسيار مؤثر جناب آقاي مهندس نعمت زاده وزير محترم صنايع يادی داشته باشم که بر اساس توجيهات بسيار منطقي جناب آقاي مهندس افخمي رياست محترم سازمان صنايع ملي ايران آخرين مجوز صدور چک ارزي را براي خريد ماشين آلات چاپ و رنگ کارخانجات ريسندگی و بافندگي بافت بلوچ به منظور به ثمر رساندن اهداف عاليه دولت در اين منطقه حساس از کشور صادر فرمودند. از رياست محترم جمهوری استدعا دارم از عزيزاني که در اين جلسه آنها را معرفي نمودم قدرداني شايسته به عمل آوردند و در خصوص آن دسته که هنوز خيرشان به کسي نرسيده است، دستور فرمايند خود را با آهنگ شتابان محروميت زدايي هماهنگ نموده و اداي وظيفه نمايند.
جناب آقاي رئيس، نمايندگان محترم ! امروز لازم است که از بي مهري گزينش در آموزش عالي و آموزش و پرورش گزارشي خدمتتان تقديم دارم. عليرغم کمبود امکانات آموزشي در مدارس ايرانشهر و کلاً استان، دانشآموزان با تلاش فراوان مشغول درس خواندن هستند و با نهايت علاقه به تحصيلات عاليه در کنکور شرکت ميکنند و خوشبختانه درصد بالايي از آنها نيز در رشتههاي مختلف قبول ميشوند. جای تعجب است که بدون توجه به موقعيت سياسي ـ اجتماعي و فرهنگي منطقه، مسئولين گزينش عالي تعداد زيادي از اين عزيزان را که متأسفانه اکثريت قريب به اتفاق آنان بچه هاي بومي هستند تأييد ننموده و مردود اعلام ميدارند و کسي هم نيست که به فرياد اين عزيزان برسد. گوئي قسم خوردهاند که از مناطق محروم کسي را به راحتی به دانشگاه ها راه ندهند . گزينش آموزش و پرورش نيز زخمي ديگر بر بدن زخم ديده و زجر کشيده مناطق محروم است که متأسفانه با هيچ دوايي قابل علاج نيست. گزينش آموزش و پرورش باعث شده است که جوانان دلسوز و متعهد و کارآ مد ما پذيرفته نشوند که اين امر موجبات بيکاري شديد و بر هم زدن نظم اجتماعي و سنتي منطقه بسيار حساس ايرانشهر را فراهم ميسازد. گزينش آموزش و پرورش با حذف نيروهاي کارآمد بومي و سيل خروشان بکارگيري افراد غير بومي، در واقع عزيزان تحصيلکرده ما را بي صلاحيت و به دور از لياقت و تعهد کاري ميپندارد که با اين عمل بزرگترين اهانت را به مردم منطقه ما نموده است. مسئولين گزينش با ظن بد خود ما را دچار مشکلات فراوانی کردهاند ولی بدانند که خداوند ميفرمايد : يا ايها الذين امنوا اجتنبوا کثيرا من الظن ان بعض ظن اثم. رجاء واثق دارم که اگر ذرهاي به اين مهم توجه شود و نيروهاي کار آمد ما به کار شرافتمندانه خصوصاً آموزگاري و دبيري در آموزش و پرورش که آنهمه کمبود دارد، گمارده شوند ضمن حل مشکل آموزش استان، مسائل سياسي ناشي از اين معضل نيز مرتفع خواهد شد. اينجانب از جناب آقاي هاشمي رياست محترم جمهوري جداً استدعا دارم که در اين زمينه دستور رسيدگي سريع و عاجل مبذول فرمايند. البته اينجانب بر حسب وظيفه آماده هر نوع همکاري خواهم بود.
بعد از موضوع گزينش لازم است که توجه جناب آقاي دکتر معين وزير محترم آموزش عالي را به اين مسئله جلب نمايم که قبل از انقلاب چندين هکتار زمين مناسب براي تأسيس دانشگاه در ايرانشهر منظور شده بود که به صورت مشخص با نصب علائم و آثار قانوني در اختيار وزارت علوم قرار داشت. متأسفانه با وجود موقعيت خاص ايرانشهر، وزارت علوم نه تنها توجهي به امر تأسيس دانشگاه ننموده بلکه توان حفظ اين ملک را نيز نداشته است. در حال حاضر اراضي ثبتي و تحويلي به وزارت علوم در اختيار افرادی قرار دارد که به نظرم جابجائي آنان خود موجب بوجود آمدن مشکلات سياسي در منطقه خواهد شد. نميدانم که اين گلايه را بايد به کجا برده و به چه کسی گفت. جناب آقاي دکتر معين! اينجانب استدعا دارم که جنابعالي با توجه به عرايض فوق دستور فرمائيد :
1ـ هياتي به منظور مشخص نمودن وضعيت اين اراضي به منطقه اعزام شود.
2ـ در صورت امکان فرد خاطی که نتوانسته از اين ملک حراست نمايد، شناسائي و جداً با او رفتار قانوني شود.
3ـ دستور فرمائيد با توجه به موقعيت ويژه ايرانشهر نسبت به تأسيس دانشکدههاي کشاورزي و صنعتي اقدام لازم صورت گيرد. البته تا آماده شدن کليه ساختمانها، مساعدت لازم آنطور که مورد قبول شما نيز باشد، انجام خواهد شد.
نميدانم که چرا مسئولين محترم وزارت بهداشت و درمان در خصوص وضعيت بسيار بد بهداشتي و درماني در ايرانشهر توجهي نمينمايند. آيا مشکلاتی مانند عدم وجود دارو و لوازم و امکانات بهداشتي و درماني و رشد سريع مالاريا و گسترش بيماريهاي مختلف، جداً متوجه مسئولين بهداشتي و درماني نيست؟ آيا قسم پزشکي که خود آنان با آب و تاب از آن ياد ميکنند، واقعاً در اين شرايط بيخاصيت است؟ در زمان تصدي آقاي دکتر مرندي درخواست اعزام بازرس کردم که بازرس نيز با استفاده از ماشين کولر دار بليزر و بهرهگيري از امکانات رفاهي فراموش کرد که به چه منظور و به کجا مي رود و تا امروز از گزارش ايشان خبري نيست. آقاي دکتر فاضل اقلاً شما بر ما منت بگذاريد و بر وظيفه خود عمل نمائيد. بالاخره به عقل ما نرسيد که چرا بايد براي اجراي قانون و اداي وظيفه افراد اين همه داد و فرياد زد و التماس کرد و منت کشيد. در پايان از واقع بيني و درايت بسيار بالاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي در خصوص تأسيس رشتههاي علوم ديني اهل سنت در دانشگاههاي کشور جداً سپاسگزارم و اميدوارم که با اين اقدامات خير پيوند ناگسستني شيعه و سني مستحکمتر شده و ياوهگويان و دشمنان کشور بيش از پيش شرمسار گردند. در اينجا به آن دسته از افراد چه شيعه و چه سني که متأسفانه علما بيشتر بر جمع آنان هستند يادآور ميشوم از فرمايشات بزرگان پند گيرند و اختلافات جزئي چندين ساله را فراموش نموده و به وحدت فکر کنند که ريشه هر دو مذهب اسلام است و بس. اين مصوبه به حق بر عموم مسلمين خصوصاً تشيع و تسنن ايران مبارک باد. در اينجا برادر بسيار بزرگوارم حاج عبدالعزيز دادگر به بنده تکليف کردند تا از تلاش وزارت محترم نيرو براي تأمين و نصب و آمادهکردن آب شيرينکنهاي شهرستان چابهار که واقعاً همت کردهاند و بزودی آنها را نصب ميکنند تشکر کنم و اين را به عنوان يک دستاوردي جديد از انبوه دستاوردهاي اجرايي دولت که به مردم چابهار ان شاءالله تقديم خواهد شد به آنها مبارکباد ميگويم. والسلام عليکم و رحمت الله.
◀ قسمتي از نطق قبل از دستور اينجانب در جلسه علني مورخ بيست و نهم مهرماه 1369
منشي : بسم الله الرحمن الرحيم. ناطق قبل از دستور آقاي ملازهي از حوزه انتخابيه ايرانشهر، آقاي ملازهي بفرماييد.
بسم الله الرحمن الرحيم. جناب آقاي رئيس، نمايندگان محترم !
برنامه پنجساله دولت جناب آقای هاشمي رفسنجاني رياست محترم جمهوري سال دوم خود را ميگذراند و در اين ايام در بعضي از زمينه ها شاهد رشد خوبي بوده ايم که اميدوارکننده است.
در زمينه گندم که در گذشته با وجود امکانات بالقوه بسيار فراوان همچنان وارد کننده بوده ايم بايد عرض کنم که خوشبختانه وزارت کشاورزي توانسته است اکنون با ايمان و توان بسيار عالي مسئولين محترم و دستاندرکاران امر کشاورزي، وضعيت واقعاً افتخار آفريني را ايجاد نمايد و به جرأت ميتوان گفت که وزارت کشاورزي در پايان برنامه پنجساله در قبال مسئوليتي که از سوي مجلس و دولت محترم به عهدهاش گذارده شده است، سربلند خواهد بود.
نمايندگان محترم ! بگذاريد عرض کنم وزارت محترم کشاورزي با توجه به اهداف از پيش تعيين شده در برنامه پنجساله برای اجراي طرح توليد گندم که رساندن عملکرد مزارع آبي کشور از متوسط 1964 کيلوگرم در هکتار به 3200 کيلوگرم در ظرف 5 سال میباشد، در اولين اجراي طرح در سطح مورد عمل، به راندمان 3337 کيلوگرم در هکتار که مقدار 173 کيلوگرم از هدف تعيين شده و 1409 کيلوگرم از عملکرد سال پايه بالاتر میباشد، رسيده است. ميزان کل محصول در سطح اجراي طرح بالغ بر حدود 1659000 تن افزايش نشان ميدهد. افزايش ناشي از اجراي اين طرح با در نظر گرفتن راندمان سال پايه متجاوز از 69000 تن میباشد که ارزش ريالي آن بر اساس کيلويي 100 ريال متجاوز از 69 ميليارد ريال خواهد بود، که در مقايسه با حدود 5 ميليارد ريال اعتبار مصرفي طرح، هزينه انجام شده کمتر از 7 درصد ارزش اضافه محصول توليدي میباشد. اين طرح که از سال زراعي 69-68 به مرحله اجرا در آمده با توجه به کمبودها و در بعضي مواقع عدم وجود امکانات مورد نياز و تنها با تلاش شبانهروزي و دلسوزي کارشناسان، مروجين و تکنسينهاي مخلص و زحمتکش وزارت کشاورزي در اقصي نقاط ميهن اسلامي در سطح تقريبا 492000 هکتار به مرحله اجرا درآمده است، در حالي که برنامه ابلاغي دولت طبق گزارشي که در روز 23/7/69 در سمينار سراسري بررسي نتايج اين طرح در وزارت کشاورزي ارايه شد، 400 هزار هکتار بوده است، يعني 92000 هکتار افزايش داشته است.
تهيه 13700 تن بذر مادري و توزيع 73000 تن بذر گواهي شده و ضدعفوني شده بين کشاورزان براي اجراي طرح تأمين و توزيع 280 دستگاه تراکتور سنگين، 1080 دستگاه کمباين، 120 دستگاه سم پاش و 5748 دستگاه انواع دنباله بند و 365 دستگاه موتور آب و 4981 دستگاه تراکتور نيمه سنگين همراه با احداث مزارع آزمايشي و آموزشي کشاورزان در سطح وسيع و جدي براي اجراي اين طرح بسيار عظيم، مهم و حياتي و نيز انجام بازديدهاي مکرر و نظارت مستمر بوسيله کارشناسان و مسئولين و بالاخره اجراي صحيح عمليات کاشت، داشت و برداشت موجبات افتخار را برای وزارت کشاورزي به همراه داشته است. لازم است اين پيروزي عظيم را به دولت محترم و مجلس شادباش عرض نمايم و به همه شما خصوصاً جناب آقاي دکتر کلانتري وزير محترم کشاورزي و معاونين محترمشان و مجري محترم طرح گندم جناب آقاي دکتر انگجي خداقوت و به قول آقاي مهندس ميرسليم مشاور محترم رياست جمهوري در امور تحقيقات، بارک الله بگويم.
جناب آقاي هاشمي رفسنجاني رياست محترم جمهور! از محضرتان استدعا دارم که دستور فرماييد براي تحقق بيشتر اهداف برنامه در اين خصوص، طرح عظيم توليد گندم به صورت طرحي ملي منظور گردد و کليه وزارتخانهها و نهادهايي که به نحوي در توليد گندم کشور نقشي دارند را موظف نماييد تا نيازهاي اين طرح را به صورت جدي، به موقع و با کيفيت عالي تهيه نمايند و در اولين فرصت در اختيار کشاورزان عزيز اين دلسوزان راستين کشور قرار دهند تا شايد انشاءالله تعالي با اين شيوه موفق شويم مملکتمان را از لحاظ توليد گندم خودکفا نماييم. به اميد آن روز. هم چنين وزاري محترم صنايع سنگين، دفاع و پشتيباني نيروهای مسلح و پست و تلگراف و تلفن نيز در حد بسيار عالي و ديگران نيز در حد قابل قبول مشغول انجام امور در برنامه پنجساله هستند.
◀ ادامه نطق قبل از دستور اينجانب در جلسه علني مورخ بيست و نهم مهرماه 1369
و حالا عرضم اين است که وزارت نيرو و وزارت راه و ترابري چرا براي اجراي امور مهم در شهرستان ايرانشهر تاکنون اقدامی نکردهاند؟
جناب آقاي هاشمي! مردم شهرستان ايرانشهر با توجه به اينکه بر روي دريايي از آب شيرين هستند از وضعيت بيآبي جداً گله مندند. آنها آب خوردن ندارند و وزارت نيرو عليرغم تذکر مکرر و درخواستهاي عديده تاکنون نتوانسته است حتي آب مرکز شهرستان ايرانشهر را تأمين نمايد. لوله کشي مرکز ايرانشهر بيست و پنج سال پيش توسط شهرداري ايجاد شده است و نياز به تجديد شبکه دارد و لولههاي انتقال آب سرکهوران به ايرانشهر بيش از هشت سال است که در بيابان ها رها شده است.
روز عيد قربان سال جاري عده اي از مردم بسيار خوب و نمازگزار ايرانشهر به علت عدم وجود آب، بدون وضو براي اداي نماز به عيدگاه آمده و در محل عيدگاه با اعلام نارضايتي از اين وضع بسيار بد حقير را مورد سؤال و ملامت قرار دادند. گويند «گنه کرد در بلخ آهنگري ـ به شوشتر زدند گردن مسگري». گردن نماينده بيچاره از همه باريکتر و ديوارش از همه کوتاهتر است. حالا سؤال اين است که جناب آقاي مهندس زنگنه! بالاخره همه دردسرها براي اينجانب نيست. با اينکه ميدانم حق با مردم است ولی همه مشکلات را گرچه به من ربطي ندارد، ميپذيرم ولی شما نيز به خدا و وجدان بيدار خودتان مراجعه کنيد. چه کاري براي حل اين مشکل تاکنون انجام دادهايد؟
دولت همواره در صدد اين است که روستاهاي جديدي ايجاد کند و با رونق روستاها که آب اصليترين عامل آن است، مردم را در روستاها نگه دارد.
دوستان عزيزم ! روستاهاي چاه دراز، شمس آباد، ميرآباد، سعيدآباد، قاسم آباد، جعفرآباد از روستاهاي پايين بمپور و در نهايت دوازده روستاي بمپور نيز به علت بيآبي در حد هفتاد درصد و بيشتر در شرف نابودي هستند. آخر مردم اين روستاها چه گناهي دارند؟
چرا وزير نيرو نميخواهد کاري انجام دهد. از جناب آقاي هاشمي رفسنجاني جداً ميخواهم براي نجات اين روستاها که بر دريايي از آب قرار دارند دستور فرمايند نماينده يا نمايندگاني براي بازديد به محل عزيمت نمايند و گزارشي را تنظيم و ارايه نمايند. ان شاءالله با صدور دستورات لازم از سوی ايشان، مشکل آبرساني براي امور کشاورزي و آشاميدني روستاها حل گردد.
همچنين به دليل اينکه مردم روستاهاي فوق متأسفانه به علت بي آبي که عمدتا ناشي از بيمهري وزارت نيرو است، موفق نشدند بذر گندم را براي توليد به زمين بريزند و نخيلات موجود نيز در شرف خشک شدن هستند که در نهايت آوارگي مردم را در پي خواهد داشت، ضروری است وزارت کشاورزی هر چه سريعتر نمايندهاي را به محل اعزام و پس از بازديد نسبت به حل مشکل اقدام نمايند. بالاخره با اين روند روستاهای مذکور اجباراً متروکه خواهند شد. حالا جمعيت چند هزار نفري اين روستاها به کجا بايد بروند و زندگي بکنند، وزارت کشور به فکر چاره باشد.
در مورد برق هم مسئله اين است که هر موقع جهاد سازندگي جايي را افتتاح میکند، وزارت نيرو و مسئولين آن نيز در آنجا حضور پيدا میکنند ولی پس از مراجعه مسئولين متأسفانه برق قطع شده و وقتی علت اين امر پرسيده ميشود وزارت نيرو ميگويد : من نيروی لازم را ندارم.
ميگويم : اگر نيروی کافی در اختيار نداريد چرا با آن هزينههای زياد، ائمه جمعه استانها را دعوت میکنيد و تشکيلات و مراسمی را به راه میاندازيد و در آخر هم ما شاهد قطع برق میباشيم و در روستاهای ما فقط لامپهای آويزان به چشم میخورد. مسأله ديگر نيز در مورد راههاي منطقه است. راه ايرانشهر به بم و ايرانشهر به زاهدان بيش از سيصدوپنجاه کيلومتر است و از پانزده سال پيش تاکنون اين راهها نابود شده از بين رفتهاند ولی متأسفانه وزير محترم راه هيچ توجهي به اين موضوع از خود نشان نمیدهند. خواهش من اين است که به اين مهم توجه شود و وزير محترم راه يکبار به عنوان مهمان ما از اين مسير عبور نموده تا از نزديک ببينند که مردم منطقه با وجود اين راههای نامناسب چه وضعی را تحمل میکنند. والسلام عليکم و رحمت الله.
◀ قسمتي از نطق قبل از دستور اينجانب در جلسه علني مورخ بيست و چهارم ارديبهشت ماه 1370 مجلس شورای اسلامی
بسم الله الرحمن الرحيم. برنامه پنجساله اول دولت جناب آقاي هاشمي رفسنجاني عليرغم تمامي مشکلات داخلي و خارجي همچنان استوار به قصد اعتلاي کشور، گام هاي بلندی بر مي دارد. در نطق قبلي به استحضار شما نمايندگان خوب ملت ايران رساندم که به منظور تحقق اهداف برنامه و رسيدن به خودکفايي و انشاءالله فراتر از آن در زمينه کشاورزي در استان و خصوصاً حوزه انتخابيهام تلاشهای فراوانی از سوي مسئولين امر کشاورزي کشور، عليالخصوص جناب آقاي دکتر کلانتري وزير محترم کشاورزي و جناب آقاي دکتر سيدجواد انگجي به عنوان مجري طرح محوري گندم صورت گرفته است. متأسفانه به علت سرازير شدن سيلابهاي مهيب و واقعاً ويرانگر، اخيراً درصد بالايي از کشتهاي مکانيزه گندم همچون ساير زراعتها در منطقه يا به کلي از بين رفت و يا خسارت سنگيني به آنها وارد آمد، در نتيجه مقدار کمي از محصول که به دليل دور بودن از مسير سيل سالم مانده است، با درايت و دلسوزي تمام و کمال مسئولين محترم کشاورزي استان در حال برداشت است. با آماري که اخيراً به منظور بررسي عملکرد گندم داشتهايم معلوم شده است که به طور متوسط از کشتهاي مکانيزه گندم به ميزان هر هکتار حدود 4 تن برداشت ميشود که اين رقم در کشتهاي غير مکانيزه بر روي همين زمينها، حداکثر به ميزان 5/1 تن است. انشاءالله تعالي با تلاش بيشتر در آينده و با جلوگيري از خسارات مشابه در حد بالايي محصول گندم تحويل گردد. البته اين تلاش براي افزايش ساير توليدات کشاورزي نيز ادامه دارد.
در زمينه مخابرات و صنايع انصافاً اقدامهاي مؤثري از سوي وزارتخانههای محترم پست و تلگراف و تلفن و صنايع سنگين بر اساس اهداف برنامه پنجساله انجام شده است. دستور جناب آقاي مهندس غرضي و پيگيريهاي بسيار مؤثر و شبانهروزي جناب آقاي مهندس شهاب براي استفاده از توليدات داخلي و نصب و راه اندازي تلفن 400 شماره اي ديجيتال در بمپور که از قديميترين مراکز بخش در کشور است، جداً جاي تقدير و تشکر دارد.
رشد صنايع در ايرانشهر و فعال شدن کارخانجات متعدد، مردم خوب و قدرشناس حوزه انتخابيهام را دعاگوي مسئولين محترم صنايع نموده است. امروز رقابت و يا حداقل هم رديفي توليدات داخلي در صنايع سنگين به خارجيها از اهم افتخارات ماست و بايد به دست اندرکاران صنعت سنگين کشور، خداقوت گفت. در ساير زمينهها نيز در برنامه پنجساله موفقيتهايي کم و بيش داشتهايم. در آموزش و پرورش حوزه انتخابيهام، اثرات خوبي نمايان است که انشاءالله اميدوارم بيش از اين نيز باشد. به منظور شکر نعمت در اين زمينه نيز از مسئولين آموزش و پرورش استان و شهرستان بسيار متشکرم. نمايندگان محترم! معلوم نيست گير کار در کجاست که متأسفانه خير وزارت راه و ترابري، نفت و نيز وزارت نيرو و بهداشت و درمان به کسي نميرسد. اين بيمهري مسئولين وزارتخانههاي مذکور، باعث نگراني شديد مرم قدرشناس حوزه انتخابيهام شده است. وعده آسفالت راه بم به ايرانشهر و ايرانشهر به زاهدان را مدتهاست که از جناب وزير محترم راه و ترابري گرفتهام. دقيقاً از اين سال به آن سال و از اين بودجه به آن بودجه پاس خوردهام، باز چرا خبري و اثري از کار نيست، کسي پاسخ نميدهد! ولي آنچه که بايد عرض کنم اين است که جناب وزير محترم راه و ترابري يکبار هم در طول وزارتش از مسير بم به ايرانشهر و زاهدان به ايرانشهر ترددي نداشته و بهتر است عرض کنم که پايش به سنگي نخورده که بداند مردم چه ميکشند، ايشان حتي يکبار از معاونين خود عليرغم درخواستهاي مکررم نخواسته که شما اقلاً يکبار رنج سفر با ماشينهاي آخرين مدل پاترول را در اين مسير که مورد اعتراض نماينده مجلس و مورد گلايه مردم است، داشته باشيد.
ايشان هرازگاهي که با آنهمه تبليغات رسانهاي و راديو ـ تلويزيوني به منطقه تشريف آوردهاند، فقط به زاهدان به دليل مرکزيت استان مسافرت داشتهاند و بس ! ولي وزير محترم قبلي راه و ترابري، شب را در جلگه چاههاشم ايرانشهر به سر برد و صبح در کنار مردم به نماز ايستاد و روز را در ميان ماسه باديهاي بين جلگه و ايرانشهر به مدت 4 ساعت سرگردان شد و من نيز در کنار او و با مردم بودم و با هم جلگه را پيموديم و بالاخره بازديد خوبي بود. از بس که وعده آسفالت راه بم به ايرانشهر را به مردم داده ام، با وجود آنکه عين فرمايشات مسئولين وزارت راه را به مردم رسانده ام، ولي متأسفانه دروغگو شدهام زيرا مردم ميبينند که هيچ اثري از راه آسفالت نيست. مردم کشور ما چه به درست و چه به غلط هميشه دستشان به يقه نماينده است، چرا که به او رأي دادهاند و از او ميخواهند و گهگاهي بيمهري مسئولين به مردم آنقدر زياد ميشود که اشک نماينده بيچاره سرازير ميشود، ولي افسوس که هيچ وقت مسئول اجرايي خم به ابرويش نميآيد، آخر گناه ما چيست که اين طور بايد زجر بکشيم؟ چرا حقيقت بيان نميشود، آيا آسفالتي در کار هست يا خير، آيا بايد به راههاي اين منطقه رسيدگي بشود يا نه، آيا راههايي را که سيل اخير ويران کرده کسي در ايرانشهر ديده است؟ چقدرش درست شده، با کدام ماشين آلات و با کدام اعتبار؟ جداً کلاهتان را قاضي کنيد و لحظهاي به خود آييد.
در مورد نفت نيز وضع بحرانيتر از آن است که بايد گفت. فرآوردههاي نفتي در بازار آزاد از قراري يک گالن 20 ليتري تا مرز 500 تومان و نفت سفيد تا 400 تومان و بشکه 200 ليتري گازوئيل تا 4000 تومان به حد وفور يافت ميشود، ولي در جايگاه رسمي فرآورده نفتي يافت نميشود. وضعيت به گونه است که مردم مجبورند در گرماي بالاي 45 درجه ايرانشهر در صف هاي طولاني بايستند به اين اميد که آيا 2 روز ديگر نوبتي به آنها ميرسد يا نه. در اين شرايط نيز تمام کاسه کوزهها را بر سر نماينده مجلس ميشکنند، در حالي که وزير محترم نفت بدون توجه به مسائل اجتماعي و فرهنگي کشور در مصاحبه تلويزيوني از فراواني نفت و بنزين و گاز صحبت به ميان ميآورد. آيا واقعاً وزير محترم از اوضاع داخل کشور بياطلاع است؟ اگر اين طور است پس واي بر ما که چگونه بايد به اداره امور بپردازيم و اگر ميداند و خود را به بي اطلاعي ميزند که بايد روز قيامت پاسخ بدهد.
جناب وزير! صورت جلسهاي که در شرکت نفت که با دستور جنابعالي تنظيم شد، نزد مسئولين محترم در حد ورق پارهاي سقوط کرده، چرا هيچ گونه اقدامي که ناشي از اجراي دستور باشد ملاحظه نميشود؟ جداً به جناب آقاي هاشمي رفسنجاني، رياست محترم جمهور و جناب آقاي کروبي رياست محترم مجلس شوراي اسلامي و تمامي نمايندگان محترم پيشنهاد ميکنم مسئول ديگري را براي توزيع فرآوردههاي نفتي و حتي توليد آن بايد برگزيد، زيرا جناب آقاي مهندس آقازاده که هميشه در سفر خارج از کشور هستند، هيچ گونه اطلاعي از وضعيت موجود کشور ندارند، در نتيجه ما هستيم و مردم ناراحت و گلايه مند! چه کنيم؟
جناب آقاي وزير! بايد به صراحت بگويم که همکاران خوبي در وزارت نفت خصوصاً در قسمت پخش نداريد. يا به عمد است و يا به دليل بي لياقتي، خود به اين مهم توجه فرموده و براي حل آن اقدام نماييد. بالاخره تا کنون جوابي هم براي نفت سفيد به مردم نداده ايد، مردم چه کار کنند؟ به دليل عدم وجود گاز مردم مجبورند از هيزم به رويه سنتي قديم استفاده کنند، و از سوي ديگر اين اقدام باعث تخريب محيط زيست ميشود و جنگلداري از اين کار در روستا جلوگيري ميکند. از انرژي خورشيدي هم که خبري نيست، پس بالاخره با کدام طلسم غذا طبخ شود؟ و از همه مهمتر در ايرانشهر نيز به علت عدم تأمين مناسب گازوئيل، مرتباً برق قطع ميشود. کارخانجات مهم منطقه خاموش ميشوند و حتي در بعضي مواقع، شهرستان ايرانشهر تا 12 ساعت خاموشي دارد. چرا؟ براي اينکه سوخت نداريم. گر چه معضل برق از سابقهاي طولاني برخوردار است و لجبازي مسئولين آن نيز بر همه آشکار است. وزارت نيرو و شخص آقاي مهندس زنگنه دقيقاً وضع آب و برق در حوزه انتخابيهام را که بيش از 100 بار مکاتبه و مراجعه خدمتشان داشته ام ميدانند. ايشان دقيقاً ميدانند که بمپور قطب کشاورزي است و با اين اوضاع نامناسب در سرازيري مرگ قرار دارد و مرگ يک منطقه عظيم، مرگ تدريجي حداقل 50000 انسان پاکدل را به دنبال دارد. مردم بمپور تماماً کشاورز هستند و متأسفانه بمپور با وجود حفر چاههاي متعدد آماده و وجود سد بمپور، در حال نابودي است. به همه گفته ام، التماس کرده ام، حتي به جناب رياست محترم جمهور نامه دادهام و ايشان نيز دستور فرموده اند، ولي گويا آقاي وزير محترم نيرو قصد ديگري دارد که در دلش است و بيان نميکند. آوارگي مردم بمپور با هيچ کتابي و ديني سازگار نيست و اسلام نيز آن را هرگز تجويز نکرده است.
جناب رياست محترم جمهور! با نيت پاک و عملکرد بسيار ارزنده حضرتعالي و با توجه به برنامه پنجساله اميد است که مناطق خشک و ويران بلوچستان عزیز آباد شوند، برایم قابل درک نیست که چرا بمپور مهد تولید گندم بلوچستان به علت بی آبی بايد بميرد؟
بارها درمورد اوضاع اسفناک بهداشت ودرمان در بلوچستان از حضورتان خواستهام که به داد مردم شریف بلوچستان برسيد. مأمور ويژهاي به منطقه اعزام فرماييد، گرچه دو بار به يکي از مسئولان دستور داديد که به منطقه برود ولي اين سفر هرگز انجام نشده و نميشود!. اگر به درخواستهای مکررم توجه میشد، هرگز شاهد وجود بيش از 15000 نفر مبتلا به مالاريا در حوزه انتخابيهام نبودم. بارها فرياد زدم، دربها را محکم کوبيدم که وضع بهداشت و درمان مردم شهرستان ايرانشهر خراب است ولی هر بار با حيلهاي جديد و ارسال نامهاي سراپا کذب از منطقه، مراتب به استحضار مسئولين رسيد.
جناب آقاي دکتر ملک زاده وزير محترم بهداشت و درمان! جناب آقاي دکتر فاضل که مورد استيضاح قرار گرفت شخصاً فردي لايق، با علم، با عمل و مورد تأييد تمام مسئولين دلسوز نظام بود ولي حضور معاونين بيمهر در حول و حوش ايشان، کار را به آنجا رساند که نبايد ميرسيد. ادامه کار تمام معاونين قبلي در مدت وزارت جنابعالي جداً جاي تأمل دارد. بهداشت و درمان در حوزه انتحابيهام وضع دردناکي دارد. منطقه باتک و راسک را اگر ميديديد گمان نکنم لحظهاي اشک از چشمتان ميايستاد، زيرا شما را فردي رئوف و مهربان يافتهام. جناب وزير محترم بهداشت و درمان! نگذاريد زن بيچاره دلگاني و يا جلگه چاه هاشمي بر اثر عقرب و يا مارگزيدگي در قرن پيشرفت و تمدن بميرد و يا طفل فنوجي و سربازي از ناراحتي گال و سياه زخم و يا حتي تراخم، مورد نفرت بچههاي هم سن و سال خود باشد. درد مالارياي مغزي فرزندان بلوچ و نيروهاي دلسوز غيربومي شاغل در حوزه انتخابيهام را به شما بارها تذکر داده ام، ولي افسوس که وضع اطرافيانتان با شما هماهنگي ندارد. بالاخره قدري توجه براي اداي دين ضروري است.
و همچنين بجاست که از آقاي خنداندل رئيس محترم برنامه و بودجه استان و همچنين دکتر غرضي رئيس محترم تأمين اجتماعي کشور که در خصوص تأسيس بيمارستان تأمين اجتماعي و درمانگاه در ايرانشهر قدمهاي مؤثري برداشته اند، جداً تشکر کنم و از آنها ميخواهم که در اين مورد تسريع نمايند.
از جناب آقاي دکتر معين نيز میخواهم که براي رضای خدا، اين شعار خدمت به محرومين را تحقق بخشند و نگذارند که ما بيش از اين در خصوص تأسيس دانشکدههای نساجي و معدن، منتظر و در واقع سرگردان بمانيم. گرچه مسئولین استان با ما در تحقق این مهم همراه وهمصدا شدهاند، هر چه تلاش کردندکه جناب وزیر نگاه خیری به بلوچستان داشته باشند، باز هم آقاي دکتر معين همان حرف اوليه خودش را به کرسی نشاندند که مناطق محروم لياقت استقرار دانشگاه را برای برداشته شدن مهر محروميت از سيماي مظلومشان ندارند!. متأسفانه ايشان هنوز هم به لزوم تأسيس دانشگاه در اين منطقه توجهي نشان نمیدهند. والسلام عليکم و رحمت الله.
بالاخره به پايان آمد اين دفتر و قصه همچنان باقيست. اميد آنکه در اين ايام که بار سنگين مسئوليت بر دوش ضعيف اينجانب بوده، توانسته باشم آنطور که رضاي حق بوده است در جهت خدمت به مردم خوب شهرستان ايرانشهر انجام وظيفه نموده و اداي دين کرده باشم. قصد ندارم از بيمهريهاي اواخر سال 1370 مطالبي را بيان دارم. بهتر آن است که به سراغ لسان الغيب حافظ شيرازی برويم و به نظر و گفتههای ارزشمند ايشان که تقريباً با وضع شرح گذشته مطابقت دارد سری بزنيم و با هم بخوانيم :
يـاري اندر کس نمي بينـم يـاران را چـه شـد دوستي کي آخر آمد دوسـتداران را چه شد
آب حيوان تيرهگون شد خضر فرخپي کجاست خون چکيد از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمـي گويــد که ياري داشت حق دوستي حق شناسان را چه حال افتاد و يارانرا چه شد
لعلـي از کـان مـروت بر نيـامد سـالهـاسـت تابش خورشيد و سعي باد و باران را چه شد
شـهريـاران بود و خـاک مهربـانان ايـن ديار مهـرباني کي سر آمد شــهريان را چه شد
گوي توفيـق و کـرامـت در ميـان افکـنده اند کس به ميدان در نميآيد سواران را چه شد
صدهزاران گل شکفت و بانگ مرغي برنخاست عندليـبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد
زهره سازي خوش نميسازد مگر عودش بسوخت کس ندارد ذوق مستـي ميگساران را چه شد
حافـظ اسـرار الهـي کس نمـي دانـد خمـوش از که ميپرسـي که دور روزگاران را چه شد
حالا ميخواهم به آن عده از عزيزاني که بيتوجه به مسائل شرعي و حساب و کتاب آخرت مرا به راحتي آماج حملات و تهمتها قرار داده بودند، عرض کنم اکنون که ميبينيد همه گفتههاي منتسب به اينجانب بيپايه و بيمورد سياسي بوده است چگونه با خداي خود تسويه حساب ميکنيد؟ آيا خداوند از حق ديگران نيز ميگذرد؟ ولي استدعايم از بارگاه خداوند بزرگ عفو و گذشت براي همه آنهاست. رد نمودن صلاحيت افراد کانديدا با نظر و صلاحديد من توسط شوراي نگهبان، گزارش به استانداري براي دستگيري افرادي در نسکند سرباز از سوي اينجانب و يا فراتر از اين رد صلاحيت ساير کانديداهاي رد شده در سطح استان با سفارش اينجانب و نيز کشاندن نيروهاي غير بومي توسط اينجانب به شهرستان براي جلوگيري از بکارگيري نيروهاي بومي و جالبتر وعده بکارگيري نيروهاي بومي در پست هاي حساس دولتي در شهرستان بوسيله سايرين و يا ويلاهاي آنچناني من و پولهاي هنگفت موجوديم جداً با به قاضي گرفتن وجدان و ايمان حال چه پاسخي دارند؟ لازم ديدم شعر شاعر بسيار گرانقدر قيصر امين پور را که دقيقاً وصف حال این روزگار من است به استحضارتان برسانم.
سراپا اگر زرد و پژمردهايـم ولي دل بـه پاييـز نسـپردهايـم
چو گلدان خالي لب پنجــره پر از خـاطرات تـرک خوردهايم
اگر داغ دل بود، ما ديدهايم اگر خـون دل بود، ما خـوردهايم
اگر دل دليل اسـت، آوردهايم اگر داغ شـرط است، ما بردهايم
اگر دشنه دشـمنان، گردهايم اگر خـنجر دوسـتان، خوردهايـم
گواهـي بخواهيـد، اينک گواه همين زخم هايـي که نشـمردهايم
دلي سربلند و سري سر به زير از اين دست عمري به سر بردهايم
در هر صورت خداوند شايعهسازها را هدايت و شايعه پراکنها را سعه صدر و علم وقوف و شنوندگان را ايمان قوي و هوشياري و همه ما را اخلاص و ايمان و صبر عنايت فرمايد، چرا که الصبر مفتاح الفرج، و ما علينا الا البلاغ، هل بلغت، اللهم فاشهد، و السلام علي عبادالله الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه.
و اما، واقعاً صبر و تحمل هم حدی دارد. مگر من چه کردهام که باید در زیر مشت و لگد تهمتها و افتراهای کس و ناکس گرفتار شوم و اگر هرگز اجازه اعتراض مختصری هم نداشته باشم. اگر لب به پاسخ گشودم، مورد عتاب این وآن قرار گیرم که میگویند از تو بعید است، توهیچ نگو بگذار بگویند. این چه وجدان و عدالتی است که در بلوچستان رایج است. هتاکها و فحاشها آزادندکه بگویند. چون من برای خدمت به مجلس رفتهام باید در برابر اهانتها و فحاشیها محکوم به سکوت باشم. دوستی تعدادی از همین تهمتها را برایم نقل میکرد. به اوگفتم دلیل و مدرک و سند این تهمتها را هم کسی دارد؟ گفت : نه و من فقط نشنیدهام. گفتم : اگر ذرهای دیانت و شرف مسلمانی در این افراد یاوهگو باشد باید بدانند که خداوند میفرماید: و لا تقف ما ليس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا. (آيه 36 سوره مبارکه اسراء جزء 15). معمولاً وقتي شخصي يا اشخاصي به دلايلي که براي خودشان فقط محرز است مقاله، نظر و يا نوشتهاي را تدوين ميکنند و قصد اطلاع رساني و يا اقلاً ابراز خودي دارند، اسم و مشخصات کامل خود را در صدر يا ذيل نوشته ذکر کرده و يا برخی از نويسندگان حتي عکسشان را نيز در گوشهاي از نوشته خود قرار ميدهند و سپس آنرا در جرايد به چاپ ميرسانند که اين خود روشي مناسب براي ضمانت صحت نوشتهها و قبول مسئوليت و عواقب بعدي آن توسط نويسنده است، متأسفانه در جهان امروز که به مدد توان و لياقت انسانها، تکنولوژي با شتابي بيش از تصور، مسير ترقي را طي ميکند، شاهد آن هستيم که برخی از افراد بديهیترين و اساسیترين اصول اظهار آراء و عقايد را رعايت نکرده و به صورت مبهم و بدون معرفي خود، مبادرت به نوشتههاي بیمنطق ميکنند و چه بسا با ذکر اسامي افراد ديگر که نسبت به آنها عداوت بيجا دارند، به راحتي به آنها تهمت زده و يا آنها را تحقير ميکنند و يا بر عکس نسبت به افرادي که عاشقانه دوستشان دارند چنان غلو ميکنند که به خودي خود قدرت تأمل و تفکر را از خوانندگان ميگيرند. انتشار لفاظيهاي بيمورد و نوشتههاي بيمحتوا و بدون سابقه و ريشه در رسانه گسترده و پرنفوذی مانند شبکه اينترنت، باعث وارد آمدن لطمههای جبران ناپذيری بر حيثيت افراد شده و حتی میتواند عدهاي ناتوان و ناصالح را به عنوان ابرمردان و منجيان بشريت مطرح نمايد و به خورد جامعه دهد.
بگذاريد راحتتر عرض کنم، چند روز قبل مقاله اي را در وبلاگ پيام به ظاهر بلوچ خواندم و بسيار متأثر شدم. قلمفرسائی فردی غير مسئول و بیاطلاع از همه جا و همه چيز و تدوين نوشتاری بیاساس، به شدت مرا به تفکر واداشت. ايشان چه راحت با افاضه مطالب غير واقع، قصد تبليغ فردي را داشته و ناخواسته افراد ديگری را غير مسئولانه به بازار مکاره مقالهنويسي کشانده است. مقالهای با عنوان «نقش مذهبيون در انتخابات مجلس هفتم در ايرانشهر» را در وبلاگ پيام بلوچ خواندم، نويسنده بدون اسم و رسم مقاله مذکور را نميشناسم و نمیدانم ايشان از چه طبقه و قشري از جامعه است. فقط از محتواي نوشتهاش اين چنين استنباط ميگردد که :
1ـ تحليلهاي ارايه شده توسط ايشان نشان میدهد که از سياست، علم مردمداري و تقوا ذرهاي آگاهي نداشته و همچنين نميخواهد در اين رهگذر اندوختهاي کسب نمايد.
2ـ نويسنده به طور کلي از گذشته انتخاباتهاي پس از انقلاب اسلامي و قبل از آن بي خبر است و به نظر ميرسد که سن قابل قبولي نداشته و متأسفانه از شوق مشهور شدن به دام بي مهري افتاده است.
3ـ حتماً نويسنده مقاله مذکور مسلمان و با توجه به نوشتههايشان به گمان ضعيف بايد سني مذهب باشد، ولي افسوس که هنوز نميداند که استان سيستان و بلوچستان به سازندگی و آبادانی نياز دارد و تبليغات اين چنينی ديگر کهنه شده و يا مردهاند، به قول معروف، آقايان دير آمدهاند و زود ميخواهند بروند. آقای نويسنده! مذهبيون به قول شما از همين مردمند و لاغير، چرا که آنها تا کنون توانستهاند در حکومت مذهبي فعلي با تدين و مذهبي بودن خود، حق را از باطل پالايش کنند و با جديت از رانده شدهها دوري نمايند و صالحين را به خدمت بگيرند. گرچه با دخالت نابجاي منفعت طلبان و دشمنان قسم خورده، خود در موفقيت گاهی هم با مشکل مواجه ميشوند.
4ـ لحن بسيار بد نويسنده بدون شناسنامه در وبلاگ پيام به اصطلاح بلوچ در خصوص برادر گرانقدر، بزرگوار و نستوهم مرحوم جناب حضرت مولانا قمرالدين رحمت الله تعالي عليه بسيار بد بود و هرگز گمانم از فرزند بلوچستان چنين تصور نميرفت که اينقدر کم لطف و يا بي انصاف باشد.
5ـ چه خوب بود ايشان قدري بيشتر به روند انتخاباتهاي گذشته و مسير پيدايش تفرقهها که به خدا قسم هيچکدام مذهبي نبوده و نيستند توجه ميکرد و با پيگيري و بررسي جهت گونه راه حلي شرافتمندانه را پيش روي جامعه ميگذاشت، نه اينکه خود با اين نوشته عامل تفرقه شود.
6ـ از مناظره چرا بايد ترسيد و چه کسي ميترسد. انصافاً در شرايط کنونی و به منظور تنوير افکار عموم مردم، ميطلبد که دوستان قلم به دست و وبلاگ نويس همتی والا نموده و شرايطی را فراهم نمايند که همه ما گرد هم آييم و نظرات خود را اعلام نماييم و مردم فهيممان يستمعون القول فيتبعون احسنه کنند. چه عيب دارد!
7ـ میخواهم همشهري بگويمت ولی نميدانم که کيستي. میخواهم بلوچ بخوانمت ولی ابا دارم. چرا که بلوچ به راستي و شکيبايي و انصاف شهره آفاق است و متأسفانه تو دور از آن هستی. برادر خطابت کنم، برايم سخت است چرا که دوست ندارم برادرم بيانصاف باشد که متأسفانه تو در اوج بي انصافي هستی، بگذار به همان نويسنده مقاله بسنده کنم و عرض کنم نویسنده مقاله نپخته! هيچ میدانی که در انتخابات سال 71 چه اتفاقي افتاد؟! هيچ ميداني که مردم لايق و فهيم منطقه سرباز، دلاور مردان فنوج، لاشار، چانف، بنت و دهان و مردم غيرتمند بمپور هميشه سرافراز همانند مهربانان باديانت شهر ايرانشهر و حومه آن، همه به صورت يکپارچه وفاي به عهد نموده و پاداش خدماتم را دقيقاً و به نحو احسن با رأي قاطع بيش از 30 هزار رأي دادند و مقدمات ادامه خدمتم را با سربلندی مهيا نمودند. ولی آقاي اميني فرماندار ايرانشهر وآ قای سلکی درقامت روحانی از اصفهان آمد وحسب دستور آقای ربانی مسئول دفتر رهبری در اموراهلسنت زاهدان، جلوی انتخاب مردم را سد نموده و قلم بطلان بر انتخابات سالم و آرای واقعی مردم کشيدند و انتصاب رسمي را انجام دادند. هيچ میداني که آراء بنت و دهان ساعت 5/3 صبح روز بعد از انتخابات با آن جاده خاکي و صعب العبور بودن مسير به فرمانداري ايرانشهر رسيد، ولی چه بگويم که آراء بزمان و دلگان تا 10 صبح همان روز يعني روز بعد از انتخابات با توجه به 100 کيلومتر جاده آسفاله درجه يک به فرمانداري نرسيد.! اين به چه معنا بود؟ جالبتر اينکه کسی هم معترض به اين امر نبود، نه شورای نگهبان، نه ناظر و نه هيأت اجرايي. آيا خبر داري که آراء بزمان و دلگان در دورههای اول، دوم و سوم به چه ميزان بود و در دوره چهارم به بيش از چند ده برابر رسيد !! وجالب آنکه عليرغم شکواييههای مردمی گوش کسی هم بدهکار نبود، شورای نگهبان کجا بودند! که حال به سراغ انتخابات شهرمان آمدهاند. فرق انتخابات دوره چهارم با هفتم چه بود ؟ چرا ؟ براي اينکه نخواستيد و نميخواهيد بدانيد. درون را پاک کنيد تا ببينيد. از نويسندهاي که نمی دانم کيست سؤالم اين است،که آيا خبر داري چرا اين وضعيت پيش آمد؟ براي اينکه رشد، توسعه، ترقي و تعالي براي ايرانشهر عزيز خاري در چشمان هميشه کور عدهاي بوده و هست که به ناحق و ظالمانه بر گرده مردم محروم و شريف اين ديار سوار میشوند و رونق و آبادانی اين بخش از ايران عزيز برايشان سخت است. اگر شما که حب مردمي تان تا حد تهمت به ديگران پيش رفته است به جاي اين نوشتههاي تبليغي بينتيجه، به فکر اعتلاي حيثيت ملي خود میبوديد و برنامه مناظرهای را تدارک و مهيا ميکرديد قطعاً سره از ناسره مشخص و ديدگاه عموم نيز روشن میشد. بگذار راهنماييت کنم، شما ميتوانيد از توان نيروهاي کارآمد و دلسوز و جوان ايرانشهري کمک بگيريد و برنامه مناظره را دنبال کنيد تا خود شاهد باشيد که چه کساني شرکت نموده و چه خواهند گفت. شما را به خدا بحث رنگ و رو رفته و نخ نماشده سني و شيعه و مذهبيون و غيره را رها کنيد و به عدالت و انصاف روي آوريد که پيروزي و سربلندي در عقلانيت و سعه صدر است ولاغیر.
هل بلغت ،
اللهم فاشهد ،
و السلام علي عبادالله الذين يجتنبون کبائر الاثم و الفواحش و الفتن ما ظهر منها و ما بطن.
امروز پنجشنبه مورخ 6/3/1371 خدمتم در مجلس شورای اسلامی به پایان رسید. امروز آفتاب ملايم خردادماه روز جديدي را آغاز کرده است. پس از شروع جلسه و چند نطق که ديگر رمق گذشته در آنها نبود و جلسه گرماي گذشته را براي تلاش و کار نداشت با اعلام زنگ رئيس محترم مجلس جلسه خاتمه يافت. ساعت 5/9 صبح همه نمايندگان براي گرفتن عکس يادگاري در درب جنوبي مجلس جمع شدند و ضمن خوش و بش با يکديگر، عکس هم بالاخره گرفته شد و با انجام خداحافظي راهي منزل شديم. 8 سال تمام شد. 8 سال با يک دنيا خاطره، يک دنيا افتخار و نيز يک دنيا دلهره و نگراني از مباداها و چگونگي استقرار بايدها. در ساعت حدود 2 بعد از ظهر روز 5 شنبه 6/3/71 يعني روز تمام شدن مسئوليت نمايندگي مجلس بود که جناب آقاي دکتر کلانتري وزير محترم کشاورزي تلفني با من تماس گرفت و پس از احوالپرسي نظرشان اين بود که روز شنبه 8 خردادماه به وزارت کشاورزي نروم چرا که ايشان در رشت بازديد دارند و روز يکشنبه به دفتر ايشان مراجعه کنم و منتظرم هستند. پایان